مسعود رجوی بعد ها در پیامی به واحد های عملیاتی می گفت؛ “حکومت ما را پس زد، حرف ها و نظریات ما را قبول نکرد. برای اینکه اثبات نماییم حق با ما است، دست به اسلحه بردیم.شعله انقلاب را ما بر افروختیم،انقلاب را ما به سرانجام رساندیم،ما بودیم که در کنار خلق های ستمدیده منطقه مبارزه مسلحانه کردیم،ما درفلسطین بر علیه رژیم غاصب اسرائیل جنگیدیم،ما بودیم که با ترورهای دهه پنجاه قلب واشنگتن و شاه را لرزاندیم.اکنون در مقابل ارتجاع عقب بکشیم؟هیهات! شما که برای انجام ماموریت های انقلابی و عملیات به داخل ایران میروید،بدانید که آتش مسلسل های شما برای برقراری حق ، عدالت و برقراری جامعه بی طبقه توحیدی در ایران است.هر کسی توان حمل اسلحه داشته و به ارتش آزادیبخش نپیوندد خائن است.همه آنهایی که در ایران مانده اند و زیر چتر رژیم زندگی می کنند، خائن به ما و انقلاب مردم هستند…”
مریم رجوی نیز در این باره می گفت؛” … وقتی انگشت تان را روی ماشه می برید، وقتی به عملیات مقدس انتحاری اقدام میکنید، درنگ نکنید.اگر شک و تردیدی در آن لحظات سراغتان آمد، به مسعود فکر کنید و انقلابی که از او دزدیده شد! “
من، قربانیان فرقه رجوی را می شناسم! – قسمت چهارم و پایان
تعریف خلاصه و کوتاه از واژه های ترور و تروریسم ؛
تروریسم چیست؟
تِروریسم که در فارسی از آن با عنوان دهشتافکنی یا هراسافگنی نام برده شدهاست، به هرگونه عملکرد یا تهدید برای ترساندن و یا آسیب رساندن به شهروندان، حکومت و یا گروهها و شخصیتهای سیاسی گفته میشود.(ویکی پدیا)
ترور چیست؟
تروریست یا ترورگر فرد یا گروهی است که از مکتب ترور یا تروریسم پیروی میکند. تروریستها معمولاً برای تبلیغ ایدئولوژی خود و یا برای مقابله به مثل کردن با کشور دشمن خود دست به کشتار و ترور مردم غیر سیاسی میزنند تا با ایجاد ترس و وحشت در جامعه به خواستههای خود برسند.(ویکی پدیا)
قربانیان رجوی
جامعه ایران قبل و بعد از انقلاب 57 از طرفداران وعاملان “مکتب تروریسم” ضربات زیادی را متحمل گردید.ترور های داخلی و ترور 7 مستشار نظامی آمریکایی در ایران قبل از انقلاب توسط سازمان های طرفدار مبارزه مسلحانه صورت گرفت.یکی از مطرح ترین سازمان ها در این زمینه،”سازمان مجاهدین خلق ایران” بود که توسط حنیف نژاد،سعید محسن،بدیع زادگان و عبدالرضا نیک بین تاسیس گردیده و مسعود رجوی تحت مسئولیت حسین روحانی گروه ایدئولوژی آن را تشکیل می دادند.
بعد از انقلاب 57 نیز گروه مجاهدین خلق بدون تغییر مشی به حرکت خود در جامعه آزاد شده ایران ادامه دادند.آنها رسما از 30 خرداد 1360 در مخالفت با سیاست های دولت وقت ایران دست به اسلحه برده و تا سال 2003 که صدام حسین در عراق سقوط کرد،به ترور،بمب گذاری در جامعه و جنگ مسلحانه با حکومت پرداختند. و این در شرایطی بود که از سال 1359، صدام حسین از مرزهای غرب به ایران حمله ور شده و در نظر داشت طی 7 روز پایتخت ایران را تصرف نماید.
مسعود رجوی بعد ها در پیامی به واحد های عملیاتی می گفت؛ “حکومت ما را پس زد، حرف ها و نظریات ما را قبول نکرد. برای اینکه اثبات نماییم حق با ما است، دست به اسلحه بردیم.شعله انقلاب را ما بر افروختیم،انقلاب را ما به سرانجام رساندیم،ما بودیم که در کنار خلق های ستمدیده منطقه مبارزه مسلحانه کردیم،ما درفلسطین بر علیه رژیم غاصب اسرائیل جنگیدیم،ما بودیم که با ترورهای دهه پنجاه قلب واشنگتن و شاه را لرزاندیم.اکنون در مقابل ارتجاع عقب بکشیم؟هیهات! شما که برای انجام ماموریت های انقلابی و عملیات به داخل ایران میروید،بدانید که آتش مسلسل های شما برای برقراری حق ، عدالت و جامعه بی طبقه توحیدی در ایران است.هر کسی توان حمل اسلحه داشته و به ارتش آزادیبخش نپیوندد خائن است.همه آنهایی که در ایران مانده اند و زیر چتر رژیم زندگی می کنند، خائن به ما و انقلاب مردم هستند…”
مریم رجوی نیز در این باره می گفت؛” … وقتی انگشت تان را روی ماشه می برید، وقتی به عملیات مقدس انتحاری اقدام میکنید، درنگ نکنید.اگر شک و تردیدی در آن لحظات سراغتان آمد، به مسعود فکر کنید و انقلابی که از او دزدیده شد! “
به این ترتیب بیش از22 سال، مسلسل و بمب های مجاهدین در خانه ها،خیابان ها و ادارات دولتی به غرش در می آمد وسایه شوم وحشت و ترور، بر مردم ایران حکمفرما شده بود.بجز عملیات های حد فاصل خرداد تا اسفند 1360 که از تهران هدایت می گردید،مابقی ترورها و عملیات های مجاهدین از فرانسه و عراق طراحی،اعزام و پشتیبانی می شد.در این فاصله بیش از 17 هزار نفر در این ترور شدند.این تعداد علاوه بر جنگ های پارتیزانی و کلاسیک بود که از نواحی مرزی تحت پشتیبانی سازمان اطلاعات و ارتش صدام حسین قرار می گرفت.
مکتب تروریسم و ترور در تاریخ ایران به رجوی و سازمان مجاهدین محدود نمی گردد.گروه های سیاسی دیگری نیز در این دوران دست به اسلحه بردند،اما بسیار زود فهمیدند که این راه سرانجامی ندارد و به همین دلیل بازماندگانشان اسلحه را رها کرده و به اپوزیسیون و فعالان سیاسی خارج کشور پیوستند.
اما چند صد سال پیش از این، شبیه ترین گروه به افکار رجوی را می توان در عنوان “حسن صباح” و “فرقه اسماعیلیه” خلاصه نمود.فرقه هایی که خود را اسلام راستین و شیعه می نامیدند و “ترور” را وسیله ای برای تحقق آرمانهایشان تبلیغ می نمودند.
تاریخ بین الملل نیز نمونه های بسیار زیادی به خود دیده است که معروف ترین آنها فلیسوف قبل از میلاد و سخنوری تاثیر گذار و پرآوازه بود.«مارکوس تولیوس سیسرو» فیلسوف،سیاستمدار و نویسنده نامدار رومی یکی از بنیانگذاران “مکتب تروریسم” پیش از میلاد مسیح است.او که در دوران “جولیوس سزار” وارد دنیای سیاست شده و به مقام کنسولی دولت روم باستان دست یافته بود،” ترور و کشتن افرادی که آنها را هیولاهایی با نقاب انسانی مینامید مشروع کرد.اوعمل ترور را به قطع اعضای از کار افتاده بدن تشبیه کرده و آن را راه جلوگیری از انتشار فساد در پیکر همگانی انسانها یعنی اجتماع میدانست.”
مسعود و مریم رجوی نیز برای مشروعیت بخشیدن به “تروریسم” و راهی نمودن واحد های ترور به ایران، از همان ایده قدیمی بهره می بردند.این رهبران همانند رهبران تاریخی خود در بین اعضا ترویج می نمودند؛” مشروعیت حکومت ناشی از قراردادی است که با مردم بسته شده و وقتی مفاد قرارداد زیرپا نهاده میشود، زمینه برای از میان بردن حاکمان نیز فراهم شده است.” اما جایی ثبت نشده است که قراردادی بین حاکمیت و گروه رجوی وجود داشته است.رجوی برای جبران این کاستی می گفت،حاکمیت قرارداد معنوی اش با مردم و نیروهای انقلابی را فسخ نموده است!
با اینحال “حاکمان” تنها قربانیان تروریسم رجوی نبودند.بقال،آرایشگر،فرد ریشویی که شبیه به بسیجی بود،کارمند فلان اداره،معلم دبستانی که عکس خمینی در کلاس اش نصب شده بود،زنی که می گفت رجوی مزدور بیگانه است،بچه ای که به همراه خانواده اش ترور شد،خمپاره های شلیک شده به خانه مردم در تهران و شهرهای بزرگ و کشته و زخمی شدن دسته جمعی چند خانواده با هم،… و هزاران از این دست که نشان می داد، “جنگ با رژیم” بهانه است.هدف وحشت افکنی در جامعه ای است که متجاوزی مانند صدام حسین از مرزهای خرمشهر عبور کرده و پس از طی نمودن آبادان و اهواز قصد نشستن در تهران را دارد.گروه رجوی برای به ثمر رسیدن این ایده تلاش می نمود.همانطور که بعدها دیدیم لابی های مجاهدین در پیش درآمد خارج نمودن این گروه از لیست تروریستی عنوان می کردند “سازمان مجاهدین خلق بعد از سقوط صدام حسین دست به عمل تروریستی نزده است” به استثنا ترور دانشمندان هسته ای ایران.
این جمله معانی بسیار زیادی می تواند داشته باشد.از جمله اینکه ترور و تروریسم در ایران، در ادامه حمله یک متجاوز خارجی به خاک ایران بوده و در قدم اول برای به ثمر رساندن استراتژی صدام حسین بکار گرفته شده است.که با سقوط دیکتاتور عراق این اعمال نیز تعطیل گردیده است.جز ترور دانشمندان هسته ای که لابی های غربی آن را داخل پاراگراف نهاده و برای خشنودی جنگ طلبان و فراموشی حقوق بشر به حساب نیاورده اند!
بنابر این اندیشه حاکم بر یک جریان مهم است که می تواند بین تروریست بودن یا نبودن و مسیری که طی می نماید تمایز ایجاد کند.این را به این دلیل می گویم که اگر استناد به عدم تداوم عمل تروریستی توسط گروه رجوی مبنای قابل قبول برای خروج آنان از لیست سیاه اتحادیه اروپا و آمریکا شده، بینش تحمیلی و حقیقت گریزی است.چرا که تروریسم، تنها کشتن از کمینگاه نیست.هراس و وحشت افکنی نیز تروریسم است.وادار کردن افراد به سناریوهای تشکیلاتی از جمله اعتصاب غذای گروهی و … نیز تروریسم محسوب می گردد.
بسیج نمودن اعضا و هواداران برای فحاشی و تهدید علنی بر علیه منتقدین از جمله آقایان جداشده از شورا نیز تروریسم است.تاخت و تاز بر علیه جداشدگان در اروپا، پرونده سازی بر علیه آنان و انتشار اطلاعیه های آنچنانی و کشفیات مجعول در قالب کتاب ایوبونه یا کنگره آمریکا نیز تروریسم است.اجازه ندادن به درخواست ملاقات خانواده هایی که چند سال در جلو پادگان اشرف صف کشیده بودند و رجوی آنها را “سگ های زنجیری” خطاب می کرد نیز تروریسم است.همینکه کسی نتواند از تشکیلات مجاهدین به راحتی جداشده و راه و رسم آزادی انتخاب نماید،مینیمم های حقوق اجتماعی و خانواده گی فرد زیر پا گذاشته شود،اکسیژن دنیای آزاد را تنفس نکند،در چارچوب های تشکیلاتی فرقه گرفتار آمده و مطامع جمعی در قالب یک تشکیلات را ملزم به رعایت یا پذیرش گردد و انتخابی جز آن برایش متصور نباشد نیز تروریسم است.نمونه ها بسیار زیاد است.نیازی به مرور فاکت ها، گذشته های دور و نزدیک نیست.همینکه مجاهدین در مقابل پاسخگویی به منتقدان و خانواده ها زبان بریده و مزدور و جاسوس خطاب شوند، تروریسم است.چرا که درحقوق مدنی دنیای مدرن، فرقی بین کشتن از کمینگاه و ترور اخلاقی دگر اندیشان وجود ندارد.
من در این مطلب به عناوین بسنده کردم.از ابتدا هم قصدی برای بازگویی خاطره و ذکر تک به تک قربانیان درون تشکیلاتی در این بحث را نداشتم.پرداختن به آن مقوله وقت و فرصت دیگری می خواهد.چرا که فرو ریخته های مکتب تروریسم رجوی از حد جداشدگان تا دختر جوانی که مقابل پادگان اشرف به خبرنگار بی بی سی می گفت هیچ وقت پدرش را ندیده و آمده است تا برای اولین بار پدرش را ملاقات کند، مرزهای انسانیت را بسا فراتر از دیدگاه یک فرد در نوردیده است.این ها نمونه ای از حجم بزرگی است که رجوی و گروه اش به آن آسیب رسانده و از این میان مطمئن هستم خواننده خود به میزان قربانیان این تشکیلات مخوف پی خواهد برد.
با اینحال از نظر من بیشترین حجم قربانیان فرقه رجوی در ایران هستند.فرزندان خردسالی که در شبی تاریک غرش رگبار مسلسل مجاهدین یا صدای انفجار بمبی در تهران و … را شنیده و پس از آن بدون مادر و پدر ماندند(رجوی می گفت؛ ما مردم را نکشته ایم بلکه آنها از سر انگشتان رژیم بوده اند.گیرم که بوده اند.آیا چنین مزخرفاتی عمل ترور و تروریسم را مشروع می کند؟).خواهران،مادران و پدرانی که عضوی از خانواده خود را از دست دادند.خانواده هایی که به امید ملاقات با فرزندانشان همه تهدید ها را به جان خریده وچند سال را در مقابل پادگان اشرف انتظار کشیدند،از رجوی فحش و بد و بیراه شنیدند و دست خالی بازگشتند.
و جداشدگان از مجاهدین،قربانیان شاهد و گواه بر انحراف یک سازمان و نسلی که توسط رجوی به یغما رفت.قربانیانی که امروز توسط رجوی با عناوینی چون “جاسوس”،”مزدور” و “پاسدار تازه سردوشی گرفته” خطاب می شوند تا آنهایی که در درون به اجبار های تشکیلاتی گرفتار آمده اند، فکر آزادی به سرشان نزند!
پایان
27 نوامبر 2013
جواد فیروزمند
لینک به قسمت اول
لینک به قسمت دوم
لینک به قسمت سوم