1.9 C
Paris
Friday, January 10, 2025

چچیلیا سالا از زندان اوین تا آزادی و بازگشت به ایتالیا

چچیلیا سالا، خبرنگاری که گوشه ای از خاطرات بازداشت سه هفته ای خود در زندان اوین را در گفتگویی با خبرنگاری دیگر بازگو کرده، از رنج و تلخی آن روزها می گوید. خاطرات، تجربیات و احساس اش نسبت به فشار روانی در زندان انفرادی و حس خوب نسبت به زنان ایران.

بدون تردید تلاش های جورجا ملونی، نخست وزیر ایتالیا در آزادی او تاثیر گزار بود.

بنابه گزارش رسانه ها، چچیلیا سالا، خبرنگار ایتالیایی در قسمت جدید پادکست سیاست و جامعه خود به نام “داستان‌ها”، با ماریو کلاوبرزی، مدیر این پادکست (کورا مدیا) گفت‌وگو کرد. او گفت که “بسیار خوشحال”، اما در عین حال “گیج و سردرگم” است. این خبرنگار که چند هفته پیش در تهران بازداشت شده بود، دو روز پیش (چهارشنبه ۸ ژانویه) آزادشد و به ایتالیا پرواز کرد . او گفت که “صبح روز چهارشنبه که خبر آزادی‌اش اعلام شد، هنوز شوکه بود”.

ماموران امنیتی سالا را در تاریخ ۱۹ دسامبر، هنگامی که در حال کار روی یکی از قسمت‌های پادکست‌اش در هتلی در تهران بود، با خود می‌برند. ابتدا نمی‌دانست به کجا، اما خیلی زود حدس می‌زند که به زندان اوین منتقل خواهد شد.

او به سلول انفرادی فرستاده شد. در پادکستش گفته است: “در یک اتاق تنگ که هیچ پنجره‌ای نداشت، نور به طور مداوم در آن روشن بود و روی زمین می‌خوابیدم”.

او در ادامه می‌گوید هیچ‌گونه جهت‌گیری نداشت و به خصوص بی‌خوابی او را آزار می‌داد:: «وقتی ذهن شما خیلی درگیر نیست، خسته نمی‌شوید و یک ساعت تبدیل به یک هفته می‌شود.»

تنها کاری که سالا می‌کرده، این بود که انگشتان دستش را بشمارد و نوشته روی بسته نان‌هایی را که به او داده بودند بخواند.

او در این مصاحبه می‌گوید تمام چیزی که می‌خواست داشته باشد، یک عینک و یک کتاب بود که در ابتدا هر دو از او دریغ شده بود. چندین بار اجازه پیدا کرد که با خانواده‌اش تماس تلفنی بگیرد. او از دانیله رانیری، شریک زندگی‌اش، خواسته بود کتاب‌هایی را برای او بفرستد که او نیز در خانه می‌خواند، تا مادام که نمی‌توانند در کنار هم باشند، حداقل در ذهن خود در ارتباط با یکدیگر باشند.

خانواده‌اش برای جشن سال نو میلادی بسته‌ای شامل یک نوع کیک ایتالیایی و کتاب‌هایی که خواسته بود را برای او فرستادند. اما این بسته هرگز به دست سالا نمی‌رسد. به جای آن، در دو هفته اول هر روز تحت بازجویی قرار می‌گیرد.

او هنوز نمی‌تواند جزئیات این بازجویی‌ها را به اشتراک بگذارد، چون “تحقیقات هنوز ادامه دارد”. او گفت: «از من سؤالات مختلفی می‌پرسیدند، بسیاری از آنها شاید برای گیج کردن من بود.»

احتمال یک گشایش؟
سالا قبل از سفرش، از این که ممکن است در ایران دستگیر شود، نگرانی داشت. او گفت: «وقتی داخل زندان بودم، به خاطر همین موضوع به خودم خیلی خرده گرفتم.»

اما از آنجا که دولت ایران به او ویزای کاری داده بود، تصمیم گرفت سفر کند. چرا که در گذشته ویزای کاری، به ویژه برای خبرنگاران، به ندرت توسط دولت ایران صادر می‌شد. سالا این را به عنوان “گشایشی” در دولت جدید “در برابر روزنامه‌نگاران خارجی” تفسیر کرد و خطر سفر را پذیرفت.

او خود گمان می‌کند که دستگیری‌اش احتمالا به پروندهمحمد عابدینی، شهروند دوتابعیتی ایرانی-سوئیسی، مرتبط باشد. عابدینی به اتهام نقض تحریم‌های آمریکا و صادرات تجهیزات الکترونیکی مرتبط با پهپادها در ایتالیا دستگیر شد.

سالا گفت: «من به فرضیه‌های دیگری هم فکر کردم، اما در این مورد کاملاً مطمئن بودم که این ممکن است یک تبادل بسیار دشوار باشد.» او انتظار داشت که “مدت بیشتری در بازداشت بماند” و شاید حتی “جانش را از دست بدهد”. این موضوع به خصوص از نظر روانی او را تحت فشار قرار داده، در حالی که در مورد امنیت فیزیکی، او با “هیچ‌گونه تهدیدی” مواجه نشد.

در طول ۲۰ روز بازداشت، سالا اغلب به زنانی که پیشتر در ایران با آنها مصاحبه کرده بود، فکر می‌کرد. در آخرین پادکست خود قبل از دستگیری، با زینب موسوی، طنزپرداز و کمدین ایرانی (امپراطور کوزکو) که قبلاً در زندان بوده، صحبت کرده بود. سالا گفت: «او به من گفت که حتی در انزوا طنزهایی به ذهنش می‌آمده و خودش را به خنده می‌انداخته است.» او افزود: «این به من خیلی قوت قلب داد.»

احساس گناه و لحظه‌ اشک ریختن
در روزهای آخر بازداشتش، سالا عینک و کتاب “کافکا در ساحل” اثر هاروکی موراکامی را دریافت می‌کند. او گفت: «این مرا شگفت‌زده کرد، این کتاب پر از صحنه‌های جنسی است.»

او همچنین یک هم‌اتاقی پیدا می‌کند که به صورت دست و پا شکسته باهم ارتباط برقرار می‌‌کنند. او گفت: «اما مشکلی نبود. ما با حرکات، لبخند، و درآغوش‌ گرفتن با یکدیگر حرف می‌زدیم. بازی‌هایی اختراع می‌کردیم، با هم می‌خندیدیم و به یکدیگر واژه‌هایی به فارسی و انگلیسی یاد می‌دادیم.»

وقتی نگهبان به سالا اطلاع می‌دهد که می‌تواند برود، او “گیج” می‌شود و از این که مجبور می‌شود هم‌اتاقی‌اش را تنها بگذارد، احساس گناه می‌کند. سالا می‌گوید: «این سخت‌ترین احساسی است که باید تحمل کنم» و شروع به گریه می‌کند.

سالا در پایان می‌گوید هنوز هم ایران و زنان ایرانی را دوست دارد. چرا که “حکومت ایران را هرگز با مردم ایران اشتباه نگرفته است”. او گفت: «هیچ تغییری در این احساس به وجود نیامده است.»

او حالا باید خودش را دوباره پیدا کند. در اولین روز بازداشت به خود قول داده بود که هرگز یک روز کامل را فقط صرف کار با کامپیوتر نکند. او گفت: «دیگر هیچ روزی نخواهد بود که حداقل کمی بیرون نروم.»

AriaNews
AriaNewshttps://www.ariairan.com/
اخبار اجتماعی، فرهنگی، ورزشی، اقتصادی، علمی از سراسر جهان در Aria News | آریا نیوز
آخرین خبرها
اخبار مرتبط