پیش درآمد قسمت سوم
1.در قسمت دوم این نوشته، سال 1367 را دو جا اشتباها 1376 تایپ کرده ام که درست آن سال 1367 می باشد.
2.همانطور که در قسمت اول این مطلب ذکر کردم؛” این نوشته در دفاع از شخص آقای هادی افشار نیست.چرا که او با قلم توانا و بینش وسیع اش، خود می تواند بهترین مدافع بوده و پاسخ دستگاه دروغ پراکنی رجوی را بالاتر از هر کسی بدهد.هدف این نوشته دفاع از حقوق انسانی افراد جداشده از جمله آقای افشار می باشد.“
از نام آقای هادی افشار در این مطلب مکررا استفاده شده است.همچنین مواردی قید شده که شخصا شاهد ماجرا بوده ام،لذا خواهشمندم پروسه نویسی برای دیگران تلقی نگردد.چرا که حتما با آنچه آقای هادی افشاراز سرگذرانده می تواند متفاوت بوده و موضوعات کامل تری را به همراه داشته باشد.خصوصا در این قسمت از نوشته، هدف من ذکر پروسه تشکیلاتی آقای افشار نیست، بلکه انگیزه ای برای بررسی جعلیات یک سازمان بر علیه عضو جداشده اش می باشد.همچنین اگر وقایعی را یاده کرده و هادی افشار را محور بحث قرار داده ام، تنها به این دلیل بوده است که بخشی از آن واقعیت ها را شاهد بوده ام.
من، قربانیان فرقه رجوی را می شناسم! – قسمت سوم
آشنایی با شگردهای رجوی
در تشکیلات مجاهدین، برخلاف سایر گروه های سیاسی ایرانی ، احزاب و سازمان های خارجی، عضو “جداشده” معنا و مفهومی جز قرار گرفتن در ردیف “مزدوران رژیم” ندارد.همین امروز اگر مهدی ابریشمچی،محمد علی جابرزاده انصاری،محمد علی توحیدی،محمد سید المحدثین یا حتی خود مریم رجوی، پی کار و زندگی خود بروند،از گذشته انتقاد نموده و دیدگاه های رجوی را به چالش بکشند، از نظر تشکیلات مجاهدین و بطور خاص مسعود رجوی، همگی با پرونده های قطوری که در چمدان سحرآمیز رجوی بایگانی گردیده ،”افشا شده”،”جاسوس” و “مزدور رژیم” خطاب خواهند شد.
بنابراین تفاوتی نمی کند فرد جداشده مانند آقای هادی افشار(سعید جمالی) عضو سابق مرکزیت مجاهدین باشد یا اعضای مستعفی شورا(دکتر کریم قصیم و دکتر محمد رضا روحانی) یا یک عضو ساده.همینکه فرد جداشده از تشکیلات، مجاهدین را مورد سئوال قرار دهد، خاطرات و علل جدایی خود از مجاهدین را بنویسد، به سیاست ها و مواضع رجوی انتقاد نماید، یک شبه تبدیل به مزدور و جاسوس می گردد.
رجوی در بکارگیری این شگرد بسیار استاد است.مهارت ویژه او در مزدور سازی اعضای سابق و جداشده آنقدر بالا است که در گام های اول می تواند خواننده نا آشنا به ماهیت مجاهدین را فریب دهد.اما او این تخصص را فقط در نوشته ها و اطلاعیه های فارسی زبان استفاده نمی کند.گروهی در اورسوراواز، مسئولیت شیطان سازی افراد جداشده به زبان کشورهای اروپایی را بعهده دارند که در هماهنگی با تعدادی از سران مجاهدین از جمله مهدی ابریشمچی، ابوالقاسم رضایی،کمیسیون قضایی،کمیسیون امنیت و … فعالیت می نمایند.این گروه با استفاده از برخی اسناد درون گروهی که عمدتا بایگانی انواع گزارشات روزانه،تشکیلاتی و … می باشد،علیه فرد مورد نظر پرونده سازی می نمایند.آنها حتی سراغ همسر یا فرزند طرف مورد نظر که در تشکیلات مانده است نیز می روند تا مدرک سازی تکمیل گردد.(نمونه خانم عاطفه اقبال و آقای اسماعیل وفا یغمایی)
این گونه از مدارک در محتوا جعلی است.چرا که نامه ها یا گزارشات تشکیلاتی یک فرد جداشده در 20 سال پیش از این که مراحل تشکیلاتی را طی می نمود،در سلک انتقاد از خود می باشد نه اعلام جرم بر علیه خود.اما دستگاه رجوی از همین گزارشات بر علیه فرد جداشده بعنوان سندی که آن فرد امضا کرده استفاده می نماید.بیشترین استفاده از این گونه اسناد نزد سیستم پناهندگی،پلیس و سرویس های امنیتی کشورهای مختلف اروپایی می باشد.به این شکل که بر اساس سناریو فارسی زبان، سناریو شیطان سازی از فرد مورد نظر به دیگر زبان های اروپایی تنظیم گردیده و تحت نام “افشاگری در باره جاسوسان و مزدوران جمهوری اسلامی ایران” به منابعی که فوقا اشاره کردم ارسال می گردد. یا توسط رابطین مجاهدین حضورا به ارگان های اشاره شده تحویل داده می شود.آنها برای حساس کردن پلیس و سرویس های امنیتی کشورهای اروپایی، افراد خارجی مستخدم خود از جمله “ایوبونه” در فرانسه،رابطین سرویس امنیتی در آلمان و سوئیس و بطور مشخص از کمیته های ساخته و پرداخته مجاهدین و لابی هایی مانند استرون استیونسون ، آلخو ویدال کوادراس و … استفاده نموده و انبوهی مدرک جعلی را به خورد سیستم های مسئول در دولت های غربی می دهند.تا فرد جداشده به قول محمد سید المحدثین توان حرکت و تکان خوردن نداشته باشد.با اینحال وقتی این شگردهای ناجوانمردانه کاربرد پیدا نمی کند با پول دادن به مشتی بخت برگشته غربی، تحت عنوان کشفیات جدید از “جاسوسان رژیم”، بر علیه جداشدگان به زبان فرانسه و انگلیسی کتاب چاپ می کنند.که می توان به کتاب جعلی ایوبونه و رونوشت انگلیسی آن در کتابخانه کنگره آمریکا اشاره کرد.
نمونه جدی تر در سال 2005 میلادی اتفاق افتاد.وقتی دیدبان حقوق بشر پس از مصاحبه حضوری با 13 تن از جداشدگان کتاب ” خروج ممنوع” روایت نقض حقوق بشر در سازمان مجاهدین بر علیه اعضای جدایی خواه مجاهدین را منتشر نمود، رجوی در حرکتی شتابزده و با صرف بودجه ای هنگفت از لابی های اروپایی خود استفاده نمود تا شهادت اعضای جداشده را طرح جمهوری اسلامی ایران جا بزند.آنها کمیته دست سازی را با افرادی چون آلخو ویدال کوادراس ،استرون استیونسون و … تحت عنوان کمیته مستقل حقیقت یاب به پادگان اشرف گسیل داشتند.تا طی مصاحبه های فرمایشی و از پیش تعیین شده گفته های جداشدگان را تکذیب نمایند.
خوشبختانه اینگونه توطئه ها برای رجوی جز آبروریزی بیشتر ارمغان دیگری نداشت.ایوبونه دو سال پیش طی دادگاهی در پاریس به جرم جعل و نشر اکاذیب بر علیه تعدادی از ایرانیان مقیم فرانسه محکوم گردید و نزد قاضی پرونده اعتراف نمود اطلاعاتی که او در کتاب اش استفاده نموده است، توسط مهدی ابریشمچی و تعدادی از سران مجاهدین از جمله مریم رجوی که ارتباط خیلی دوستانه با او دارد تزریق گردیده است( او تلویحا اعتراف نمود که کتاب او توسط مجاهدین نوشته شده است).دیدبان حقوق بشر نیز در سال 2005 گزارش کمیته اروپایی رجوی را فاقد ارزش دانسته و بیش از گذشته بر حقانیت کتاب “خروج ممنوع” و نقض حقوق بشر در سازمان مجاهدین خلق تاکید ورزید.
اینها گوشه ای از تجارب شخصی من از برخی دست اندازی های رجوی به قصد نابود کردن زندگی شخصی من در فرانسه می باشد.بگذریم…
پاسدار تازه سردوشی گرفته یا عضو سابق مرکزیت مجاهدین؟
رده بندی در تشکیلات سازمان مجاهدین را مسعود رجوی تعیین نموده است.بنابر این افتخار نیست بگوییم فلان عضو از مرکزیت مجاهدین بوده یا نبوده است.چرا که هر عضو جداشده با رده تشکیلاتی بالاتر، معنایی جز این نمی تواند داشته باشد که عمر بیشتری با تشکیلات رجوی گذرانده،تلاش بیشتری برای به ثمر رساندن اهداف ضد ایرانی رجوی داشته و در یک کلام چاقوی بیشتری از تروریزم افسار گسیخته رجوی را برگلوی مردم ایران تیز نموده و فشرده است.مضافا اینکه فعالیت های بیشتری در پیشبرد اهداف مشترک رجوی و صدام حسین بر علیه مردم ایران داشته است.
هدف، نشان دادن جایگاه واقعی و سابق فرد جداشده در مجاهدین است. وقتی از رده تشکیلاتی گذشته فرد مورد نظر استفاده می کنیم، می خواهیم بیان کنیم که او چه کسی بوده و در دستگاه رجوی تا کجا پیش رفته است.تا افرادی که نوشته های شخص مورد نظر را می خوانند، بدانند که با یک عضو یا هوادار ساده طرف نیستند.حرف ها،تجربیات و انتقاداتی را که می خوانند محصول تجربه سازمانی کسی است که برای فنا شدن و فدا شدن به دستگاه رجوی پیوسته است و اکنون با کوله باری از نافرجامی ها، با انتقاد به خود و گذشته، دستگاه رجوی را زیر علامت سئوال می برد تا هم از نظر تاریخی گواهی داده باشد و هم اینکه جامعه ایرانی و خارجی را نسبت به پوچ بودن مسیر مجاهدین و خطرات این گروه آگاه سازد.
اما تشکیلات مجاهدین، متاسفانه نه تنها به نقد ها پاسخ نمی دهد، بلکه با فریبکاری، حتی سوابق واقعی فرد مورد نظر را انکار می نماید.اطلاعیه 38 صفحه ای مجاهدین بر علیه آقای هادی افشار یکی از این گونه نمونه ها می باشد.
اگر انکار نامه 38 صفحه ای رجوی را خوانده باشید، بطور خلاصه هادی افشار اینطور معرفی می گردد؛
“هادی افشار ساوجبلاغی در جریان انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین در پایان اسفند 63 همراه با 19 نفر دیگر و سپس در 30 خرداد 64 همراه با 25 نفر دیگر به طور آزمایشی در رده مرکزیت اجرایی که کاملا با مرکزیت سازمان متفاوت بوده قرار گرفت.در سال های بعد، عدم صلاحیت این فرد احراز و از جمله در سال 66 به مدت 3 ماه از مناسبات مجاهدین کنار گذاشته می شود.
در سال 67 دوباره به عنوان هوادار پذیرفته می شود و بعد از 3 سال، در مهر 1370 به عنوان مسئول نهاد، سوگند می خورد.وی در مرداد 72 بار دیگر به عنوان معاون مسئول بخش سوگند خورده و در پائیز 74 در پنجمین گسترش شورای ملی مقاومت ایران در شمار 74 نفری است که به عضویت شورا پذیرفته شدند و به عنوان عضو کمیسیون مالی و تدارکات معرفی می شود.سپس در بهمن 1375 در حالی که در فرانسه اقامت داشته، درخواست مصرانه اعزام به عراق و پیوستن مجدد به ارتش آزادیبخش می دهد.“
پارگراف های فوق که اعتراف رجوی در قبال بخشی از گذشته هادی افشار می باشد، از جهاتی حائز اهمیت است.خاصه اینکه می تواند عامل رسوایی رجوی نیز باشد.چرا که همین پروسه اعلام شده نشان می دهد هادی افشار از همان ایام چقدر با دیدگاه ها و استراتژی رجوی فاصله داشته و رفته رفته به یکی از مخالفین رجوی در درون تشکیلات تبدیل گردیده است.البته باید در نظر گرفت که پروسه بعد از سال 1375 به بعد را عمدا مسکوت گذارده اند و گزارشات روزانه و تشکیلاتی مابه ازاء پروسه سازمانی مورد استفاده قرار گرفته است.
در پارگراف اول؛ رجوی اعتراف نموده است که هادی افشار از اسفند سال 63 تا … سال 66 ،عضو مرکزیت سازمان بوده اما عنوان اجرایی و رده آزمایشی داشته است.یعنی اینکه جدی نبوده و به فرد مورد نظر با رده آزمایشی مسئولیت جدی داده نشده است.اما همین کلمه “آزمایشی” در رده های تشکیلاتی منتشر شده مجاهدین وجود ندارد و سازمان با این شگرد می خواهد ذهن خواننده را در نگاه اولیه وادار به شکستن نماید.
رجوی در همین پاراگراف دروغ های زیادی را عمدا مرتکب شده است تا بدین وسیله رده سابق هادی افشار را تنزل دهد.در لیست رسمی اعلام شده سازمان مجاهدین طی سال های 63 و 64 ، در کنار هادی افشار افراد دیگری چون؛ مسعود کلانی(اخبار گوی فعلی تلویزیون رجوی)،احمد شکرانی،محبوبه جمشیدی(عضو شورای رهبری، سابقا رئیس ستاد ارتش آزادیبخش و مسئول حفاظت مریم رجوی در اورسوراواز)،حسن حسن زاده محصل،راضیه کرمانشاهی(عضو شورای رهبری)،زهرا تیفتکچی(عضو شورای رهبری)،رباب منتظری(عضو شورای رهبری)،حمیده شاهرخی امیری(عضو شورای رهبری)،فاطمه طهوری(عضو شورای رهبری، فرمانده عملیات چلچراغ-فتح مهران و مفقود در وقایع اخیر پادگان اشرف ) و … تعدادی دیگر که برخی در عملیات ها کشته شده اند و برخی دیگر زنده اند و جملگی از فرماندهان ارشد مجاهدین بوده و در ردیف هادی افشار قرار داشتند.
از طرف دیگر بین سال های 63 تا 66 اوج عملیات های چریکی مجاهدین در قالب پیشمرگه (کردستان ایران و عراق) و چریک شهری(عملیات های ترویستی در تهران و دیگر شهرهای ایران) بوده است.هادی افشار در آن دوران از مسئولین نظامی مجاهدین بوده و افراد زیادی را تحت مسئولیت داشت.برخی از آنان در عملیات های داخل ایران کشته شدند.اکنون آیا مجاهدین با اطلاق رده آزمایشی به رده سابق هادی افشار و افراد تحت مسئولیت او که به ایران اعزام شده و کشته شدند چه پاسخی می توانند داشته باشند؟ آیا آن افراد نیز جزو مراحل آزمایشی قرار داشته و به تله مرگ فرستاده شدند؟ مسئولیت افرادی که در آن دوران تحت فرماندهی آقای هادی افشار کشته شدند با کیست؟
در پارگراف اول آمده است؛”… در سال های بعد، عدم صلاحیت این فرد احراز و از جمله در سال 66 به مدت 3 ماه از مناسبات مجاهدین کنار گذاشته می شود.“
کسانیکه فاصله این سال ها و اتفاقات درون مجاهدین را ندانند، تصور می کنند هادی افشار طی سه سال کار در تشکیلات آزمایش شد و چون صلاحیت کافی نداشت عزل گردید.سال 66، سال تشکیل ارتش خصوصی صدام حسین موسوم به ” ارتش آزادیبخش ملی ” بود.آنموقع مجاهدین در برخی شهرهای عراق پایگاه داشتند.از جمله در سلیمانیه، کرکوک،خانقین، کوت، العماره و …
وقتی اعلام شد که قرار است اعضای مجاهدین برخی پایگاه های خود را ترک کرده و در پادگان اشرف متمرکز گردند، سازماندهی ها نیز تغییر یافت. این تغییرات تا آنجا پیش رفت که پس از سه عملیات بزرگ یعنی از فروردین سال 1368 شمسی 4 رده (دفتر سیاسی،مرکزیت، عضو اجرایی مرکزیت و معاونین مرکزیت) بطور کامل از رده بندی تشکیلات حذف گردید.بجای آن رده های هیئت اجرایی،معاونین هیئت اجرایی،مسئولین نهاد و معاونین نهاد اعلام گردید و افراد مسئول در سازمان بر اساس این رده بندی سازماندهی شدند.
هادی افشار در سال 1366 معاون فرماندهی یکی از قرارگاه های مجاهدین در عراق بود.بسیاری از زنان شورای رهبری فعلی و مردان… در آن ایام که رجوی اشاره می کند، از تحت مسئولان هادی افشار بوده اند.آنموقع من از مسئولان پشتیبانی مجاهدین بودم و ماموریت من انتقال تجهیزات قرارگاه ها به پادگان اشرف بود.تا امکان متمرکز شدن مجاهدین در پادگان اشرف فراهم گردد.من با چند نفر و چند کامیون و تریلی به قرارگاه تحت مسئولیت هادی افشار رفتم و تجهیزات قرارگاه را از هادی افشار تحویل گرفته و به انبارهای پادگان اشرف منتقل نمودم.
پس از تمرکز هم اعضای مجاهدین در پادگان اشرف نیز، هادی افشار از مسئولان سازمان بود و در جاهای متفاوتی با او در چند کار مشخص شده مشارکت داشتم.اما رجوی در انکار نامه 38 صفحه ای نوشته است هادی افشار به مدت 3 ماه از مناسبات مجاهدین کنار گذاشته شد.”مناسبات مجاهدین” جا و مکانی برای کنار گذاشته شدن نداشت.یا فرد در خروجی قرار می گرفت یا در زندان.هادی افشار در درون تشکیلات بود.کسی که در درون تشکیلات مورد غضب رهبری قرار می گرفت، کنار گذاشته نمی شد بلکه فرد ” تحت برخورد” نامیده می شد.ممکن بود مدتی هم به او کار ندهند تا یک سری گزارش انتقاد از خود و تمجید از رهبری بنویسد تا مجددا به کار و مسئولت بازگردد.همان گزارشاتی که هادی افشار نوشته و اکنون رجوی از آنان به رذیلانه ترین شکل سوءاستفاده می نماید.جای تعجب و شگفتی است که رجوی در مقام نپذیرفتن یک فرد جداشده، حتی تاریخ تشکیلات خود را تحریف می نماید!
در این رابطه یادآوری یک خاطر و تجربه شخصی خالی از لطف نیست؛
سال 1368 شمسی که همه افراد باید در برابر انقلاب ایدئولوژیک سرتعظیم فرود می آوردند، من از مسئولین پشتیبانی و مسئول بخش آموزش بودم.ابراهیم ذاکری مسئول ستاد ما بود و بخش روابط خارجی تحت مسئولیت مهدی ابریشمچی و عباس داوری(رحمان) نیز منحل و تمامی افراد از بغداد به سیستم ابراهیم ذاکری در پادگان اشرف تزریق شده بودند.همه کارهای روابط خارجی تعطیل شده بود تا افراد “انقلاب” کنند.در سمت چپ ورودی پادگان اشرف ( محلی که بعدها ف.اشرف نام گرفت) یک بنگال دو اطاقه داشتم که از وحید(مسئول سابق آموزش) تحویل گرفته بودم.در یکی از اطاق ها محل کار من و کتاب هایم قرار داشت و اطاق دیگر خالی بود.در آن دوران بسیاری از مسئولان برجسته سازمان مسئله دار شده و بقول رجوی انقلاب نمی کردند.مهدی افتخاری، محمد علی جابرزاده انصاری و تعدادی دیگر در سالن ورزش، عمده وقت شان را به پینگ پنگ بازی می گذراندند.
یک روز ابراهیم ذاکری مرا به اطاق اش فراخواند و گفت اطاق دوم بنگال تو خالی است.می خواهیم یک فرد غشی (کسی که غش می کند) را در اطاق دوم بنگال تو اسکان بدهیم.پرسیدم کیست؟گفت؛ رحمان (عباس داوری).پرسیدم چه باید بکنم؟ گفت این پیرمرد هربار که نشست انقلاب می آید غش میکند.خودش هم می داند موضوع چیست و چه چیزی را باید استفراغ کند،اما فعلا به روی خودش نمی آورد.این را هم بدان، به این دلیل به بنگال تو می فرستم که مواظب اش باشی بدلیل فشارهای انقلاب سکته نکند.البته در نظر داشته باش که مسئول اش نیستی اما به خواسته هایش و بیماری که پیدا کرده توجه کن و نگذار در تنهایی بیافتد و بمیرد.
عباس داوری چندی بعد انقلاب کرد وحال اش خوب شد و اتفاقا من نیز تا مدتی تحت مسئولیت اش قرار گرفتم.بعد ها نیز از آنجا رفت و به شغل سابق اش در روابط خارجی و بده بستان با سازمان اطلاعات و امنیت عراق بازگشت.
آیا رجوی می تواند بگوید، آن مدتی که عباس داوری انقلاب نکرده و تحت برخورد بوده و بقول ابراهیم ذاکری برای انقلاب نکردن دائما غش می کرد، از مناسبات سازمان کنار گذاشته شده بود؟ فراموش نکنیم که عباس داوری عضو دفتر سیاسی و بعدها عضو هیات اجرایی مجاهدین را می گویم.مسلما اگر امروز عباس داوری نیز همانند هادی افشار از تشکیلات مجاهدین جداشده بود از پروسه ای که ذکر کردم تحت عنوان کنارگذاشته شدن از تشکیلات نام می برد و فردی که بریده و از تمامی مسئولیت هایش خلع شده بود!
همچنین محمد علی جابر زاده انصاری و برخی دیگر نیز از جمله کسانی بودند که در آن ایام و حتی دیگر سرفصل ها تحت برخورد قرار گرفته و مدت زیادی هیچ مسئولیتی در تشکیلات مجاهدین نداشتند. رجوی در قبال آنان از چه واژه ای استفاده می نماید؟ فاطمه طهوری عضو گم شده شورای رهبری مجاهدین در پادگان اشرف نیز مدتی بعد از عملیات چلچراغ (فتح مهران) تحت برخورد شدید تشکیلاتی قرار گرفت.آیا فرمانده والامقام مفقود شده فعلی مجاهدین نیز مدتی بریده و خلع رده شده بود؟و بسیاری دیگر..
این نمونه ها را برای آن نوشتم که بدانیم رجوی حتی به بازی بی قاعده تشکیلاتی که خود طراح آن بوده پایبند نیست.نه پایبند است و نه وفادار و این نقطه فساد و عمق فاجعه درونی تشکیلاتی است که گوشه ای از آن را می توان در حمله شخص رجوی نسبت به افشاگری های مترجم ویژه خود آقای حسین نژاد دید.
رجوی در پاراگراف دوم انکارنامه 38 صفحه ای نوشته است؛“ در سال 67 دوباره به عنوان هوادار پذیرفته می شود و بعد از 3 سال، در مهر 1370 به عنوان مسئول نهاد، سوگند می خورد.وی در مرداد 72 بار دیگر به عنوان معاون مسئول بخش سوگند خورده و در پائیز 74 در پنجمین گسترش شورای ملی مقاومت ایران در شمار 74 نفری است که به عضویت شورا پذیرفته شدند و به عنوان عضو کمیسیون مالی و تدارکات معرفی می شود.“
رجوی مشخص نکرده است که هادی افشار در فاصله سال های 66 که از کار و مسئولیت اش خلع گردیده و سپس در سال 67 به عنوان هوادار پذیرفته شده و این قضیه تا سه سال پس از آن یعنی تا مهر 1370 ادامه داشته، در کجای تشکیلات مجاهدین بوده و کار و مسئولیت اش چه بوده است؟
همچنین چگونه یک عضو مرکزیت اجرایی را بعد از این همه سال به عنوان هوادار پذیرفته است؟اگر وضعیت هادی افشار در تشکیلات مجاهدین اینقدر خراب بوده چرا به دیگر اعضای مجاهدین یا حتی به اعضای شورای مرکزی گزارش نکرده است که موضوع از چه قرار بوده است؟ چرا چنین مسائلی را از شورای مرکزی سازمان پنهان نموده است؟
در سال 1370 که رده بندی های درون تشکیلاتی دگرگون شده و تجدید سازماندهی گردید، بخشی از اعضای مرکزیت مجاهدین در رده مسئول نهاد قرار گرفتند.این که افت رده نبود.چرا رجوی طوری نوشته است که خواننده را با افت رده تشکیلاتی هادی افشار مواجه سازد؟رده دیگری در تشکیلات سازمان وجود نداشت.رده ها از بالا به این شکل تغییر یافته بودند؛هیئت اجرایی،معاونین هیئت اجرایی،مسئولین نهاد، معاونین نهاد و عضو سازمان.بقیه نیز زیر رده عضویت قرار داشتند.بنابر این وقتی نوشته شده است وی بعد از سه سال در مهر 1370 به عنوان مسئول نهاد، سوگند می خورد،منظور چیست؟آیا می خواهند اینطور تلقین نمایند که هادی افشار مجددا از مهر 1370 تقلیل رده یافته است؟
در ادامه نوشته شده است وی در مرداد 72 بار دیگر به عنوان معاون مسئول بخش سوگند خورده است.قبل از هر چیز باید بدانیم که این ایام، دوران زمامداری زنان شورای رهبری در سازمان است.آن موقع رده دیگری در سازمان وجود نداشت.حتی مهدی ابریشمچی نیز آن موقع معاون مسئول بخش بود.چرا که مسئول بخش مهدی ابریشمچی یک زن بود.
رجوی در ادامه پاراگراف دوم ، اذعان داشته است که هادی افشار“… در پائیز 74 به عضویت شورا پذیرفته شده و به عنوان عضو کمیسیون مالی و تدارکاتی معرفی می شود.“خب ، این چه ربطی به مراحل قبلی داشته است؟ این که پیشرفت هادی افشار در تشکیلات بوده،نه بریدگی و وارفتگی؟!
در قسمتی دیگری از پارگراف دوم انکارنامه 38 صفحه ای آمد است؛”… سپس در بهمن 1375 در حالی که در فرانسه اقامت داشته، درخواست مصرانه اعزام به عراق و پیوستن مجدد به ارتش آزادیبخش می دهد.““
توضیح داده نشده است، هادی افشار که در عراق بود، چگونه در بهمن 1375 سروکله اش در فرانسه پیدا شد؟ و اگر هادی افشار این همه تنزل رده در تشکیلات داشته و فرد بیخودی در تشکیلات بوده که چند بار اعلام بریدگی نموده، رده مرکزیت او نیز آزمایشی بوده و چند بار نیز خلع مسئولیت جدی شده، در فرانسه چه می کرده؟
سال 1372 شمسی مریم رجوی از عراق به پاریس اعزام شد تا بقول مسعود رجوی موشک انقلاب ایدئولوژیک را در اروپا به پرواز درآورد.همراه با او تعدادی از اعضا و مسئولین سازمان نیز به فرانسه اعزام شدند.در میان افراد اعزام شده اگر کوچکترین شکی وجود می داشت که ممکن است کسی باز نگردد، اعزام نمی شد.البته در آن ایام از افراد اعزام شده به پاریس تعدادی جداشده و از دست رجوی فرار کردند،تعدادی هم که قصد جدایی داشته و در خیابان های پاریس به دنبال یافتن راهی، پرسه می زدند،کشف شدند و توسط گشتی های مجاهدین مجددا به پایگاه مجاهدین بازگردانده شدند، که پرداختن به این مقوله را به نوشته دیگری محول میکنم.
در همین باره اگر هادی افشار از ابتدا مسئله دار بوده و می خواسته سازمان را ترک کند، بهترین فرصت برای او بود.چرا عضو مرکزیت سازمان را که مجاهدین تا قبل از این تاریخ او را فردی آزمایشی و بدون ثبات قدم ذکر نموده و تا رده هواداری تنزل کرده بود، در پاریس جدا نشد؟
داستان “ درخواست مصرانه اعزام به عراق و پیوستن مجدد به ارتش آزادیبخش در سال 1375” نیز از آن نوع دروغ هایی است که کلاف سردرگم 38 صفحه ای را بیش از هر چیزی بی اعتبار می نماید.مگر هادی افشار در فرانسه از مجاهدین جداشده بود که مجددا درخواست مصرانه اعزام به عراق و پیوستن مجدد به ارتش آزادیبخش بدهد؟
وقتی مریم رجوی در پایان سه سال(1372 الی 1375) حضور در فرانسه هیچ کار عمده ای بجز چند نمایش نتوانست به اجرا در بیاورد، مسعود رجوی او را به عراق فراخواند.او پیش از بازگشت مجدد به عراق، نشست های زیادی برای اعضا و مسئولین مجاهدین برگزار نمود.محور اصلی این نشست ها این بود که اعضای حاضر در فرانسه ، با حضور در جامعه، در فردیت و جنسیت دنیای بورژوازی گرفتار آمده اند و ریشه های انقلاب درونی خود را سوزانده اند.لذا برای اینکه انقلاب قبلی تحکیم گردد،می بایست مجددا انقلاب نمایند.چرا که در فاصله آن سه سال کارهای بسیار عظیم تری می شد انجام داد،اما با وارفتگی افراد در دنیای جنسیت، کارها پیش نرفت و قفل شد.از اینجا بود که داستان “ درخواست مصرانه اعزام به عراق و پیوستن مجدد به ارتش آزادیبخش ” در نشست های انقلاب مطرح گردید.چرا که مسعود رجوی پیشاپیش همه را محکوم نموده و گفته بود همه آنهایی که رفته اند برای بازگشت مجدد و ورود به سرزمین “امیر المومنین” باید درخواست مجدد داده و دوباره ثبت نام کنند.اگر دقت کنید، رجوی در پیام های خود از موسسان دوم،موسسان سوم،موسسان چهارم و … نام برده است.
همه آن افراد چنین تقاضا نامه ای را نوشته و تحویل تشکیلات داده بودند.علاوه بر افراد مستقر در پاریس، افراد ساکن پادگان اشرف نیز عین همین برگه ها را نوشته و امضا کرده بودند و این مختص به رده خاصی نبود.آیا همه افراد مجاهدین در آن ایام بریده و “مزدور رژیم” شده بودند؟ اینگونه نوشته ها بیشتر مربوط به انقلاب درونی افراد مربوط می شد و خاص هادی افشار نبوده است.اما متاسفانه رجوی از این گونه برگه های درون تشکیلاتی نیز برای بریده نشان دادن فرد در مقطع مورد نظر استفاده کرده است.
قسمت های بعدی انکار نامه 38 صفحه ای رجوی در باره هادی افشار، به گزارشات درونی او اختصاص دارد.طوریکه کسی با خواندن این 38 صفحه متوجه نمی شود، هادی افشار چه کسی بوده؟ چه ها از سر گذرانده؟چه خدماتی عرضه داشته و در نهایت به چه دلیل از مجاهدین جداشده و به کمپ تیپف رفته است؟
رجوی به رذیلانه ترین شکل از گزارشات درونی فرد که مختص همه اعضای مجاهدین می باشد، سوء استفاده نموده و خواسته است از هادی افشار فردی بسازد که از ابتدا بریده و مزدور بوده است.از ابتدا اشتباهی وارد سازمان شده،و با پرسه ای 38 ساله در نهایت از سازمان اخراج شده است.
بالعکس مجاهدین و رهبری از خود گذشته آنان بوده است که او را در مقاطع مختلف بخشیده و مجددا وارد تشکیلات نموده تا لطفی در حق مبارزات او نموده باشد.
اگر خوانده باشید سناریو رجوی بر علیه جداشدگان تقریبا یک مضمون بیشتر ندارد.همچنان که در باره ایرج مصداقی دیدیم.یا در باره اعضای مستعفی شورا آقایان قصیم و روحانی تجربه بیشتری اندوختیم.همینطور در مورد آقای اسماعیل وفا یغمایی و … دیگر اعضای جداشده مجاهدین و شورا ملاحظه نمودیم.
سخن بسیار کوتاه است.رجوی برای فرار از پاسخگویی به هر وسیله ای چنگ می زند تا بزعم خود اثبات نماید، پیوند فرد جداشده از ابتدا با دولت ایران بوده و این افراد پیش از آمدن به مجاهدین واداده جمهوری اسلامی بوده اند که اکنون سرباز کرده و ماهیت خود را نشان داده است.چون فکر میکند به این شکل هم از واقعیت ها فرار کرده و هم از پاسخگویی.چون وقتی فردی را بجای عضو سابق مرکزیت مجاهدین، “مزدور رژیم” و “پاسدار تازه سردوشی گرفته”معرفی می نماید بقول خودش کار را ساده کرده است.دلیلی برای پاسخگویی نمی ماند.چون در طرف دیگر تاکید داشته “مجاهدین به مزدوران رژیم پاسخی جز آتش ندارند.”یعنی قوز بالاقوز.حالا اگر کسی جرات دارد، اعلام جدایی نماید.هم مزدور اعلام می شود و هم تهدید به مرگ!
نمونه های مشابه در درون تشکیلات مجاهدین نیز وجود داشت.مهدی افتخاری عضو متوفی و سابق دفتر سیاسی، که رجوی به او مدال تنها قهرمان زنده مجاهدین را داده بود، از سال 1367 به بعد در مخالفت با استراتژی و بعدها در مخالفت با انقلاب ایدئولوژیک چوب بسیار خورد.اگر به جداشدگان در بیرون سازمان مارک زده می شود، به او در درون تشکیلات مجاهدین “مزدور و پاسدار رژیم” اطلاق می شد.او از فرماندهان ارشد بود اما تنها به یک دلیل پایش را از تشکیلات مجاهدین بیرون نگذاشت.برای اینکه بماند و اثبات نماید استراتژی و ایدئولوژی رجوی شکست خورده و او از بیان آشکار این مطلب نمی ترسد! او ماند و در پادگان اشرف دق کرد و مرد تا بعدها رجوی نگوید او از ترس جانش می خواسته از مجاهدین جدا شود!و …
از این قربانیان در تشکیلات رجوی زیاد وجود دارد که در آینده به برخی دیگر از آنان اشاره خواهم کرد.
براستی کدام حزب،سازمان و گروه سیاسی ایرانی توانسته است همانند رجوی اعضا و فرماندهان خود را بدلیل اختلاف نظر ،انتقاد و اعلام جدایی، اینچنین بیرحمانه قربانی نماید؟ آّیا نمونه های مشابه عملکرد رهبری مجاهدین در قبال اعضای جداشده را در سازمان ها و احزاب اروپایی می توان سراغ گرفت؟ چگونه گروهی که خود را “تنها آلترناتیو دموکراتیک” می نامد، اینچنین در شقاوت کامل با اعضای جداشده خود برخورد می نماید؟ پرونده سازی نموده و به ترور اخلاقی آنان می پردازد؟ آیا جدایی از یک سازمان یا حزب و متعاقبا نوشتن انتقاد یا واقعیت هایی که از سرگذرانده، بر علیه رهبران پیشین جرم است؟ این جرم را چه کسی تعریف نموده،درقانون کدام کشور ثبت شده و کدام قاضی به آن رای اجرایی داده است؟
ادامه دارد…
12 نوامبر 2013
جواد فیروزمند
لینک به قسمت اول
لینک به قسمت دوم