8.8 C
Paris
Thursday, December 26, 2024

نامه ای به جهنم نشین مرید جان بولتون

مصدق یکی از رهبران و پیشگامان نهضت ضد استعماری معاصر بود که نه تنها در ایران بلکه در بین کشورهای جهان سوم هم از او به عنوان رهبری که شجاعانه و با سرسختی تحسین‌برانگیزی مقابل استعمار انگلیس ایستاد، نام می‌برند. وی به قطع و یقین نه تنها برای ایرانیان بعنوان شاخص و فرازی البرز گونه در جغرافیای سیاسی ایران تا به ابد پا برجا و الهام بخش خواهد ماند بلکه نخستین دولتمرد خاورمیانه بود که با اجرایی کردن اندیشه ملی شدن صنعت نفت پرچم مبارزه سیاسی-اقتصادی با قدرت‌های استعماری را نه با مایه گذاشتن از جان و منافع مردم کشورش بلکه با مایه گذاشتن از جان و قدرت سیاسی خودش برافراشت. از این رو در کشورهای خاورمیانه از او به عنوان «زعیم الشرق» ]پیشوای شرق[ یاد می‌شود و حتی جمال عبدالناصر خیابانی را در قاهره به نام محمد مصدق نام نهاد که اکنون نیز به این نام خوانده می‌شود.

مصدق به طرق مختلف سرمشقی برای ملی گرایان خاورمیانه همچون جمال عبدالناصر بود. این حقیقت درخشان در مورد مصدق به معنی این نیست که او توانست در شکست استعمار انگلیس در ایران بمعنی قطع دستهای استعماری از کشورش، مردمش و منطقه به طور قطعی پیروز شود. که بررسی دلایل آن جدای از هر تحلیل تاریخی متناسب با شرایط آن روزگار مردم ایران، سطح دولتمردان آن روز، شرایط جهانی و تعادل قوای بین اللملی و حتی نقاط قوت و ضعف خود مصدق هرچه باشد، آنچه مصدق را برای ایران، منطقه و جهان همواره در اوج قله افتخار و سر منشاء انگیزه مبارزاتی والگوی درستگاری سیاسی تبدیل کرد صداقتِ سیاستمداریِ کسب قدرت نه برای قدرت بلکه برای خدمت به مردم و کشورش بود که او را برای ما و جهان و منطقه بویژه در میان اعراب به رهبری قابل ستایش و جهانی تبدیل کرد. مصدق نقطه مقابل سیاستمداران قدرت پرست و بی پرنسیپی بود که وجهه ممیزه عمده سیاستمداران هم دوره او همچون مکی ها، فصل الله ها… بودند که آنها را از یار غار مردم و مصدق و کشور به یار و غار جهانخواران و استعمارگران تبدیل نمود.

روش رهبری دکتر محمد مصدق را میتوان نوعی رهبری مبتنی بر اصول و برخوردار از هماهنگی پی در پی حرف و عمل وی دانست.مصدق از اوان جوانی که نخستین مقام خود را بعنوان مستوفی خراسان بدست آورد تا آخرین روز حیاتش در تبعید گاه احمد آباد، از اصول و گفته های خود عدول نکرد، او فرزند مشروطیت بود و به قانون اساسی زاده آن انقلاب با هدف استقلال، آزادی و دمکراسی در ایران اعتقاد اصولی وخدشته ناپزیر داشت. و همین ثبات قدم توانست اعتماد بخش های عظیمی از مردم ایران و جهان را در زمان خودش و نزدیک به یک قرن بعد بخود جلب کند. از این روست که اگر البرز کوه بعنوان لنگر جغرافیایی ایران محصوب میشود، مصدق و امثال او را به البرز جغرافیای سیاسی ایران و بلکه منطقه تبدیل نمود. تا نسلهای بعد از خودش بتوانند با اتکاء بدان راه را از چاه تشخیص داده و گمراه نشوند. و بدین گونه هرچند قدرت و جانش را از دست داد ولی برای ایران و منطقه در تاریخ ماندگار شد.

در سالهایی که گرفتار در فرقه رجوی بودم و مدتها بود که کفگیر حمایت مردمی ایرانیان حتی در خارجه نیز به ته دیگ خورده بود و جامعه ایرانی نه تنها حمایت که از ما منزجر شده بودند، بعنوان مسئول ستادی تشکیلات انگلستان فرقه رجوی (عطف به سابقه آشنایی ام به انگلستان بعنوان محل زندگی و تحصیل و فعالیت سیاسی دوران دانشجویی…) زمانیکه مریم رجوی برای اولین بار به فرانسه آمده بود مسئول گرد آوری سیاهی لشکر برای شو سخنرانی الزکورت او در لندن تلاش میکردیم. که مجبور شده بودیم دست به دامن عربها شویم (چون هنوز به ماهیت فرقه ما پی نبرده بودند و ما نیز منابع انسانی همچون هایم های پناهندگی را کشف نکرده بودیم).

طوریکه سالن الزکورت را تا 90 درصد، با خود را مصدقی جا زدن در میان عربهای کشورهای مختلف خاور میانه و عمدتا آفریقا مانند مصر و مراکش و.. که برای اولین بار با آنها برخورد داشتیم پرکردیم. آنچه برای ما و سپس در جمعبندی آن برای فرقه بسیار جالب و تعجب برانگیز بود مقام شامخ و والای مصدق بعد از گذشت نزدیک به نیم قرن از کودتای 28 مرداد در نزد اعراب بود. طوریکه این مسئله نه تنها توسط ما بلکه توسط بقیه اعضای ستادهای فرقه در دیگر کشورهای اروپایی که مشغول همین کار و در تماس با اعراب ملی و جامعه روشنفکران آنها بودند نیزعینا گزارش شد و بصورت یک جمعبندی در تشکیلات مطرح گردید. از چهرهای شاخص این تماسها نویسنده و فعال حقوق زنان شیر زنی از زنان مصری بنام دکتر نوال السعداوی بود. دکتر نوال السعداوی نویسنده، فعال اجتماعی، فمینیست و پزشک مصری است. به گمان برخی، سعداوی بزرگ‌ترین نماینده زنان رمان نویس عرب است. سعداوی درسال ۱۹۵۵ لیسانس پزشکی و جراحی را از دانشگاه قاهره و کارشناسی ارشد پزشکی را در سال ۱۹۶۵ از دانشگاه کلمبیای نیویورک گرفت و در دانشگاه «عین شمس» قاهره به بررسی علمی – موضوعی دربارهٔ روان‌شناسی پرداخت. او علاوه بر زبان عربی با دو زبان انگلیسی و فرانسه آشناست. وی جزء کسانی بود که فریب شعارهای سوپر چپی که مریم رجوی میداد و ما در تماس با وی و امثال وی تکرار میکردیم خورده بود ولی تنها دلیل جذب وی و بقیه اعراب به فرقه رجوی توهم قرابت ما با مصدق که بدروغ ساخته بودیم بود.

حضور دکتر سعداوی در شوهای نمایشی مریم رجوی را در تشکیلات همانند فتح تهران در بوق و کرنا کردند که مریم رجوی و انقلاب مریمی چه ماهی بزرگی را به تور انداخته که شیفته ی سینه چاک مریم مهرتابان شده است. و در همین رابطه تا میتوانستند او را بزرگ جلوه دادند و برایش فرش قرمز پهن کردند و کلی تحویل گرفتند و سرآمد زنان عرب خواندند که بگویند او سر بر انقلاب مریم فرود آورده و ایمان آورده پس همه باید اطاعت پذیر و جهان از سعدوای پیروی کند….

دکتر سعداوی بعد از یکی دو تماس و شرکت در جلسات نمایشی و متکبرانه مریم رجوی که از موضع رهبری عقیدتی زنانی که در جلسات زنان در هشت مارس و … او شرکت میکردند برخورد میکرد و مطالب و ترشحات ذهنی مسعود رجوی را با خواندن از رو، تکرار میکرد روبرو شد، به تمامی مزخرفات مریم و سرتاپایش ایراد گرفت بویژه اینکه ظاهرمریم رجوی در تضاد با همه شعارهای آزادی زنان از اسارت مردسالاری … است و مهمتر اینکه مریم رجوی در کلوپ مردانه مسعود رجوی است و کسی است که به قول سعداوی “سخنران نه مریم رجوی که مسعود رجوی است که روسری پوشیده و آرایش کرده و زن آزاده ای در کار نیست”. از آن گذشته اطاعت مطلق او از رهبری عقیدتی (مسعود رجوی) در تضاد مطلق با شعار آزادی زن است بویژه وقتی این رهبری عقیدتی از نوع نرینه است همچون مسعود رجوی. بعلاوه اینکه اینهمه تناقض در شعار و رفتار و ظاهر مریم رجوی طوریکه هر ناظر مطلع ای را به ریشخند وامیدارد ریشه در اسلامی دارد که مریم رجوی تلاش میکند خود و شعارهایش را به آن نسبت دهد. و گفته بود من بعنوان یک مصری و عرب زبان و کسی که قرآن را خوانده و میدانم اینها که شما میگویی کذب محض است. سعداوی همچنین در مورد طلاقهای اجباری شوکه ناراحت و نگران شده و گفته بود که این یک فرقه آزادی کش است تا یک نیروی آزادیبخش. سعداوی دیگر در هیچ مراسم مریم رجوی شرکت نکرد.

همین رویگرد را دیگر اعرابی که جذب دروغهای فرقه شده بودند داشتند. طوریکه طی سالهای اخیر همه عناصر مطلع و فرهیخته عرب زبان از مناسبات تحقیر و تبعیض آمیز و استفاده ابزاری از اعراب و بویژه از موضع بالای مریم رجوی در رویکردشان به اعراب دست به شکایت و اعتراض زده و همکاریشان را با فرقه رجوی قطع کردند. از جمله آقای علی نافذ المرعبی ناشر و پژوهشگر و روزنامه نگار ناسیونالیست عربی لبنان که درگذشته لابی اصلی عرب فرقۀ رجوی در فرانسه برای بسیج عربها جهت شرکت در شوهای فرقه رجوی در فرانسه بود ولی با مشاهده دعوت این فرقه برای شرکت در شوی سالانۀ مریم قجر در نمایشگاه هوایی شهرک بورژه در حومۀ پاریس را از جمله به علت همکاری فرقه با جنایتکاران آمریکایی و اسرائیلی و دعوت آنها به سخنرانی در مجامع خودش، رد کرد و ملاقاتهای متعددی با ما که از فرقۀ رجوی جدا شده بودیم داشتند، و دست به افشاگری در مورد مریم رجوی زدند.

یکی دیگر از همین موارد روحانی ای بنام دکتر علامه سید محمد علی حسینی است. و ی اهل لبنان است و سالهاست که با تلاش فراوان برای اصلاح دنیای اسلام و عرب فعالیت می کند و تجربیات و آگاهی های وسیعی در مسائل دینی، سیاسی و اجتماعی دارد و بیش از هفتاد کتاب در موضوعات اسلامی، سیاسی، تاریخی، اخلاق، فقه و معارف دینی نوشته اند. برخی از این کتاب ها به زبان انگلیسی ترجمه شده اند. علامه ضمن دفاع از سیاست های آزادیخواهانه، همواره مخالف خشونت گرایی و تروریسم بوده است و اعتدال دینی را ترویج و تبلیغ می کنند. ایشان معتقد به گفتگو و تفاهم برای رعایت مصالح تمام گروه های مختلف از جمله بین یهودیان، مسیحیان و مسلمانان هستند و در این زمینه اقدامات ارزنده ای انجام داده اند. به همین دلیل نزد علمای دینی و شخصیت های سیاسی از جایگاه و احترام ویژه ای برخوردارند. آقای علام مدت ده سال با فرقه رجوی همکاری نزدیک داشت و در جلسات شورای ملی مقاومت آن نیز شرکت میکرد وی بطورخاص مشاور عالی مریم رجوی در امور عربی و بین اللملی بود.

مریم رجوی در اور سور واز در شمال پاریس با فرش قرمزی زیر پایش و با به صف کردن تمامی زنان شورای رهبری و ریختن گل به پایش در مورد این صید جدید به انقلاب مریم پاک رهایی از او استقبال کرده و در مورد او گفته بود:
««استاد علامه محمد علی حسین پرچم تشیع علوی را در فلسطین برافراشت و علیرغم همه خطرات و همه اذیت و آزارها در مقابل حزب الشیطان که چیزی جز سپاه قدس که بخشی از سپاه پاسداران نیست با تمام قوا ایستاد. جناب علامه در دوران اسارت هم مقاومت کرد.»»
مسعود رجوی در اشرف بعد از فریب این روحانی لبنانی و جذبش بعنوان لابی سازمان به جمع 4000 نفره مجاهدین در اشرف گفت:
«« حمایت علامه محمد علی الحسینی برای ما معادل یک میلیون هوادار است!»»
تا بتواند مرحمی بر قلب های پاره پاره مجاهدین از پشت کردن مردم ایران به فرقه رجوی بگذارد! همین علامه در فرایند کار و تماس و آشنایی با فرقه مذهبی قرون وسطایی رجوی علیرغم همه فصل مشترکها وقتی به بی پرنسیپی آنها و تروریسم و نقض حقوق بشر مبتنی به قدرت پرستی پی برد از آنها جدا شد. وی دلایل جدایی اش را “سرکوب درون تشکیلاتی رجوی، حتی در مورد پسرش مصطفی رجوی که زندانی است وجلال گنجه ای عضو کمیسیون مذاهب شورای ملی مقاومت، تروریسم و خشونت طلبی، آگاهانه نگهداشتن مجاهدین در لیبرتی و قربانی کردن آنها جهت استفاده سیاسی از مرگ آنها، دروغگویی در مورد اعتقاداتشان، … ” در فرقه رجوی اعلام نمود.

سرنوشت مصدق و جهنم نشین
در همین رابطه سرنوشت مصدق بزرگ هرچند بدست شاه دست نشانده آمریکا و با خیانت قدرت پرستان اطرافش به تبعید در احمدآباد انجامید و در نهایت در تنهایی افتخار آمیزی که ایران و ایرانی و جهان و حتی اعراب بدان مفتخر هستند انجامید را مقایسه کنید با سرنوشت مسعود رجوی که مصدق را دجالگرانه مراد خود میخواند دست بدامن و سر در میانه همان کسانی دارد که مرادش مصدق را از مردم ایران و جهان گرفتند.
رجوی که در تمامی عمر بعد از زندانش همواره برای نجات جان خودش فرار و تنها گذاشتن یارانش را با هزاران شیوه سازمانی، سیاسی، و در عمق بی سابقه ای از وقاحت ایدئولژیک توجیه میکرد. ولی با تمام این تلاشهای مذبوحانه نتوانست خودش را از سرنوشتی که حقیقتا لیاقتش را داشت رهایی بخشد.
مسعود رجوی که در تخیلات خود برای خودش چیزی کمتر از محمد پیامبر مسلمانان، لنین رهبر انقلاب روسیه، مائو چین و … پرورش نمیداد چنان به دریوزکی افتاد که سرنوشتش صدبار بدتر و خفت انگیزتر ازصاحب خانه اش صدام حسین (انگونه که خودش میگفت) شد که در کشورش ماند و دستگیر و اعدام گردید ولی با وجود جنایاتی که در حق مردم ایران و عراق بویژه کردها و شیعه ها کرد حداقل برای عده ای از مردم عراق و حتی بسیاری اعراب در کشورهای مختلف عربی که ما از نزدیک شاهد بوده ایم یک قهرمان ماند.
عملکردهای دیکتاتور مآبانه و ضد دمکراتیک و ضد انسانی رجوی که تماما ریشه در تمایلات بیمارگونه کسب قدرت به هر قیمت دارد، او را به خیانتهایی کشاند که کمتر رهبر فاسد و دیکتاتوری بدان دست میزند. و از او آنگونه رهبری ساخت که در دوران حضورش حتی توسط نزدیکترین نزدیکانش و کسانیکه سالیان برای یک فرمان او جانشان کف دستشان بود به مخالفت صد درصد با او برخاستند. طوری که خودش به زبان بسیار ساده در نشست عمومی قرارگاه اشرف در عراق با حضور چهار هزار نفر گفت
««روزگاری همه شما آمده بودید که به من کمک کنید ولی حالا همه شما علیه من هستید»»!
این چه در میان مردان و چه در میان زنان صدق میکرد .

وقتی جمعی حرف یکسانی را میزنند درست است
آقای رجوی خودش بدرستی صدها بار گفته بود که: «اگر هرزمان جمعی یک حرف را زدند آن حرف درست است.» آقای رجوی و شورایی های اسیر ماهیانه 3000یور رجوی، مگر همین مجاهدینی که رجوی میگفت همگی علیه من شده اند، همانها نبودند که وقتی به خیانتبار نبودن سیاست ها و فرامینش ایمان داشتند دست افشان و پای کوبان در اجرای اوامرش سر و دست می شکستند؟

آقای رجوی، پس چگونه است که بقول خودت همگی یکباره بطور یکسان 180درجه علیه تو چرخیده باشند آنها از تو چه دیده اند؟ اگر میگفتی 10، 20 و حتی 30% علیه تو شده اند خوب میشد شک کرد ولی وقتی طبق بیان خودت همگی (از خواهر و برادر و حتی فرزندت مصطفی) تماما علیه شما هستند علت را باید هرچند خلاف اصول دیکتاتورهایی مانند توست در خودت بجویی. و این تو بودی که در بیراهه بودی.

سرنوشتت نیز عینا همین را نشان میدهد. مرگت را در مخفیگاهی که برای خود زندگی خفیف و خائنانه ای درست کرده بودی که از پاسخگویی به عملکردهایت در امان باشی را باید یکی از جلادان مردم یمن، بنام ترکی الفیصل اعلام کند و برای تو چنین حیوان درنده خویی فاتحه بخواند.

آیا سرنوشتی نفرت انگیز تر از این میتوانستی برای خودت تصور کنی؟ براستی مسئول همین سرنوشت رقت بار که برای همه مجاهدین رقم زدی کیست؟ چرا علیرغم همه امام حسین بازیها، همه ژستهای پیامبر گونه ای که میگرفتی سرنوشتت و مرگت مانند یزید رقم خورد؟
چرا تو که برای صدها هزار هوادار و کسانیکه مخالف ما بودند سرنوشت هرچند مرگبار رقم زدی نتوانستی برای خودت یک سرنوشت بسیار ساده عاری از نکبت سعودیها، بعثی ها و جنایتکارترین جناحهای آمریکا رقم بزنی؟ آیا در اشرف و یا لیبرتی ماندن و کشته شدن و تا تاریخ تاریخ بود قهرمان ماندن مشکل بود؟

شما که روزانه برای صدها نفر پایان زندگی قهرمانانه !رقم میزدی، میلیشیاها یادت رفته ؟! یادت هست اشرف ربیعی در نامه اش به خودت نوشته بود هر روز آرزو میکرد با تک تک آنها کشته میشد؟

چرا تکه تکه شدن و مرگ در ابعاد صد ها تن از کسانی همچون مرا که برایت آب خوردن بود را در لیبرتی تحمل میکردی ولی نتوانستی یکی از این صفحات پرافتخار شهادت قهرمانانه! را برای خودت رقم بزنی؟

نکند آن “شهادتهای قهرمانانه” گفتن فقط برای شیره مالیدن سر ما و خانواده ما و زنده های باقی بوده که بدون دم زدن در کوره های آدم کشی تو وارد شوند و تو سودش را ببری؟ و اساسا شهادت قهرمانانه ای وجود ندارد؟ اگر وجود داشت آیا نباید یکی از این هزاران مرگ قهرمانانه را به این پایان کار لجنمال و نکتبار و خیانت کارانه خودت ترجیح میدادی؟
جهان قانونمند
مگر خودت در بحث های تبین جهان در دانشگاه شریف استدلال نکردی که جهان خود بخودی نیست! جهان قانونمند است هرکسی که باشی گریزی از مواجهه شدن با نتیجه عملکردهایش نیست؟ مگر ندیدی که شاه سرنگون و دچار چه خفت و خاری گردید و چگونه مرد و به زباله دان تاریخ رفت و مصدق بر قله البرز نشست؟

بله واقعیت شما این است که بقول جدا شدگان عرب از شما مانند هیتلرعلاقه حیوانی به ایستادن بالای سکو و سن و شنیدن شعار “های مسعود رجوی” صدها هزار نفر ویا تکرار همان “ایران رجوی رجوی ایران” را داشتی.

برای همین جهت رسیدن به این خواست که بطور مطلق با همه حرفها و همه آمال و آرزوهای کذایی که تنها برای فریب ما و مردم ایران بود تا بستری شوند برای رسیدن تو به بالای سکو و سن و شنیدن “های مسعود” به هرکاری و هر خیانتی دست زدی. و به هیچ پرنسیپی جز کسب قدرت که با دروغگویی و دجالگری شگفت انگیز اسمش را مقاومت میگذاری پایبند نماندی.

نتیجه اعمال اما:
دیدی که از آن شهوت قدرت پرستی حیوانی سیری ناپذیر دیگر پایان قهرمانانه بیرون نمیآید؟ بلکه علیرغم اینکه به زبان آشکار گفتی که همه یارانت برعلیه خودت بر گشته اند عبرت نگرفتی و باردیگر فرار را بر قرار ترجیح میدهی تا شاید دری به تخته بخورد و تو به قدرت برسی و از این شاخه به آن شاخه فرجی است و کماکان در جان بولتن راه را میجویی؟ و خود را مصدقی میدانی؟

با این استراتژی است که هر مخالفی را باید نابود کرد. اگر شد فیزیکی نشد سیاسی نشد با زندان با شکنجه با دروغ با تزویر و انواع شیوه های مافیایی…

با این استراتژی است که مردم ا یران مهم نیستند. اگر تعدادی آدم کرایه ای هم بیایند و همان شعارهای “های مسعود” مورد نیاز یک معلول فکری را بدهند برایش خوشآیند است.

برای رسیدن به این استراتژی است که زبان وسیله بسیار زائد و خطر ناکی است بویژه اگر اما و اگر کند و ولایت سفیانی ترا به چالش بکشد. با این استراتژی است که تو فقط تعدادی کور و کر میخواهی که هرچه از بلندگو پخش شد را تکرار کنند.

برادر مرحوم جهنم نشین و خواهر مریم و همه دنباله روهای این معلولین فکری، این سوال را همانند بسیاری از ما جواب دهید و خود را خلاص کنید.

آیا آنها که در سال 1388 شعار مرگ بر… را دادند نمیتوانستند در ادامه اش بگویند زنده باد …؟ چرا حتی یکنفر از تقریبا شش میلیون نفری که فقط در تهران تظاهرات کردند و همه کسانیکه در شهرستانها به خیابانها آمدند چنین شعاری را ندادند؟ آیا میلیونها نفری که در دیماه 1396 درنزدیک به صد شهر به خیابانها آمدند رژیم را به تو و آلترناتیو باب دل سیاستمداران کرایه ای تو ترجیح دادند. چه پیامی برای تو داشت؟

بنایراین بیخود به خود زحمت نده و کتاب و مقاله و … نشر نکن و با به میدان آوردن مردگان فکری که از شریفترین انسانها در فرقه ات ساخته ای مانند بابا گناه را به گردن این و آن جدا شده نینداز. همانگونه که خودت در تبین جهان به عالم تدریس میکردی! جهان قانونمند است و سرنوشت تو نیز طبق قانون آن اینگونه فلاکتبار رقم خورد. جهنم خوش بگذره!

داود باقروند ارشد – یازده فروردین 1397
وب سایت نه به تروریسم و فرقه ها

 

AriaNews
AriaNewshttps://www.ariairan.com/
اخبار اجتماعی، فرهنگی، ورزشی، اقتصادی، علمی از سراسر جهان در Aria News | آریا نیوز
آخرین خبرها
اخبار مرتبط