بهار ۱۹۷۵ آغاز دورهای است که در تاریخ لبنان به جنگ دو ساله مشهور است. جنگی که با درگیری میان نیروهای مسیحی معروف به فالانژیستها (به زبان عربی «کتائب») و فلسطینیها آغاز شد.
پایان جنگ دو ساله اگرچه رسماً در سال ۱۹۷۶ اعلام شد اما سایۀ جنگ لبنان را رها نکرد.
سال ۱۹۷۸، اسرائیل وارد خاک لبنان شد تا جنگجویان سازمان آزادیبخش فلسطین را از مرزهای خود دور کند و آنان را تا شمال رودخانۀ لیطانی عقب براند. این حملۀ سریع که از طرف اسرائیلیها «عملیات لیطانی» نام گرفت به اشغال جنوب لبنان منتهی شد که عملاً تا ۲۲ سال بعد ادامه یافت.
در این فاصله، در ایران انقلاب شد و سه سال بعد، حزبالله لبنان با ابتکار کسانی چون علیاکبر محتشمیپور – سفیر وقت جمهوری اسلامی در سوریه – شکل گرفت.
سال ۱۹۸۲ حملۀ اسرائیل به لبنان ابعادی گستردهتر و خشنتر یافت. اینبار، بیروت هم بمباران شد. از جانب دیگر، سوریه که هیچگاه استقلال لبنان را نپذیرفته بود و همچنین نیروهای متعدد داخلی (فالانژیستهای مسیحی، مارونیها، دروزیها، جنبش شیعۀ امل، سازمان آزادیبخش فلسطین به علاوۀ تشکلهای تندرو فلسطینی…) هرکدام به دنبال سهم خود و دشمنی با دیگری بودند.
به نوشتۀ ویکیپدیا، هنگامی که ارتش اسرائیل پیشروی خود را در خاک لبنان آغاز کرد، ۱۵۰هزار نیروی مسلح، متعلق به گروهها و فرقههای مختلف در این کشور حضور داشتند.
از فتح تا حزبالله
لبنان، کشوری به مساحت تقریباً ۱۰هزار کیلومتر مربع (کوچکتر از استان قم)، از همان ابتدای استقلال سیاسی (۱۹۴۳) وضعیت چندان باثباتی نداشت. زمانی که فرانسه در گرماگرم جنگ جهانی دوم به ناچار به قیمومت خود بر سوریه و لبنان پایان داد، مسئولان فرانسوی از حضور ۱۸ فرقه و قوم مختلف در این منطقه سخن میگفتند (از جمله پنج گروه که معمولاً به عنوان مسلمان شناخته میشوند: سنی، شیعه، اسماعیلی، علوی و دروزی؛ هرچند در مسلمان بودن دروزیها اختلاف نظر وجود دارد).
در سالهای بعد از جنگ جهانی، به ویژه در دهههای ۱۹۵۰ و ۶۰، لبنانیها توانستند دورانی را در صلح و رفاه بگذرانند. اگرچه خاطرۀ بیروتِ آن سالها که به «پاریس خاورمیانه» شهرت یافته بود (لبنان نیز سوئیس خاورمیانه لقب داشت)، امروزه به تصویری رویایی تبدیل شده، اما واقعیت اینست که دورۀ آرامش و رونق لبنان در مقیاس تاریخی بسیار کوتاه و گذرا بوده است.
از همان اولین جنگ اسرائیل و اعراب که تقریباً بلافاصله بعد از اعلام موجودیت کشور اسرائیل رخ داد (۴۹-۱۹۴۸)، نزدیک به صدهزار پناهندۀ فلسطینی وارد لبنان شدند. از حوالی سال ۱۹۶۸، نیروهای فلسطینی ضربات خود را علیه اسرائیل، از درون خاک لبنان آغاز کردند. ارتش لبنان که کوچک و ضعیف بود، توانایی تسلط بر هزاران نیروی مسلح و جنگجو را نداشت. اختلافات میان فرقهها و اقوام و مذاهب گوناگون نیز پدیدهای ریشهدار و قدیمی بود. اسرائیل هم به نوبۀ خود تلاش میکرد تا برخی گروههای مسیحی لبنانی را با خود همراه سازد و آنها را علیه فلسطینیها بهکار گیرد.
تا سال ۱۹۸۲ که سازمان آزادیبخش فلسطین از لبنان بیرون رانده شد، رویارویی فلسطینی-اسرائیلی عامل اصلی ناآرامیهای لبنان بود. اما بعد از این تاریخ، جنگهای شمال لبنان (طرابلس) با مداخلات سوریه و نیروهای نیابتیاش ادامه یافت و سپس جنگ میان دروزیها و مسیحیان (بهویژه مارونیها) مناطق جنوب شرقی کشور را گرفتار کرد.
در همین سالها بود که حزبالله کمکم نیرو گرفت و به یکی از قدرتهای تعیینکنندۀ لبنان تبدیل شد. از این زمان بهبعد، سرنوشت لبنان، همچنان بر زمینۀ اختلافات داخلی، بازیچۀ دشمنی میان اسرائیل و حزبالله شد.
آنچه امروزه در توصیف حزبالله گفته میشود که «دولتی در درون دولت لبنان است»، سالها قبل، در دهۀ ۱۹۷۰، عیناً در مورد سازمان فلسطینی «فتح» گفته میشد.
بدین ترتیب، صرفنظر از نفاق و درگیریهای داخلی، لبنان در پنجاه سال اخیر گرفتار مسئلۀ فلسطین و سپس گروگان رقابتهای ایران و اسرائیل بوده است.
جنگهای فرقهای، جنگ سرد آمریکا و شوروی، مداخلات سوریه، اسرائیل و سپس جمهوری اسلامی ایران و البته ساختار مذهبی قدرت سیاسی، فساد و زدوبندهای خاندانی و قومی باعث شده که حدود پنجاه سال از تاریخ هشتاد سالۀ لبنان آفتزدۀ جنگ و بحرانهای سیاسی باشد. در این سرگذشت پرحسرت، دخالتهای بسیاری دیگر از دولتها از قبیل فرانسه، عربستان، اردن یا لیبی را باید از جمله «عوارض ثانوی» دانست.
کوچکی کشور، موقعیت جغرافیایی و ساخت رنگارنگ جامعۀ لبنانی که میتوانست در شرایطی دیگر سرزمینی پررونق و کامروا بسازد، انگار مصیبتی بیپایان را رقم زده است. اگرچه طی چندین دهه عاملان و مسببان جنگ تغییر کردهاند، اما قربانیان همیشه مردم لبنان بودهاند. امروزه جنگی دیگر، اشغالی دیگر لبنان را تهدید میکند، بدون آن که قدرت یا نهادی بینالمللی توان و ارادهای برای جلوگیری از فاجعه داشته باشد.