6.1 C
Paris
Tuesday, December 24, 2024

گفتگوی فیس بوکی عفت اقبال با مونا حسین نژاد

Hossein-nejad_Mona_Zeynab

Efat Eghbal
مونا جان ،،نازنینم ،،نامه ات و کمنتها را خواندم ،،دلم گرفت و گریستم ،،یاد روزهایی افتادم که در شکری ..پایگاه مجاهدین و شورا در حومه پاریس ،،مادرت شادروان طیبه ،،بهمراه خواهرت زینب آن دختر کوچک و ناز و خجالتی که همیشه بدامن مادر چسبیده و همه جا بهمراهش بود. طیبه بانویی شجاع و مهربان، زحمت کش بود و جثه بسیار ضعیفی داشت ،،یکمرتبه اطلاع یافتیم که اکثر افراد این پایگاه به عراق اعزام شدند ! چرا ؟ دلیلش را نگفتند، بهمه گفته بودند که برای نشستی سیاسی می روید و بعد از یکهفته به فرانسه بازمیگردید!! آنموقع خانمی بنام عاطفه که پسر کوچکی بنام افشین داشت و همسرش از دانشجویان خارج کشور بود -زوج خوشبختی بودند – و چند نفر دیگر از جمله حسین حبیبی نویسنده و تعدادی دیگر که نامشان را نمیبرم ،رفتند اما تعدادی از آنها هرگز بازنگشتند. بعد از یکهفته با ناباوری خبر شهادتشان را شنیدیم ،و این در حالی بود که هیچکدام از این افراد دوره نظامی ندیده و الف بای ارتشی را هم نمی دانستند ،،طیبه مسئول آشپزخانه بود و از صبح تا شام در تلاش برای حل مشکلات صنفی مکانی بزرگ با بیشمار افراد در آن محل بود،،!!،زینب و افشین ۳ ساله و بسیاری دیگر از کودکان یتیم و بی مادر شده بودند. غم بی مادری در چهره این کودکان مشهود بود. افشین را به خوانواده ای سپردند ،،اما زینب را آنزمان ندیدم ،،بعدها در جریان حمله آمریکا به عراق زینب بهمراه فرزندانی دیگر به فرانسه فرستاده و به خانواده ای سپرده شد که بسیار مهربانی به او میکردند اما غم بی مادری در چهره معصوم زینب عیان بود. من با آن خانواده در تماس بودم و زینب را میدیدم. .اما دو باره مجاهدین این کودکان که اکثر آنها به سن قانونی نرسیده بودند را به عراق منتقل کردند. داستان زیاد است……. یاد طیبه گرامی باد

Mona Hossein Nezhad
خانم عفت عزیز و مهربان، قسم می خورم که شما دو خواهر مهربان و دلسوز را ندیده، همچون مادر خودم میبینمتان و دوستتان دارم. از اینکه مادر و خواهرم را از نزدیک دیده و می شناختید، و درموردشان برایم می نویسید، انگار که من هم شما را می شناسم و احساسی مادرانه و خواهرانه از شما می گیرم و محبت و عشقی عمیق نسبت به شما در قلبم حس می کنم که قابل توصیف نیست. به امید دیدارتان در آینده ای نزدیک همراه با زینب نازنین مان.

Efat Eghbal
هنگامیکه پایگاه شکری را تخلیه می کردند ،،من برای انجام کاری به آنجا رفته بودم ،،در میان اجناس بدور ریخته شده بالشی یافتم که رویش با شبرگ نوشته شده بود ( این بالش طیبه است ) آنرا بیاد طیبه برداشته بودم و تا چندین سال پیش داشتم ،،بیمار شدم و حساسیت شدیدی داشتم ،،بعد از انجام آزمایش دکترم گفت که انواع حساسیت ها و آلرژی را دارم و از جمله از بالش پر نباید استفاده کنم ، و آن بالش هم در اثر مرور زمان فرسوده شده بود که دور انداختم ،،اخیرا که شما را یافتم افسوس می خورم که ایکاش نگه اش می داشتم ،،یادش گرامی

منبع،فیس بوک 

AriaNews
AriaNewshttps://www.ariairan.com/
اخبار اجتماعی، فرهنگی، ورزشی، اقتصادی، علمی از سراسر جهان در Aria News | آریا نیوز
آخرین خبرها
اخبار مرتبط