بدون نقد بی پرده و منطقی بحران کنونی «سازمان»، قطعاً این ساختار وارد پروسه رفع به احسن در فکر و عمل خود نمی شود. با اطلاع و اشرافی که این جانب از وضع و حال شورا و سیاستهای سران مجاهدین دارم باید عرض کنم که دیگر بدون فریاد نقد( از درون و بیرون) ابداً شانسی برای تحول مثبت و مترقی باقی نمانده است.
تازه به شرطی که حداقل گوش شنوایی برای نقد اصولی و روشنگر ، و شروع پاسخگویی و مسئولیت شناسی، آنها – در برابر حوادث و رخدادهای ناشی از سیاستها و فرمانهایشان – وجود داشته باشد.
وگرنه سوژه مورد نقد به رکود بیش از پیش و انزوای بیش از پیش از مردم ایران یا ماشینیزمی برای «آن کار دیگر» تبدیل می شود و … و کاربردی از خود بیگانه، آلینه، پیدا می کند( البته اگر کار از کار نگذشته باشد!).
تکرار می کنم تجارب بی شمار نشان داده اند که بدون نقد پی پرده و قاطع برونرفتی مثبت وجود ندارد. نگاه کنید به دوران برژنف در شوروی که بی توجه به نقد (نیم بند) خروشجف از استالینیسم حال و روز آن حزب و دولت مربوطه به چه انجماد و تنگ نفسی افتاد و چه سرانجام پرتنش و نقطه پایانی یافت .
وقتی وقتش گذشت دیگر حتی نقد مداوم گرباچف نیز سرانجام فایده نکرد و دستگاه منجمد نقد ناپذیر با خودزنیهای خواسته نخواسته کارش تمام شد و از هم پاشید. برعکس توجه کنید به نقدپذیری حزب کمونیست ایتالیا و آمادگی (البته سخت و رنجبارش) برای اصلاح و تحول که زندگی سیاسی حزب در همان زمان برژنف را اعتلای اجتماعی بخشید و…. باری، نقدهای به موقع و نشاندان رک و پوست کنده خطاها و خرابیها… هر خطا و خسران مفروضی هم داشته باشند باز بر سکوت و بی عملی و انتظار واهی “انشاءالله گربه است” آشکارا ارجحیت دارد.
سازمانها و جنبشهایی که برغم بحران هنوز جان و جوهر مردمیشان زنده و دینامیک باشد، البته توانایی تحمل “ضررهای مفروض” نقد ها و خرده گیریها – حتی نوع سخت و تند و تیز را – خواهند داشت و داروی تلخ ولی لازم اصلاح و تصحیح و بهسازی را پذیرایند و خوب هضم می کنند.
ولی هیچ سازمانی از بلایای چاپلوسی، مسخره بازی تقدس فحاش و متعرض حقوق بشر اعضای خود(عجب تقدسی!) نجات نخواهد یافت. آخر این رویه را تاکی باید شاهد بود و دم فروبست و فقط دوسه کلمه ای زیر لب گفت: خودفریبی و تظاهر مداوم، دروغ و دغلکاری دائمی[ حمله جنایتکاران به بی پناهان لیبرتی را “کارزارسرنگونی” نامیدن ، جنایت علیه بشریت رژیم در اشرف را با وقاحت شیطانی و مجرمانه به دو عضو یک لاقبای مستعفی شورای خود نسبت دادن و بعد هم “پیروزی دادگاه اسپانیا” را به مثابه پایان اعتصاب غذا جار زدن و…]
چرا باید چسم و گوش خود را به بندیم ؟ مگر شاهد نیستیم که خود بزرگ بینی به مثابه طبیعت ثانوی و بوق گوشخراش «من آنم که رستم بود پهلوان» ار همه حرکات و سکنات سران «ساختار» بارز است؟ تاریخ را ورق بزنید ، موردی نبوده که صرف نقد و ایراد منتقدان موجب بلا و بیماری وخیم یک سازمان سالم شده باشد ، در حالی که فساد درونی و دغلکاری سیستماتیک قطعا کار سازمانهای مدعی انقلاب را به جاهای بد و بازگشت ناپذیر – اگر فروپاشی نباشد یقینن به وابستگی به لنگرهای «ارباب بی مروت دنیا» می کشاند.
دوستان ، هموطنان آزاده ،به خاطر مصالح تاریخی ملت ایران، به حرمت جانباختگان بی شمار و احترام خودتان و خودمان نعمت نقد را دریابیم.
فیس بوک – دکتر کریم قصیم