رولان مارشال، پژوهشگر فرانسوی در «مرکز تحقیقات بینالمللی» وابسته به مدرسۀ عالی علوم سیاسی پاریس، و کارشناس افریقا، روز ٢٠ مارس، پس از ٩ ماه و نیم حبس در ایران، از زندان آزاد شد و به فرانسه بازگشت. آزادی او، چنانکه یکی از بازجویانش به او گفته است، در تبادل با یک زندانی ایرانی، جلال روحالله نژاد، که بدرخواست آمریکا در فرانسه بازداشت شده بود، بدست آمد. همزمان با دستگیری او در فرودگاه تهران، همکار و شریک زندگی وی، فریبا عادلخواه، پژوهشگر ایرانی ـ فرانسوی در همان مرکز نیز در خانۀ خود در تهران دستگیر گردید. او همچنان در زندان اوین بسر میبرد. رولان مارشال در این گفتگوی اختصاصی با همکارمان کریستوف بوآبوویه، به پرسشهای بسیاری در بارۀ چگونگی دستگیری، اتهامات وارد شده، روند بازجوئیها پاسخ میگوید و دیدگاه خود را در بارۀ مناسبات قدرت در دستگاه دولتی ایران، نظام قضائی جمهوری اسلامی و جایگاه سپاه پاسداران در کشور ارائه میکند.
من مشروعیت ایران را در تدوین و ایجاد نظام قضائی خود مورد تردید قرار نمیدهم، اما دولتی که ادعای اسلامی بودن و داعیۀ بهروزی مردم خود را دارد، باید اصولی را به اجرا بگذارد که نخستین آنها اینست که نمیتوان افراد را با خودسری بازداشت کرد، هر بازداشتی نیازمند دلایل و اسناد متقن است. این اصل، چنانکه من در زندان دیدم در بارۀ بسیاری از زندانیان بکار بسته نشده است. نظام قضائی ایران بشدت سیاسی است و همانگونه که گفتم این رویکرد سرمایه گذاران را میراند.
س ـ رولان مارشال، روز بخیر
ج ـ روز بخیر
س ـ رولان مارشال، شما پژوهشگر و استاد دانشگاه و کارشناس افریقا هستید. در ژوئن گذشته هنگامی که برای دیدار با همکار و شریک زندگی خود، فریبا عادلخواه به ایران رفتید، در فرودگاه دستگیر شدید و مدت 9 ماه و نیم در زنذان بسر بردید. فریبا عادلخواه نیز که جدا از شما، اما همان هنگام دستگیر شده بود، همچنان در زندان بسر می برد. شما روز ٢٠ مارس آزاد شدید و بنابراین اندکی بیش از دو هفته است که آزادی خود را باز یافته اید. پیش از هر چیز حال شما چطور است؟
ج ـ ببینید، بد نیستم، خیلی بد نیستم، مشکلاتی از نظر سلامتی دارم که در دورۀ زندانی بودن من پدید آمدند، اما با توجه به موقعیت استثنائی کنونی، نمیتوانم به آنها برسم. باید تحت عمل جراحی قرار گیریم و امیدوارم هر چه زودتر ممکن شود… از این گذشته، ٩ ماه و نیم از عمر من به یغما رفته که باید آن را با نزدیکان خودم و برای کارم بازیابم، زیرا کار خودم را دوست دارم و افریقا را هم دوست دارم.
س ـ دقیقاً در بارۀ این ٩ ماه و نیم، دروۀ زندان و روند آن صحبت کنیم. هنگامی که روز ۵ ژوئن سال گذشته به فرودگاه تهران رسیدید، چه اتفاقی روی داد؟ چه شد؟
ج ـ ببینید، خیلی سریع رخ داد. من از هواپیما پیاده شدم و، همانطور که از چند سال پیش در ایران ممکن شده است، در حال تدارک تشریفات برای گرفتن ویزا در فرودگاه بودم که … بازداشت شدم و به اتاقی در همان نزدیکی هدایت شدم … به مدت پنج شش ساعت مورد بازجوئی قرار گرفتم و پس از آن به سلولی در تهران، گمان میکنم در یک پادگان نظامی، برده شدم. شب همانجا خوابیدم؛ بعدها فهمیدم که توسط پاسداران دستگیر شدهام. صبح روز بعد به زندان اوین هدایت شدم. دادستانی اتهاماتی را که بر من وارد می کردند اعلام کرد و من را بسرعت به سلولی بردند.
س ـ چه موقع و چگونه آگاه شدید که فریبا عادلخواه نیز دستگیر شده است؟
ج ـ هنگامی که داشتم تشریفات دریافت ویزا را انجام میدادم، برای بازبینی آدرس با او تماس کردم، اما تلفن او جواب نمیداد. گمان میکنم چند دقیقه، یا چند ساعت پیش از رسیدن من دستگیر شده بود… سه هفته بعد، بین سلول خودم و اتاقی که بازجوئیها در آن انجام میگرفت صدای بلندی شنیدم که گفت «آزادی» …. صدای او را شناختم و آن وقت بود که دانستم او هم زندانی شده است. او در طبقۀ اول زندانی بود و حتماً مرا از بالا دیده و این کلمه را فریاد زد… به روشنی صدای او بود. پس از آن چند بار فریاد او را به هنگام بازجوئیها شنیدم. بازجوئیها زمانی به آسانی یعنی به شکل عادی انجام میگیرد، اما پارهای اوقات نیز حرفهای نفرت انگیزی زده میشود که ناگزیر انسان صدایش را بالا میبرد. و من چندین بار صدایش را شنیدم که فریاد میزد. سه بار نیز، ٢۵ سپتامبر، ٢۵ اکتبر و ٣ فوریه او را دیدم، البته هر بار چند دقیقه تحت نظارت شدید، گاهی توانستیم حرف بزنیم و گاهی هر گفتگوئی ممنوع بود و هر بار چند کلمهای رد و بدل کردیم.
س ـ به نظرم که شما در ضلعی از زندان بودید که بازداشت شدگان سپاه پاسداران در آن نگهداری میشوند …
ج ـ بله، یک بازداشتگاه ویژه است که به قوۀ قضائیه وابسته نیست و کاملاً زیر نظر پاسداران قرار دارد و از نظر شرایط حبس، با مراقبت شدید امنیتی همراه است که در آن زندانی در انزوای کامل قرار دارد و هر ماه سندی امضاء میکند که بر اساس آن میپذیرد برای یک ماه دیگر در حبس بماند. من هنگامی که در ماه دسامبر برای دومین و آخرین بار شخصی را که نقش دادستان را بازی میکرد دیدم، سندی را امضاء کردم که در آن گفته میشد، از همۀ خواستهای پیشین خود صرفنظر میکردم، زیرا پیش از آن همواره زیر اینگونه کاغذها اتهامات وارد شده به خود را رد کرده، یا خواستار دیدار با وکیل و کنسول فرانسه شده بودم و خواسته بودم مرا از احوالات فریبا عادلخواه آگاه کنند.
س ـ در چند کلمه، وضع در این بخش زندان چگونه بود؟ شبانه روز چگونه می گذشت؟
ج ـ می دانید … من از فرانسه وارد ایران شده بودم و نمیدانستم در آن هنگام کی روز میشود، خورشید چه ساعتی غروب میکند … نمیدانستم در چه ساعاتی نماز خوانده می شد، زیرا بیش از همه اینگونه میتوان زمان را دریافت. در دو سه روز اول با وجود پنجرهای درسقف، روشن شدن هوا را میدیدم، اما نمیدانستم ساعت چند است. پس از آن به سلولی منتقل شدم که در آن باز هم تنها بودم و راستی که باید سرانگشتان پا بلند میشدی تا اندکی نور روز را ببینی. برای من بسیار دشوار بود. من در بارۀ افریقا کار میکنم و نور همیشه برایم بسیار مهم بوده است و البته به آزادی نیز بسیار وابستهام. روزها و هفتههای اول به بازیافتن زمان و اینکه کِی صبحانه داده میشود و چه زمانی داروهای خود را دریافت میکنید و شب از چه ساعتی میتوانید بخوابید، میگذرد. بسیار یکنواخت … بویژه اینکه من حرص کار کردن دارم، از راه رسیدهاید، نمیدانید چرا بازداشت شدهاید، با چه توجیهی…برای چه مدتی… برای من، این یک آزمون بسیار دشوار بود.
س ـ به نظر میرسد در مدت بازداشت شما، چند مرحلۀ پیاپی وجود داشت و وقتی هم شرایط حبس شما بهتر شد…؟
ج ـ در پایان ماه ژوئن، آخر روز، یکی از دو بازجوهای من، زیرا بیشتر بازجوئیها به زبان فرانسه انجام میگرفت و کم بود شمار کسانی که فرانسه حرف میزدند، آمد و گفت مرا به یک سلول جمعی میبرند و بعد هم به یک سوئیت منتقل میکنند. منظور آنها از سوئیت دسترسی داشتن به یک حیاط کوچک است و بنابراین میتوانید در نور روز آنجا قدم بزنید. من چندین بار سلول عوض کردم و در اواخر سپتامبر به آن سوئیت وعده شده انتقال یافتم که در آن چراغها شبانه روز روشن نبود و با اینکه بیرون آفتاب میتابید، درونِ سلول تاریک بود هر چند که نور کافی برای دوربینها وجود داشت و بویژه اینکه این امکان فراهم بود که در این حیاط کوچک، حیاطی که محیط آن از ٢٠ تا ٢۵ متر فراتر نمیرفت، قدم بزنی. بسیار کوچک بود، اما برای من به اندازۀ نصف بهشت ارزش داشت، زیرا بالاخره آسمان را میدیدم، خورشید را میدیدم و … توانستم اندکی خود را بازیابم.
من بیماری خاصی نداشتم، همان مشکلاتی که افراد هم سن و سال من دارند، اما سبب این بازداشت و در انزوا قرار دادن را درک نمیکردم. موضوع پژوهشهای من ایران نیست و نظرم نسبت به این کشور مثبت است، البته شاید نه از همان جهتی که برای زندانبانان من. اما من هم همانند بسیاری فرانسویان، بسیاری اروپائیان شدیداً مخالف تحریمهای آمریکا در بارۀ این کشور هستم. معتقدم که ایران باید تحول یابد و باورم اینست که این تحول باید حاصل یک روند سیاسی ایرانی باشد و در پایتخت کشور بیگانهای تدارک دیده نشود و خیلی هم خرسندم که در ایران بودهام، زیرا ایرانیان انسانهای بازی هستند، میتوانند موافق دید و نظر شما نباشند، اما برای گفتگو آمادگی دارند. بنابراین، این خصومت را درک نمیکردم و بویژه بازجوئیهای سوررئالیستی که در آنها بازجو از من میخواست، مطالبی را که ٣٠ سال پیش نوشته بودم به دقت یاد آورم یا تاریخ دقیق جلساتی را که ٢٠ سال پیش از آن در آنها شرکت کرده بودم بخاطر آورده و ارائه کنم. همۀ اینها برایم غیرواقعی و فاقد معنا بود. این دشوار بود. و نیز فکر اینکه نزدیکانی داشتم که وابسته به من بودند و وعدۀ کمکهای پُراهمیتی به آنها داده بودم و اینک برای به جا آوردن آن حاضر نبودم. در فرانسه نبودم در حالیکه میباید آنجا باشم، مادر که سلامتی درستی ندارد و اینک بیش از ٩٠ سال سن اوست. و البته انزوای کامل، انزوای فکری. اولین کتابی که بدستم رسید، توسط زندانبانان برایم خریده شد. آن را پانزده بار خواندم؛ کتابی در بارۀ وضعیت کلیسای مسیحی در دورۀ ساسانیان. بر اثر انزوا، شما حافظۀ خود را از دست میدهید … در این اواخر مدتها کوشش میکردم که نام شخصیتهای سیاسی کشورهائی را که در بارۀ آنها پژوهش کرده بودم، بخاطر بیاورم. واقعیت در انزوا بودن اینست. فقط تنها بودن و در بند بودن نیست. از یاد بردن آنچه کردهایم، آنچه نوشتهایم نیز هست و چون میپندارید که بدرازا خواهد کشید … در آغاز، خیلی امیدوار هستید. من در ابتدا میپنداشتم که خیلی زود آزاد خواهم شد، کمی بعد گمان بردم که خیلی زود هم نخواهد بود، بد فکر کردم به درازا خواهد کشید و در پایان با خود میگوئید که شاید هم هرگز. برای من گزینۀ خوشبیانه، پس از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بود، یعنی ماه نوامبر، چرا که بازجوئیها باگذشت زمان شدیدتر میشد، ستیزه جویانه تر میشد. با فریاد و داد وبیداد همراه میگشت. شما در سلول خود در سکوت کامل هستید و ناگهان به اتاقی هدایت میشوید که طرف فریاد میزند چرا به یاد ندارید. من میفهمم که آنها هم از تکنیکهائی استفاده میکنند که برخی از آنها حتماً در نظامهای دموکراتیک هم مورد استفاده قرار می گیرد، اما بهر حال این کار فشار روانی شدیدی بر شما وارد میکند. من فکر میکنم که این روش باید برای همکار من [فریبا عادلخواه] بسیار دشوارتر باشد، زیرا من به دلیل زبان، همواره با همان بازجوها سر و کار داشتم و به علاوه تسلط من به زبان مادری خود در برابر بازجوهائی که به این زبان حرف میزدند، اما بر آن مسلط نبودند، وضع را متفاوت می ساخت.
س ـ نخستین تماس شما با بیرون چه بود؟
ج ـ نخستین تماس من با بیرون، بهداری داخل زندان بود و باید بگویم که هر وقت نیاز داشتم میتوانستم پزشک را ببینم و زمانی هم نیاز داشتم … زمانی هم دچار بحران اضطراب و تنگناهراسی شدم و پزشکی در همان زندان دیدم و برایم لحظۀ بزرگی بود… او قرضهائی تجویز کرد … زمانی من هر شب برای اینکه بخوابم، برای رویاروئی با تپش قلب، برای نفی اضطراب شش قرص میخوردم. دومین تماس با بیرون، رفتن به بیمارستان بود، زیرا باید چند آزمایش قلبی انجام میگرفت و آن هنگام من دیدم که زندگی در بیرون جریان دارد و آنچه هست، تنها دیوارهای سلول من نیست. پس به رغم دشواری، من نیز باید ادامه میدادم … دیدار با کنسول فرانسه روز ٤ ژویه انجام گرفت و این نیز برای من بسیار مهم بود زیرا برای نخستین بار مطمئن شدم که خانوادۀ من اینک از وضع من مطلع میشدند. از این طریق بود که مقداری کتاب دریافت کردم، کتابهائی که همکاران و دوستان برایم ارسال کرده بودند و به یُمن این کتابهاست که من امروز اینجا هستم. بدون آنها و بدون آن کتابها نمیدانم امروز حال و روزم چه میتوانست باشد.
س ـ آیا در آن زمان از فعالیتهائی که برای آزادی شما انجام میگرفت آگاهی داشتید؟
ج ـ منطقاً فکر میکردم که دستگیری دو پژوهشگر یک دانشگاه فرانسوی حتماً واکنشهائی بر میانگیزد، اما اینکه چه و چگونه، چیزی در بارۀ آن نمیدانستم. تنها روز ٢٤ دسامبر هنگامی که توانستم با خانوادۀ خود صحبت کنم، یکی از برادرانم مرا از این فعالیتها آگاه کرد. آن موقع چند ماهی از بازداشت ما میگذشت و من چیزهائی آموخته بودم و کمی فهمیده بودم که امور چگونه میگذرد و بنابراین میدانستم که برای همکار من وضع دشوارتر خواهد بود. من یک خارجی بودم و هیچ سودی هم برای آنان نداشتم زیرا در بارۀ ایران کار نمیکردم، سن و سالی داشتم و … با توجه به وضع سلامتی من باید به این موضوع نیز توجه می کردند…من چهار پنج بار به بیمارستان رفته بودم… همکار من اما دو ملیتی است، ولی ایران او را شهروند خود تلقی میکند و بنابراین میدانستم که کار او بسیار دشوار خواهد بود. و این مهم است که بسیج همکاران اینک برای او ادامه دارد.
س ـ آیا در انتظار آزادی خود بودید؟
ج ـ چندین بار امیدوار شدم، بویژه اینکه من در بارۀ ایران کار نمیکنم و در واقع سبب بازداشت خود را نمیفهمیدم، اما اندک اندک و از ماه دسامبر به بعد دیگر به خود گفتم که نباید روزها و هفتهها شمرد و وقتی دانستم که روند محاکمه ای براه انداخته اند و قاضی مسئول پرونده نیز بسیار نزدیک به کسانی است که مرا دستگیر کردهاند، به خود گفتم که خوشبینانهترین گزینه پس از انتخابات آمریکا است، زیرا در آن هنگام است که ایرانیان درک خواهند کرد که برای گفتگو با آمریکا به اتحادیۀ اروپا نیازمندند و دو کشور روسیه و چین که گزینش راهبردی و ژئوپولیتیک پاسداران است، قادر به گفتگو با آمریکا برای ایران نخواهند بود. بنابراین آزادی خود را انتظار نمیکشیدم. اما در ماه فوریه، وقتی نزد یکی از بازجویان خود گلایه کردم که چرا حتی ماهی یکبار نمیتوانم با خانوادۀ خود تماس تلفنی داشته باشم و دست به یک اعتصاب کوچک غذا زدم، او به من گفت که همۀ اینها به گفتگوهائی وابسته است که در بارۀ شما نیست بلکه در بارۀ یک ایرانی است که هم اینک در فرانسه است و آنچه با شما میشود، وسیلۀ فشاری بر دولت فرانسه است. آنجا بود که فهمیدم شخص من در این جریان ارزش ویژهای ندارد و تنها ابزار مبادله است. این آگاهی برای من اطمینان بخش بود، زیرا نشان می داد که سرنوشت من به ماجراهای قضائی اعلام شده بستگی نداشت.
س ـ به نظر شما، چه رویکردی در این گونه موارد بهتر است، ملاحظه کاری و رازداری و یا بسیج عمومی و کارزار رسانهای؟
ج ـ کارزار رسانهای نقش خود را ایفا کرد و در همان گفتگو احساس کردم که این بسیج، آنها را نگران کرده است. گرایش من اینست که بپندارم عمومی کردن ماجرا کار درستی بود. به گمانم دسترسی به پزشک و سخت تر نکردن شرایط حبس با این کارزار بی ارتباط نبود. تنها شبکۀ تلویزیونی که من به آن دسترسی داشتم و زبان آن را می فهمیدم کانال «پرس تی وی» بود که باید آن را ارگان سپاه پاسداران دانست. ارگان سپاه پاسداران و نه رژیم ایران. دو بار بر حسب تصادف در برنامههای آن اشاراتی دیدم که یکی از آنها نشان میداد تا چه حد قبول ملیت فرانسوی همکار من برای برخی مسئولان ایرانی قابل هضم نبود و دیگری در پی اظهارات رئیس جمهوری ماکرون نام ما به کوتاهی آمد و هنگامی که چند روز بعد به بیمارستان میرفتم، ماموران محافظت از من پرسیدند که آیا پیام امانوئل ماکرون را دریافت کردهام؟ من پیامی دریافت نکرده بودم، اما حتی بدون دریافت پیام، اینکه آگاه شدم رئیس جمهوری فرانسه به سرنوشت ما توجه کرده است، برایم پراهمیت بود.
س ـ آیا در زندان با دیگر زندانیان تماس داشتید؟
ج ـ بله و در زندان بسیار بیشتر از چیزهائی که در سفرهای پیشین خود در باره ایران آموخته بودم، دریافتم. به چگونگی کارکرد دستگاه قضائی ایران آگاه شدم. من می دانستم که ایران یک کشور رانت خوار است، اما با دیدن افراد در زندان بهتر دانستم که واقعیت آن چیست و به چه منتهی میشود : کارمندپروری بی رویه، کم باروری اقتصادی، فساد و رانت خواری حاصل از درآمد نفت، نه تنها برای جلب انتخاباتی طبقاتی از جامعه و نیز تلاش برای ایجاد شبکههای موازی برای دور زدن تحریمهای آمریکا. اینها چیزهائی بود که این بار بیش از گذشته در ایران کشف کردم. تعدادی داعشی در آنجا بود که براحتی میشد دریافت بکلی سرگشته و گمراه بودند، اما با آنها نیز میشد ارتباط برقرار کرد. یکی از آنها، یک جوان داغستانی بود که روسی حرف میزد، خیلی کم ترکی و اندکی عربی میدانست، هر چند روزی شش ساعت قرآن میخواند. بقیۀ هم بیشتر اتهامات اقتصادی داشتند، اتهامات، زیرا هیچ کدام آنها محکوم نشده بودند. بسیاری از آنها در بازداشت قرار گرفته بودند تا علیه آنها پرونده سازی شود. بسیاری از آنها ماهها در بازداشت بودند بی آنکه در ابتدا چیزی علیه آنها وجود داشته باشد و بدون تردید در پایان نیز چیز بیشتری وجود نخواهد داشت. برخی به تقلب در مزایدهها و مناقصههای دولتی، برخی به رشوه دادن به قضات، بعضی به دستکاری در بورس، برخی کمک به دور زدن تحریمها با پُر کردن کیسۀ خود و گروه دیگری که میخواهم همین جا نسبت به آنان ادای احترام کنم که شجاعتی بدون تردید بیشتر از من دارند و آنها مدافعان محیط زیست هستند که ٢١ ماه در آنجا بودند و همان موقع به سخت ترین مجازات ها محکوم شدند و برخی از آنها اینک به سبب شیوع ویروس کرونا آزاد شدهاند. آنها بیش از من در انزوا قرار داشتند و بواقع رنج کشیدند.
من هرگز مورد شکنجۀ جسمی قرار نگرفتم. برخی از بازجوئیها بشدت خشونت آمیز بود و از نظر روانی دشوار، اما میدانم که برخی از زندانیان از تهدیدات و شکنجۀ جسمی یاد کرده اند. آنچه من میدانم اینست که ایران با داشتن نظام قضائی کنونی نمیتواند سرمایه گذارها را بخود جلب کند. نمی توان افراد را ماهها بدون اتهام روشن در بازداشت نگاه داشت. افراد را نخست به زندان میبرند، بعد برای آنها تشکیل پرونده میدهند. در همۀ کشورها، مثلاً در افریقا، پیش از فراهم شدن اسناد و مدارک مکفی و مستحکم افراد را بازداشت نمیکنند و از همان ابتدا شرایط بازداشت و دورۀ آن با نظر قاضی تعیین میشود. در ایران از این نظر نظامی کاملاً خودسر وجود دارد که تنها به ارادۀ یک نهاد وابسته است و آن سازمان اطلاعات سپاه پاسداران است. حتی تنها از نظر کارکرد، بی آنکه به موارد سیاسی اشاره داشته باشیم، این رویکرد برای اقتصاد ایران زیانبار است، زیرا سرمایه گذاران را بر اساس معیارهای سیاسی ارزیابی میکند و نه بر پایۀ ارزشهای اقتصادی. و گذشته از خارجیانی همانند من، برای مردم ایران که اسیر این خودسری هستند خطرناک است.
س ـ شما رسما به اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور متهم بودید. آیا در بازجوئیها دانستید که بصورت ملموس چه ایرادی بر شما وارد می شد؟
ج ـ در روز دستگیری، کامپیوتر، تابلت و دو تلفن همراه من ضبط شد و من گذرواژه های خود را دادم زیرا چیزی برای پنهان کردن ندارم. من دیدگاههائی دارم و از اینکه کسی سر در زندگی شخصی و حرفهای من فرو برد خوشنود نمیشوم، اما چیزی برای پنهان کردن ندارم و آن موقع گمان میبردم که این تجسس، کاری است که به سرعت بیهودگی خود را نشان میدهد. من نمیدانستم که بازجویان من در جستجوی چه هستند و پرسشهائی که مطرح میشد تا چه حد به اتهامی که در پایان بر من وارد می شد ارتباط داشت. من هیچ اطلاعی در بارۀ اعمالی که اتهامات وارده بر من بر پایۀ آنها شکل گرفته ندارم. میدانم که از سوی دادستان که او را یکبار در ماه فوریه دیدم، به آنچه گفتید متهم شدم، اما بر اساس چه، نمیدانم. یکی از بازجویان من یکبار گفت مدرکی وجود دارد که نشان میدهد من تلاش کردهام یکی از مسئولان ایران را تحت تاثیر قرار دهم. حرفی که بسیارموجب خندۀ من شد، زیرا این فرد ٦٠ سالۀ آنقدر دنیا دیده هست که گفتگوی او با من که از سوی پسر وی گزارش شده، تاثیری بر تصمیمات او بویژه در زمینۀ موضوعی به اهمیت امکان بروز یک جنگ میان ایران و آمریکا نداشته باشد. البته این موجب خنده میشود، اما در بازجوئیها گاه مرا به کارکردن برای سرویسهای اطلاعاتی فرانسه، گاه برای آمریکا، پس از آن برای کمیتۀ مجازات سازمان ملل متحد متهم می کردند. همۀ اینها به مناسب زمان تغییر میکرد و من لحظهای پیش خود فکر کردم که شاید آنها گمان میبرند که من پژوهشگری بزرگ اما پنهان و شناخته نشده در بارۀ ایران هستم.
یکی از نکاتی که مرا بیش از همه حیرت زده کرد، این بود که برای این افراد افریقا چیزی محسوب نمیشود. وقتی به آنها گفتم که من نیمی از سال را برای پژوهشهای خود در آفریقا میگذرانم و بنابراین چگونه میتوانم پژوهشگری در بارۀ ایران باشم، برایشان از این رو قابل قبول نبود که پژوهش در بارۀ افریقا در نظر آنها به چیزی نمیآمد زیرا افریقا برای آنها به حساب نمیآید. برای آنها افریقائیان افرادی هستند که می توان آنها را برای انجام برخی أمور خرید، اما چیزی به حساب نمیآیند. این نگاه تحقرآمیز قابل قبول نیست. آنها دولت آمریکا و بویژه ترامپ را مورد انتقاد قرار میدهند و میتوان با آنها در این مورد همصدا بود، اما میبینیم که نظام ارزشی خود آنها نیز تفاوتی با این نگرش قابل انتقاد آمریکا ندارد.
س ـ آیا شما مورد محاکمه قرار گرفتید؟
ج ـ خیر، من تنها یک بار در اوایل ماه فوریه در برابر یک قاضی حاضر شدم و او اتهام مرا اعلام کرد و من نیز کاغذی در بارۀ اطلاع از اتهام امضاء کردم و همین. قرار بر این بود که محاکمه روز ٣ مارس برگزار شود و من در آن روز به دادگاه هدایت شدم، اما حتی از ماشین هم پیاده نشدم زیرا گفتند به دلیل بروز مشکلی برگزاری جلسۀ دادگاه به بعد موکول شده. بنابراین من مورد محاکمه قرار نگرفتم و حکمی در بارۀ من صادر نشده، مگر اینکه در این نظام قضائی که به همه چیز میماند جز اسلامی، قاضی بی آنکه متهم را دیده باشد و بی آنکه دفاع او را شنیده باشد، حکمی صادر کرده باشد که من از آن اطلاعی ندارم.
س ـ این چنین چه نظری در بارۀ نظام قضائی ایران دارید؟
ج ـ همانگونه که گفتم. من مشروعیت ایران را در تدوین و ایجاد نظام قضائی خود مورد تردید قرار نمیدهم، اما دولتی که ادعای اسلامی بودن و داعیۀ بهروزی مردم خود را دارد، باید اصولی را به اجرا بگذارد که نخستین آنها اینست که نمیتوان افراد را با خودسری بازداشت کرد، هر بازداشتی نیازمند دلایل و اسناد متقن است. این اصل، چنانکه من در زندان دیدم در بارۀ بسیاری از زندانیان بکار بسته نشده است. نظام قضائی ایران بشدت سیاسی است و همانگونه که گفتم این رویکرد سرمایه گذاران را میراند. احتیاط و خودداری جامعه بینالمللی در این زمینه تنها به سبب مجازاتهای آمریکا نیست، بلکه به دلیل نارسائیهای جامعۀ ایران و کارکرد نظام قضائی این کشور نیز هست. در زندان بسیاری از افراد مذهبی نیز وجود دارند و آنها نیز تشریح میکنند که چگونه جامعۀ ایران دچار دوگانگی درونی و بیرونی شده است، یعنی فضای عمومی تحت سلطۀ بسیج و پاسدار شکلی دارد که با رویکردهای زندگی خصوصی مردم در تضاد است. ارزشهای مردم در رندگی خصوصی آنها با گرایشهای رایج در اروپا تفاوتی ندارد. این دوگانگی، این روان گسیختگی، این تفاوت میان دو محیط مشکل زاست و از نظر اجتماعی اختلال آمیز است. بیادم میآید که بسیاری از تحلیل گران در بارۀ جامعۀ ایران دوران شاه نیز همین نظر را داشتند، با این تفاوت که در آن هنگام ارزشهای غربی بر فضای عمومی حاکم بود و ارزش های مذهبی و سنتی بر محیط خصوصی و خانه. بهر حال فارغ از ملاحظات سیاسی، وجود این چنین دوگانگی نشان سلامت اجتماعی یک جامعه نیست.
س ـ از نظر سیاسی، روابط قدرت میان نهادهای کشوری، آیت الله خامنه ای، رئیس جمهوری، حسن روحانی و پاسداران را چگونه می بینید؟
ج ـ من عقیده و برداشت خود را ارائه میکنم، زیرا کارشناس زندگی سیاسی و مسائل ایران نیستم. وقتی به آن کانال تلویریونی که از آن یاد کردم، نگاه میکردم، این احساس را داشتم که پاسداران کودتا کردهاند. مثالی بزنم، پس از کشته شدن قاسم سلیمانی، مراسمی برگزار شده بود و سخنرانی رئیس جمهوری، حسن روحانی، در این مراسم بصورت زنده پخش میشد، اما ناگهان حرفهای او قطع شد تا گفتار حسن نصرالله، رهبر حزبالله لبنان، پخش شود. نمیدانم در کدام کشور دیگری میتوان تصور کرد که سخنرانی رئیس جمهوری قطع شود تا حرفهای رهبر یک حزب خارجی که پیش از آن بارها همان حرفها زده بود، پخش گردد. این تنش میان بخشهای گوناگون دستگاه دولتی از آغاز نظام جمهوری اسلامی وجود داشت، اما اینک بسیار شدت گرفته و عامل مختل کنندهای محسوب میشود.
س ـ آیا در زندان از اپیدمی کروناویروس آگاه شدید؟
ج ـ ما در انزوای کامل بودیم و در انزوا بودن، گاهی امتیازاتی نیز دارد. آن روزها رسانههای خبری را در سلولهای جمعی قطع کردند، اما ما فراموش شدیم و در سلول ما، دو نفر بودیم، همان کانال تلویزیونی برقرار بود. این کانال اخبار را با گرایش خود و دستکاری شده میداد و میشد از ورای آن به برخی خبرها دست یافت. مثلاً اخباری در محکوم کردن دخالت آمریکا در اعتراضات به افزایش بهای بنزین در ایران که از ورای آن میشد فهمید که تظاهرات شدید و گسترده ای در کار بوده است. یا مثلاً نادرست خواندن گزارشهای خبرگزاری های خارجی که این چنین شما میتوانستید بفهمید آنها چه گفتهاند. نمونۀ آن تکذیب خبری از رویترز در بارۀ همین رویدادها که از مرگ ١۵٠٠ نفر حکایت می کرد.
رهبر جمهوری اسلامی ایران در تلویزیون دشمنان رژیم را به سوء استفاده از کوچکترین مسائل نظیر ویروس کرونا برای جلوگیری از شرکت مردم در انتخابات متهم کرد، اما روز بعد، پس از برگزاری رای گیری، تصمیمات شدید دولت برای مبارزه با شیوع بیماری اعلام شد.
دیدن این کانال تلویزیونی گاه موجب خنده نیز میشد. مثلاً روز انتخابات اعلام کرد که به دلیل فراوانی رای دهندگان ساعات باز بودن دفاتر رای گیری تمدید شده است. فردای آن روز خبردار شدیم که نرخ مشارکت درانتخابات از آغاز جمهوری اسلامی ایران تا آنهنگام به این اندازه کم نبوده است، به دلیل کروناویروس یا چیز دیگری، مثلاً حذف یک سوم نامزدها که حتماً آب سردی بر شوق رای دهندگان ریخته است.
س ـ آیا شیوع ویروس در زندان شما را نگران می کرد؟
ج ـ بله و پیش از همه نگهبانان ما را نگران می کرد و در آغاز با بی برنامه گی همراه بود، آیا باید ماسک گذاشت، آیا باید دستکش به دست کرد …برخی از آنها وحشت زده بودند، برخی دیگر ابداً. و خود ما نیز اندک اندک به این نتیجه رسیدیم که ارقام ارائه شده از اعتبار برخوردار نبود و ما نیز توجه خود را بیشتر کردیم، دستها مرتب بشوئیم، جائی که دارو گذاشته می شد را تمیز کنیم …. بله به همۀ اینها توجۀ خاصی می کردیم.
س ـ سپس روز ١٩ مارس رسید، چه اتفاق افتاد، تعریف کنید…
ج ـ ١٩ مارس، پنجشنبه بعداز ظهر حدود ساعت ٣ و نیم یا چهار آمدند دنبالم و مرا به اتاقی بردند که پیش از آن یکبار بازجوئی من در آنجا انجام گرفته بود، گفتند میخواهیم ویدیوئی بگیریم، لباس خود را عوض کنید. گفتم دفعۀ پیش که از من ویدیو گرفتید، اشتباهی مرتکب شدید و آن این بود که من ریشی سه هفتهای داشتم و این نشان خوبی نبود… خلاصه فوری ریش مرا زدند و من لباسهای تابستانی خودم را پوشیدم و یک بازجوئی خیلی طولانی در سه بخش مختلف انجام گرفت. نخست با بازجوی خوش رفتار، که نمیدانم بواقع مهربان بود یا وظیفۀ داشت این نقش را بازی کند و من هم خیلی عادی، مثل الان که با شما صحبت میکنم به پرسشها پاسخ دادم. بخش بعدی با بازجوی بداخلاق که او هم نقش خود را ایفا کرد و بنابراین خیلی به سختی و با سر و صدا گذشت، البته خیلی طولانی نبود، نیم ساعت، سه ربع، اما خیلی ناخوشایند و بالاخره بخش سوم که به شکل غیرقابل منتظرهای از من خواستند در بارۀ شرایط حبس خود بگویم، چه ایراداتی به این شرایط داشتم و … من به استفادهای که میخواستند از این ویدئوها بکنند فکر میکردم. بهر حال هر چه به نظرم رسید براحتی گفتم… فردای آن روز بخشهائی از آن پخش شد، بدون این قسمت آخر و البته من نمیدانم که حرفهای مرا چگونه ترجمه کرده بودند، … بهر حال آن روز بعد از تهیۀ آن ویدئوها از من خواستند استراحت کنم. من دوبارۀ لباس زندانی را پوشیدم و کارشناس آنها در امور آمریکا نزد من آمد که با من گفتگو کند. در این گفتگو، من دو چیز فهمیدم، یکی اینکه تمام آنچه در مدت بازجوئیهای ویدئوئی گفته بودم اصلاً به کاری نمیآمد و دوم، کسانی که برای بهبود مناسبات میان ایران و آمریکا تلاش میکنند، باید از همت و پشتکار بینظیری برخوردار باشند، زیرا اگر طرف صحبت آنها کسی همچون فردی باشد که من با او حرف زدم، گمان میکنم که کار بسیار دشوار باشد.
بعد از آن من بسیار خسته به سلول خود برگشتم … فردای آن روز با شتاب دنبالم آمدند و من گمان بردم که برای تجدید نسخه درمانی مرا به درمانگاه میبرند، معاینۀ سریعی صورت گرفت و دیدم در سرسرای محل، جائی که از محیط بسته خارج میشوید، شمار زیادی انتظار میکشیدند، فکر کردم که خبری هست و بهر حال رویدادی در پیش است. پس از آن همه چیز بسرعت گذشت، لباسهای خود را پوشیدم، وسائل و پولهایم را تماماً و بدرستی تحویلم دادند و بعد با یک خودروی رسمی مرا به یکی از پادگانهای سپاه پاسداران بردند و در آنجا سفیر فرانسه و فرد دیگری از سفارت در انتظار من بود. صحبت کوتاهی انجام گرفت و به سفارت آمدیم.
س ـ آیا کامپیوتر و تلفنهای شما را پس دادند؟
نه. من اتفاقا خواستار آنها شدم. به نظرم آمد که مسئول اطلاعات سپاه آنجا بود، اما مطمئن نیستم. بهر حال گفتند که مانعی برای این کار نیست و در فرودگاه آنها را به من خواهند داد، اما این کار نیز صورت نگرفت، زیرا به گفتۀ آنها، آن فرد ایرانی که با من مبادله شده بود، چون واقعیت امر این است، آزادی من یک تبادل بود، او نیز نتوانسته بود چمدان های خود را بازیابد و بنابراین پاسداران تصمیم گرفتند که هر وقت او کامپیوتر و تلفن و وسائل شخصی خود را دریافت کرد، من نیز اموال خود را دریافت خواهم کرد. و من فعلاً بی صبرانه منتظرم.
س ـ نخستین روز آزادی شما چگونه گذشت؟
ج ـ آه در باغ اقامتگاه سفیر … آنچه من میگویم، بخشی از رویدادهاست، زیرا همکار من هنوز در آنجا زندانی است، بهر حال میگویم برای من چگونه گذشته است …. در باغ اقامتگاه سفیر، هوا سرد بود و دیگر برای قدم زدن ٢٤ متر، ٢٤ متر یعنی محیط این میز، وجود نداشت … من آن وقت نور را، آفتاب را بازیافته بودم … هنوز نمیدانستم بازیافتن آزادی چه بود، اما میدانستم … میتوانستم به زبان فرانسه با افرادی حرف بزنم که برای هر کلمه هزار تعبیر جستجو نمیکنند… سردم بود و این نشان میداد که زنده بودم، که جسم من به محیط اطراف خود واکنش نشان میداد… من سراسر شب نخوابیدم، هواپیما صبح زود روز بعد پرواز میکرد… نمیدانم… من دوباره آدمی عادی میشدم …
س ـ شما چندین بار به مبادلۀ خود با یک مهندس ایرانی که در فرانسه در زندان بود اشاره کردید؛ جلال روح الله نژاد، که آمریکا خواستار استرداد او بود. شما در این باره چه می دانستید؟
ج ـ هیج چیز. روز سوم فوریه یکی از بازجویان من، آنکه نقش بازجوی خوش رفتار را بازی کرد، شاید بواقع چنین بود، به من گفت که یک ایرانی در فرانسه زندانی است و داستانی تعریف کرد که درست به نظرم نیامد، شاید خود او هم بدرستی از آن آگاهی نداشت، شاید به عنوان مامور اطلاعات آن طوری تعریف میکرد که به نتیجۀ دلخواه خود برسد… بهر حال به من گفتند که کسی [در فرانسه] دستگیر شده، که با او رفتار درستی انجام نشده است، که نتوانسته با خانوادۀ خود در تماس باشد، یک سلسله حرف هائی که من امروز هم در بارۀ راستی یا نادرستی آنها چیزی نمیدانم. اما آنچه آن موقع برای من روشن شد، این بود که دانستم سرنوشت من به اتهامات و پروندۀ قضائی من بستگی ندارد و این تبادل تعیین کننده است و بنابراین نباید در جستجوی دلیلی برای زندانی شدن خود میگشتم و همین را نیز دلیل دیگری بر سیاسی بودن کامل نظام قضائی ایران تلقی کردم. و با خود گفتم این چنین است و باید امید داشت که به نتیجه برسد.
س ـ یک نظامی سابق آمریکائی که درایران در زندان بود، دو روز پیش از شما آزاد شد و به کشور خود بازگشت. آیا آمریکا هم در جریان این تبادل، میان فرانسه و ایران، نقشی داشت؟
ج ـ نمی دانم. در گفتگو با کمیتۀ حمایت از خودم که اینک کمیتۀ حمایت از فریبا عادلخواه است، این چنین فهمیدم که آمریکا در این زمینه بیشتر یک منبع نگرانی برای مقامات فرانسه بوده است تا یک عامل حمایت و مساعدت. نه من چیزی در این باره نمیدانستم. گمان میکنم برای دیگران دشوار باشد که میزان انزوای ما را در زندان درک کنند. من بارها در زندان پیش خودم، وکیل مدافع خودم را سرزنش کردم، زیرا مدتها هیچ خبری از او نداشتم. یا هر وقت می دیدم تنها از من در بارۀ شرایط زندگی در زندان و دسترسی به پزشک و از این قبیل از من پرسش میکرد. تنها وقتی آزاد شدم، دانستم که او هفتهها هر روز به زندان میآمده که مرا ملاقات کند و هر روز او را ساعتها در انتظار نگاه میداشتند و در آخر چنین اجازهای به او نمیدادند. حتی ماموری که برای من غذا میآورد نیز از این موضوع اطلاع نداشت.
س ـ فردای روز بازگشت شما به فرانسه، وزارت امور خارجۀ آمریکا از این تبادل و بازگرداندن مهندس ایرانی به کشور خود ابراز تاسف کرد، با این دید که چنین رویکردی گروگان گرفتن شهروندان خارجی را در کشورهای استبدادی تشویق میکند. شما در این باره چه فکر میکنید؟
ج ـ گمان می کنم که من در موضع خوبی برای بیان این حرف نیستم، اما از نگاه یک دانشگاهی باید بگویم که اینک در ایران و نیز در برخی دیگر کشورهای خلیج فارس رسم ناپسندی برقرار شده است که اولاً دانشگاهیان را جاسوس بشمارند و ثانیاً آنها را دستگیر کنند، زیرا روزی بکار میآید. در ایران، برای اینکه از این کشور صحبت میکنیم، افراد دوملیتی را دستگیر میکنند با این فکر که اگر مذاکرهای لازم شد، از آنها میتوان استفاده کرد و این اقدام بسیار خطرناکی است که همکاریهای دانشگاهی و علمی را مورد تردید قرار میدهد. و ورای زندگی افراد دستگیر شده، من تنها ٩ ماه و نیم در بند بودم، همکاران من، کارشناسان محیط زیست، اینک دو سال است که در بند هستند. آمریکا هم با دستگیری دانشگاهیان ایرانی به اتهام اینکه تحریمها را نادیده گرفتهاند، راست یا دروغ آن را من نمیدانم، نمونۀ خوبی بدست نداده است. باید از این دور خارج شد. در بارۀ واکنش آمریکا به آن اشاره کردید، این واکنش مطابق رسم معمول است. حرفی درباره آن نیست. اما کشوری که در تلاش آزادی فردی است، برای بدست آوردن آن کاری را که میتواند انجام میدهد. من از ادارۀ بحران وزارت أمور خارجه، کمیتۀ حمایت از من، و رئیس جمهوری امانوئل ماکرون برای اقداماتی که انجام دادند سپاسگزارم و در همان حال میدانم که اینگونه رویکردها، در میان مدت راه حل نیست، و این را برای ایرانیان نیز میگویم، که باید در رفتارها بازبینی کرد و کرداری مطابق با نزاکت بینالمللی داشت.
س ـ کمیتۀ حمایت از شما در تمام این مدت بسیج شده بود، آیا پس از بازگشت به فرانسه از آن آگاه شدید؟
ج ـ بله. در یک تماس تلفنی برادرم اشارۀ کوچکی کرده بود و بازجویانم نیز برای بازجوئی از من گاهی به بعضی مقالات در روزنامهها اشاره میکردند، اما من چیز بیشتری نمیدانستم. پس از آزادی کمی در سفارت و سپس هنگاهی که به پاریس آمدم از تلاش آنها آگاه شدم. اما میخواهم بگویم که در آفریقا و جاهای دیگر، و جاهای دیگر اینک کشورهای حاشیۀ خلیج فارس است، برای خاموش کردن صدای هر انتقادی، افراد را دستگیر میکنند. در نخستین بازجوئی هائی که از من شد، ایرادی که بر من میگرفتند این بود که من کار تحلیل سیاسی میکردم، تحلیلهائی که در بارۀ ایران هم نبود. یعنی تحلیل سیاسی کردن، جرم به حساب میآید. گمان میکنم در برابر چنین دیدی باید بر ضرورت تبادلات در فضای عمومی و تقویت آن با تحلیلهای دانشگاهی تاکید کرد.
س ـ فریبا عادلخواه، همکار شما و شریک زندگی، که همزمان با شما دستگیر گردید همچنان در زندان است. اشاره کردید، مقامات ایران او را ایرانی تلقی میکنند و این شاید کار او را دشوارتر میکند. در روز آزادی شما، امانوئل ماکرون خواستار آزادی او شد و گفت «هموطن دیگر ما نیز باید آزاد شود». آیا این عبارت برای شما مفهوم خاصی دارد؟
ج ـ بله. مفهوم خاصی دارد. یکی از دلایلی که، این دلایل کم و کمتر میشود، اما یکی از دلایلی که به سبب آن میتوان به فرانسوی بودن خود بالید، همین اعطای ملیت است و اینکه وقتی فرانسوی شدیم، دیگر صرفنظر از تبار، فرانسوی هستیم، کاملاً فرانسوی هستیم و اینکه رئیس جمهوری این امر را در تمامیت آن به اجرا گذارد، موجب مباهات است. برای ما پژوهشگران نیز این موضوع بسیار پراهمیت است. اینکه فردی را شهروند فرانسه بدانیم و این شهروندی را تمام عیار تلقی کنیم، برای من امری اساسی است و من اطمینان دارم که دولت فرانسه هر اقدامی را برای بدست آوردن آزادی همکار من انجام خواهد داد. در ایران، وضع دیگری برقرار است و نظام سیاسی دیگری حاکم است، اما این توجیهی برای اقدامات خودسرانه نیست. امیدوارم که اوضاع در ایران بهبود یابد. باید توجه داشت که اقتصاد ایران بر اثر ضربات کروناویروس و تحریمهای آمریکا در ماههای آینده فروخواهد ریخت. این موقعیت باید اروپائیان و آمریکا را که امروز گروهی افراطی و از جمله ترامپ و وزیر أمور خارجۀ او بر آن حاکمیت میکند، به تفکر وادارد تا شاید امور به شکل منطقیتری تحول یابد.
س ـ فریبا عادلخواه همانند شما به اجتماع و تبانی بر ضد امنیت کشور متهم شده، اما اتهام دیگری نیز با عنوان فعالیت تبلیغی علیه نظام دارد. بطور ملموس مقامات ایرانی چه ایرادی به او می گیرند؟
ج ـ فریبا کاری بسیار پُر خطر انجام داده است زیرا کوشش کرده جامعۀ ایران را آنگونه که هست نشان دهد و نه آنگونه که میخواهیم باشد، در غرب و یا در نظر پاسداران انقلاب. یعنی فارغ از ایدئولوژی جمهوری اسلامی یا انقلابی و یا در آینۀ ارزشهای یک نظام دموکراتیک که رئیس جمهوری ترامپ و همکاران او داعیۀ استقرار آن را دارند. و این میتواند بسیار سوء تفاهم ایجاد کند و بدرستی درک نشود. در فرانسه این نگاه او در مواردی برایش دردسر ساز شد. او را به اندازۀ کافی منتقد این رژیم ارزیابی نکردند. و بویژه در ایران، بویژه از سوی این گروه که بخش بسیار محافظه کار جامعه را تشکیل میدهند و بشدت نگران قدرت سیاسی و نظامی و اقتصادی خود هستند. گمان میکنم که توان، قدرت و ضعف بزرگ او در این است که هم از درون و هم از بیرون به این جامعه نگاه میکند، زیرا او این واقعیت دوگانه است، بی آنکه در بارۀ آن داوری کند یا رهنمود نشان دهد و این همان ایرادی است که بر او میگیرند در دورهای که این بخش جامعه دچار تقویت ایدئولوژی خویش است، این نگاه برای آنان قابل قبول نیست. کارهای فریبا عادلخواه نشان میدهد که جامعۀ ایران پس از ٤٠ سال جمهوری اسلامی به کجا رسیده است. او نمیگوید جمهوری اسلامی در حال فرو افتادن است، او نشان میدهد که جامعه چگونه تحول پیدا کرده و بنابراین باید شکل تازهای از ایرانی بودن را آفرید و چیزهائی را عوض کرد، بی تردید در حوزۀ سیاسی، اما نه فقط در این حوزه و این همان چیزی است که بسیاری از آن واهمه دارند.
س ـ آیا خبر تازهای از او دارید؟ او یک اعتصاب غذای طولانی کرد؟
ج ـ فریبا دست به یک اعتصاب غذای خیلی طولانی زد. خواستهائی داشت، از جمله اینکه بتواند در زندان مرا ببیند و از حال من با خبر شود، زیرا یک بار که مرا دیده بود، من وضعیت چندان خوبی نداشتم. من تجربۀ کوچکی در بارۀ اعتصاب غذا دارم و میدانم که یک اعتصاب غذا یا باید اهداف بسیارمحدودی داشته باشد و یا باید دانست که آخرین اعتصابی خواهد بود که فرصت انجام آن را خواهیم داشت. او با این اعتصاب دچار درد دیرپا و آزردگی بسیار شد و کلیههای او آسیب دید.
س ـ مبارزه برای آزادی او چگونه باید صورت گیرد؟
ج ـ من بهترین کسی که در این باره میتواند چیزی بگوید نیستم و چون میدانم در درون این زندان اوضاع چگونه میگذرد. من درک درستی از منطق دستگیری خودمان ندارم. من پس از خروج از زندان دریافتم که شماری دیگر از دانشگاهیان نیز دستگیر شدهاند. گمان میکنم که گفتگو در این باره خیلی پیچیده خواهد بود. شیوع کرونا ویروس فرصتی فراهم کرده است. طرح اینستکس برای نخستین بار بکار افتاد. اما آیا این چیزی است که پاسداران میخواهند؟ وقتی به کانال تلویزیونی آنها نگاه میکنید، اینگونه نتیجه میگیرید که آنها خواستار یک گرایش راهبردی کامل و یکطرفه بسوی روسیه و چین هستند. در افریقا بیست سال پیش بسیاری از کشورها به چین روی آوردند. امروز روابط آنها با این کشور بسیار تغییر کرده و دیگر تنها بر روی یک کشور علیۀ دیگر کشورها شرط بندی نمیکنند.
به نظر میرسد که در نظر سپاه پاسداران، روسیه و چین، شاید به این جهت که ابزار نظامی مورد نیاز آنها را در اختیارشان میگذارند، راه حل قطعی تلقی میشوند. اما گمان من اینست که دچار خیالات هستند و اگر به دقت به کشورهای افریقائی نظر کنند، در بارۀ انتخاب خود دچار تردید خواهند شد.
س ـ در افریقا، در خاورمیانه، برخی پژوهشگران مظنون به همکاری با سرویسهای اطلاعاتی کشورهای خود هستند. آیا چنین تصوری در بارۀ شما و فریبا عادلخواه وجود داشت؟
ج ـ بله. در بسیاری از بازجوئیها، همین اتهامات بر من نیز وارد میشد و من نمیدانم که آیا خود آنها به آنچه میگفتند باور داشتند یا نه؟ اما به طور کلی میگویم… بله پژوهشگران با ماموران اطلاعاتی دیدار میکنند، بله، کار ماموران اطلاعاتی ضروری است، اما کار پژوهشگر و مامور اطلاعاتی بهیچ وجه یکی نیست… حرفۀ پژوهشگر کمک به تبادل نظر عمومی است. یک پژوهشگر نظرات و تحلیلهائی دارد که آنرا در اختیار عموم میگذارد. اینکه فردی به عنوان دیپلمات، یا کارمند وزارت دفاع، یا … بدیدار من بیاید، من به او همان حرفی را میزنم که به روزنامه نگار، به همکارم و یا به شاگردانم میزنم. من چیزی برای پنهان کردن ندارم و نمیخواهم سر و رمزی داشته باشم. من میخواهم که نوشتههای چاپ شود، که مورد بحث و نقد قرار گیرد. ارزیابی کار من از سوی همکاران و همتایان من صورت میگیرد و من تولید کنندۀ گزارش برای سرویسهای اطلاعاتی نیستم. سرویسهای اطلاعاتی وجود دارند و کارشان برای تامین امنیت کشورها، کشور ما و دیگر کشورها، ضروری است، اما در ضرورت وجود یک جریان دانشگاهی مستقل که تحلیلهای خود را دارد، که بیهودگیها و حرفهای پیش افتاده نیز تولید میکند، تردیدی نیست.