رژی دوبره فیلسوف فرانسوی که زمانی همرزم چه گوارا و فیدل کاسترو در بولیوی و کوبا بود، در سفری چند روزه به ایران، اقدام به انتشار مقاله ای تحت عنوان «ایران، برداشت های سفر» در روزنامه پرتیراژ «لوموند» نمود که از جهاتی بسیار حائز اهمیت بوده و تا اندازه زیادی جامعه فرانسه و ایرانیان منتقد را تکان داد.
اهمیتی که می توان از آن نام برد، نه سیاسی است و نه اقتصادی.بلکه «خود انتقادی» اجتماعی در قامت یک کشور و 70 میلیون فرانسوی است که به مدت 30 سال سیاستمدارانش از متجاوزین به مردم ایران حمایت نموده و مشتی تروریست را در خاک خود جای داده اند.
کسانی که بزرگترین خطر دهه آینده فرانسه و اروپا را سلفی گرایی وهابی و تروریسم می دانند،اما به ابزار ایرانی آنان که شبانه روز در تلاش برای جنگ افروزی ، آدم کشی و تهدید منتقدین می باشند، پناه داده و به احترام دلارهای کثیف در جلسات آنان می نشیندند و در برابر دروغ پردازی ها و کینه جویی شخصی یک زن و مرد ابله چشم به واقعیت ها بسته اند!
رژی دوبره، پدر چریک های اروپایی و سرزمین های دور آمریکای لاتین که نظریه های اجتماعی اش را در دانشگاه های اروپا تا هاوانا تدریس می کرد، در بازگشت از ایران، جامعه فرانسه را شگفت زده نمود. جامعه ای که از مردم ایران و فرهنگ غنی آن چیز زیادی نمی داند و شنیده ها و خوانده هایش از منابع تحریف شده اعراب سلفی یا یک باند تروریستی و ضد ایرانی است.
با اینحال او در انتهای نوشته اش پاسخ سئوالات ناباوران و سوء استفاده کنندگان سیاسی را به خوبی و با ظرافت خاصی داده است. او نتیجه گیری سیاسی را برای کسانی که شعور شان را صرفا در جهت گیری سیاسی آن هم از موضع ضدیت خرج می کنند، قلم قرمز درشتی کشیده و برداشت جهت دار غیر واقعی از مقاله اش را تنگ نظرانه و توخالی خوانده است.او در این باره گفته است؛”شعور ما جهت گیری هایش را مطابق باد انجام می دهد و این جهت گیری ها در قیاس، همان قدر که توخالی هستند تنگ نظرانه اند. من بعنوان یک محقق تاریخ ادیان، که بشدت غیر متخصص در سیاست هستم ، اصلا ایران شناس نیستم. این برداشت های خلاصه وار هم به درد آنالیز کردن نمی خورند. فقط در گوش من جوابی می ماند که در قبال سوال از یک دانشمند ایرانی، نه چندان طرفدار رژیم گرفتیم: « چرا ما باید حرف های رهبران شما را باور کنیم؟»“
آقای دوبره در مقاله اش، فرانسه و وجدان افکار عمومی را هدف قرار داده و نوشته است؛”و این که در گذشته ما چشمانمان را علی رغم هشدارهای بجا، بروی استفاده صدام حسین از سلاح های شیمیایی علیه سربازهای ایرانی و اکراد عراقی بستیم، فراموش نشده است….
عینک بیگانه را به چشم زدن خوشایند نیست. چیزی که برای یکی مهم است برای دیگری می تواند بی ارزش باشد….
بدون شک برای فرانسه خیلی دیر شده تا جبران تأخیر بکند آن هم نسبت به رقبایی که کمتر مرعوب شده اند و از قبل پای کارند … حیف که روابط فرهنگی که به شهرت ما قدرت و قوت می دهد، تا این اندازه ضعیف باشند. دیدن کم شدن متقاضیان ایرانی فرانسه در کشوری که سال ها دوستدار فرانسه بوده، و در ویترین کتابفروشی های آن ترجمه فارسی آثار برنانوس، ریکور، فوکو، بوردیو دیده می شود، دل مرا که مهمان انجمن ” فلسفه و دانایی” بودم، به درد می آورد. به من می گویند که بیست سال است [از سوی فرانسه] در کنار دیدگاه های بدبینانه که روی دفاتر بسته و تخصصی ما سایه انداخته ، چیز زیادی دیده نشده.”
او در قسمت کوچکی از مقاله اش یاوه گویی های یک سازمان تروریستی که در فرانسه جاخوش کرده و مدعی مبارزه است را اینچنین تصویر نموده است؛”یادمان هست که ما در سال ۱۹۷۹ جزو متحدان فعال و اسلحه رسان عراق متجاوز بودیم، و حتی مشترک المنافع، در حالی که نقض آشکار حقوق بین الملل می کردیم؟ و یک کشور تحت تجاوز را تحریم کردیم؟ این جنگ خونین برای ایران به اندازه جنگی که ما در سال های ۱۴-۱۸ داشتیم هزینه و تلفات داشت با این تفاوت که جنگ ما مربوط به صد سال پیش است در حالی که از جنگ ایران چهل سال گذشته است.
انگار به این مسئله هم چندان واقف نیستیم که در خاکمان و به کمک دولت ( نمایندگان و شهرداران) مجاهدین خلق را اسکان داده ایم، فرقه ای سیاسی -مذهبی که تا امروز هیچ گونه پایگاهی در کشور خودش پیدا نکرده، و در کنار صدام حسین علیه مام میهن جنگیده است؟ فرقه ای که با عملیات انتحاری نیمی از دولت کشورش را کشته و باعث مرگ هزاران غیر نظامی شده است. از ما سوال می کنند: « تروریست ها کجا هستند؟ در کشور ما یا در کشور شما؟»“
اگر نوشته آقای رژی دوبره پدر معنوی همین چریک هایی که در گذر زمان به وحشت انگیز ترین تروریست های بین المللی تبدیل شدند را ملاک قرار دهیم، چه استنباطی از مبارزه به شیوه رجوی خواهیم داشت؟ این ها حرف یا خاطرات یک یا چند جداشده و منتقد نیست.نتیجه تحقیق فیلسوف و تئوریسین بزرگی است که افتخار همراهی چه گوارا، فیدل کاسترو و سالوادور آلنده را در کارنامه اش دارد!
با همه این احوال همچنانکه پیش از آن در باره سفر و حضور “اسقف توتو” در ایران روی داد، فرقه رجوی و رهبران اش را به سکوت و عدم موضع گیری واداشت.رجوی زود فهمید و سکوت کرد تا با موضع گیری شتابزده آبروریزی بیشتری برای خود نخرد.اما متاسفانه برخی منتقدین و حتی حامیان رجوی از درک آن عاجز شده و به تخلیه توهمات خود پرداختند.
یکی از اینها، جناب منوچهر هزارخانی است که سابقا از نظر قرابت اندیشه با آقای رژی دوبره، می توان آن را در رابطه مرید و مراد تعریف نمود.اما از آنجا که کبک ایشان حاضر نیست سر از توهم و چشم اندازهای تخیلی رجوی برون آورد، در چنین دامی گرفتار شده و با اینکه مقاله را از اصل منبع مطالعه نموده نسبت به اصالت نویسنده آن ناباور است.
هزارخانی با یک موضع گیری شتابزده و غیر منطقی، طی مقاله ای کوتاه در یکی از سایت های رجوی، مراد ایدئولوژیک خود یعنی رژی دوبره را زیر سایه یک مثال بی ربط «پیرمرد خرفت!» خواند تا روزی دهندگانش را به وجد آورد.فارغ از اینکه “حضرت فیلسوف” پیشاپیش پاسخ امثال او را داده و ضمن غیر سیاسی خواندن مقاله اش، “شعور” چنین افرادی را هدف قرار داده و آنها را در بهترین حالت به گونه افراد “توخالی و تنگ نظر ” متهم نموده است!
جناب هزارخانی در کسوت علافی سیاسی برای”کمیسیون بی فرهنگ و هنر” رجوی که معلوم نیست در سی سال گذشته چه نفعی برای مردم ایران داشته، مقاله رژی دوبره را “اظهار نظر بی سروته و دروغ پردازی تبلیغاتی آخوند ها” می نامد، هماهنگونه که رجوی در قبال مسائل اجتماعی ایران چنین می کند.اما در برابر واقعیت های اجتماعی مردم ایران که در بسیاری جهات اساسا سیاسی نیستند،او را هیچوقت “خرفت” نباید نامید، چرا که خرفت تر از همه “خرفت ها” ارباب “با فرهنگ” او است که صدارت خیالی اش را به دوش می کشد و به قول رژی دوبره توهم شعور و جهان بینی نوین دارد!
جناب هزارخانی با این سن و سال باید تلاش می نمودند با ارثیه “بی فرهنگ و هنر” رجوی از دیوار بلند تر از قد خود بالاتر نرفته و الطاف نسبت داده شده به دیگران را همچنان برای خود و “کمیسیون” پر بارشان حفظ می نمودند!
4 فوریه 2014
محمد علوی