ضربالمثل«زبان سرخ سر سبز میدهد برباد» را برخی رعایت بیان و نکتهسنجی میدانند وعدهای آن را محافظهکاری و خودسانسوری تعریف میکنند. در پروژه جدیدی که ما برای شما تهیهکردهایم قرار است به «خودسانسوری» بپردازیم. در این پروژه سه سؤال مشترک از تمام مصاحبهشوندهها پرسیده میشود و در بین پاسخ آنها اگر پرسشی بود مطرح میکنیم. نیت ما در این پروژه و مجموعه مصاحبههایی که قرار است منتشر بشود، به چالش کشیدن مصاحبهشوندهها نیست. ما تعریف آنها از خودسانسوری را به شما انعکاس میدهیم و اگر تمایل داشته باشند یک نمونه از خودسانسوری زندگی فردی و یا اجتماعیشان را با شما به اشتراک میگذاریم و درصورتیکه تمایل به این کار نداشته باشند برای شما خواهیم نوشت. در این پروژه مصاحبهشوندهها را برخلاف کارهایی که تاکنون برای شما منتشر کردهایم، معرفی نمیکنیم و علتش برابر بودن افراد یک جامعه در مقوله خودسانسوری، در این پروژه است. شما نیز میتوانید در پروژه خودسانسوری شرکت کنید و مصادیقی از خودسانسوری در فعالیتهای ادبی-هنری، دوران تحصیل و یا زندگی شخصی خود را به نشانی اینستاگرام ما ارسال کنید. سیمین نفری که با او گفتوگو کردهایم علی حسیننژاد است. آقای حسیننژاد در تعریف خودسانسوری میگوید:
ـ خودسانسوری در حقیقت تسلیم شدن در برابر دگرسانسوری و حاکمیت سانسور یا سانسور از سوی حاکمیت است. وقتی سانسور از طرف حکومت سياسی به اجتماع، فرهنگ و ایدهها تحمیل میشود و مقاومتی در برابر آن نیست به تبلیغ و ترویج این سانسور کمکی ناخواسته شده است نتیجه آن خودسانسوری فرد و جامعه میشود.
خودسانسوری را یک بداخلاقی فرهنگی تعریف میکنید یا محافظهکاری؟
ـ خودسانسوری یک بداخلاقی فرهنگی، ناشی از محافظهکاری و ترسی است که سانسور حاکم سیاسی، فرهنگی و یا اجتماعی ایجاد و آن را به یک فرهنگ تبدیل کرده است. خودسانسوری فرد را از خودبیگانه و با خویشتن متناقض میکند، که به اصطلاح در زبان فارسی ما به آن «دورویی» میگوییم، مجبور میسازد و در نتیجه دروغ و فریبکاری و بیاعتمادی به یکدیگر در جامعه رواج مییابد. افراد غالبا میکوشند خودشان را همانند و «همرنگ» با هر «جماعت»ی و یا شخصی که با او سروکار دارند نشان بدهند تا «رسوا»ی خاص و عام نشوند! بنابراین همه جا حقیقت قربانی مصلحت میشود و «دروغ مصلحتآمیز» از «راست»ی که فتنۀ سانسور حاکم سیاسی یا فرهنگی یا اجتماعی را برمیانگیزد بهتر میشود.
پیش فرض ما این است که جامعۀ ایران جامعهای خودسانسور است. گمان میکنید که این خودسانسوری ریشه در فرهنگ ایران دارد یا تاریخ و اتفاقات سیاسی؟
ـ بدیهی است که خودسانسوری نتیجۀ استبداد حاکم خودی و غیر خودی طی سالها و بلکه قرنها بر کشور ماست. استبداد تاریخ و فرهنگ ما را ساختهوپرداخته و حدهای خود را در کشور ما به وجود آورده است. بدون تردید خودسانسوری ریشه در فرهنگ ایران دارد که این فرهنگ هم به نوبۀ خود حاصل همان تاریخ و اتفاقات سیاسی است که حکومتها تا کنون با زور و استبداد آن را به وجود آوردهاند و سبب شکلگیری فرهنگ و ارزشهای اجتماعی خاص ایران شدهاند؛ فرهنگی که خودسانسوری و دیگرسانسوری از مهمترین ویژگیها و نمودهای آن است. کافیست نگاهی به ادبیات و ضرب المثلها داشته باشیم. خودسانسوری و دیگر سانسوری تأثیری تصاعدی و متقابل یا دیالکتیکی بر یکدیگر داشته و دارند. به عنوان مثال: .
«خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو.»
«دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز.»
«زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد.»
« جواب ابلهان خاموشی است.»
«تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد (سعدی).»
«هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.»
و یا آنجا که سید اشرف الدین گیلانی (نسیم شمال) شاعر مبارز مشروطیت در ترجمۀ شعر ترکی صابر شاعر آذربایجانی می گوید:
دست مزن! چشم , ببستم دو دست
راه مرو! چشم , دو پایم شکست
حرف مزن! قطع نمودم سخن
نطق مکن! چشم ببستم دهن
هیچ نفهم! این سخن عنوان مکن
خواهش نافهمی انسان مکن
لال شوم کور شوم کر شوم
لیک محال است که من خر شوم (یعنی سانسور اندیشیدن و فهمیدن را از بیرون کسی نمیتواند مگر فرد با خودسانسوری نخواهد یا نتواند بیندیشد و بفهمد).
امروز مهمترین درد و مشکل اپوزیسیون ایران و مشخصا در خارج از کشور که ما هستیم همین خودسانسوری حاکم بر روابط و مناسبات فی ما بین اشخاص و چهرهها و محافل و جریانات و گروههای مختلف است که نمودش نه اختلافات که امری طبیعی است بلکه دشمنیها، سوء ظنها و بیاعتمادیها است که همه را از یکدیگر دور کرده و اتحاد را رؤیایی دست نیافتنی جلوه میدهد و دقیقا و تنها به دشمن مشترکشان خدمت میکند و اوست که از این سانسور و خودسانسوری همهگیر و واگیردار بهره میبرد. وقتی گروهی که من چند دهه عضو آن بودم غیر از خودش هیچ گروهی از اپوزیسیون ایران را نه تنها به رسمیت بلکه برای آنها حق حیات نمیداند و هر منتقدی و مخالفی و حتی اعضای قدیمیاش را که از آن جدا شدهاند به دشمن مشترک نسبت میدهد چه مبارزهای و چه مقاومتی علیه دشمن مشترک جز همین کینه پراکنی در میان اپوزیسیون یعنی خدمت و نوکری بیمزد و منت و مجانی به همان دشمن رویاروی همگان دارد؟نتیجۀ این حاکمیت سانسور و خودسانسوری در میان جریانهای اپوزیسیون ایران این میشود که وقتی به دوستی میگویی بیا برویم فلان جلسه یا مراسم یا کنفرانسی یا جشنی ایرانی اول میپرسد: کیها میان؟! وقتی میگویی فلانی و فلانی هم هست می گوید من کنار آنها نمیشینم! یا در همان جلسه یا مراسم یا هر گردهمایی میبینید افراد را به همدیگر نشان میدهند که او را ببین و… و بعد هم غیبت و پشت سر دیگران، داد سخنها دادن که خلق و خوی معروف ما ایرانیها است. تعارفات و مجاملات دورویانه و خودنمایانه و دروغین در میان هیچیک از ملتهای جهان به این شکل وجود ندارد.
یک نمونه از سانسور و خودسانسوری حاکم ناشی از تنفر و کینه پراکنی و سوءظنپردازی و بیاعتمادی سازی توسط گروهی از اپوزیسیون که با بهره برداری از سالیان نام و چهرۀ مثبت مبارزاتی و احترام و پایگاه مردمی که داشت ولی اکنون همه را از دست داده است به هر مخالفی و منتقدی انگ همکاری با دشمن و مزدوری آن میزند و فضایی از بیاعتمادی در میان ایرانیان میپراکند را خودم چندی پیش شاهد بودم. در نمایشگاه کتاب بدون سانسور که در یکی از پایتختهای اروپایی برگزار شده بود، یک شخصیت و چهرۀ روشنفکر و ادیب معروف ایرانی را دیدم که فردی را به یکی نشان میداد و میگفت: ببین او آمده که اینجا را شناسایی کند!!! که دیدم تعجب مخاطبش را برانگیخته بود که: شناسایی برای چه و میخواهد چهکار کند؟! در حالیکه خبر نمایشگاه و آدرس دقیق آن در سایتها بارها و بارها اعلام و منتشر شده بود. عقل سانسور زده و خودسانسور درست مانند یک پدیدۀ طبیعی آفت زده میماند.
ریشه را به نظر من باید در همان زمانهایی جستجو کرد که نسل ما به خوبی شاهدش بود و زمانهای مشابه آن در قرنهای گذشته. زمانهایی که ساواک طوری خودش را در جامعۀ ایران تبلیغ کرده بود که همه فکر میکردند از هر جمعی نیمی جاسوسِ نیم دیگر است و بالای هر دیواری از کلاسهای درس گرفته تا ادارات و حتی خانهها دوربین یا ضبط صوت کار گذاشته اند! و مشابه آن در نسل قبلتر که هر کار خلافی و نارضایتی و فسادی مشاهده میشد بدون ریشه یابی واقعی آن میگفتند: «کار کار انگلیسیها است»! یا بیماری دایی جان ناپلئونی(نظریۀ توطئه) که تا امروز وبای جان جامعه و فرهنگ و مردم و نیروهای حتی روشنفکر و اپوزیسیون ایرانی است.
قاعدتن تاکنون خودسانسوری داشتهاید. تمایل دارید یک نمونه از خودسانسوریهایی که داشتهاید را همرسانی کنید؟
ـ بله من هم مثل همۀ افراد جامعۀ سانسور زدۀ ایران، خودسانسوری داشته و دارم. دو سوم از عمرم را در گروهی بودم که سانسور و خودسانسوری اساسیترین و اصلیترین رکن ساختاری تشکیلاتش بوده و میباشد. حاصل حاکمیت سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، سانسور بر جامعۀ است. بطوریکه به علت سانسور و اختناق و کنترل شدیدی که بر کار وحرکت و حرف زدن و بیان و حتی فکر کردن و اندیشیدن و انتخاب لباس برما حاکم کرده بودند باید کاملا مواظب خودمان میبودیم که چه کنیم و چه بپوشیم و چه بگوییم و چه بیندیشیم، همانطور که پیشتر از نسیم شمال نقل کردم. البته سانسور اندیشیدن کار خودمان بود که تسلیم سانسور حاکم شده بودیم (بارزترین نمونۀ خودسانسوری که ما در آنجا داشتیم). در سازمان مجاهدین خلقکه کمتر کسی از ما نام واقعی خودش را داشت. در آن سازمان ما اسم خودمان را هم سانسور میکردیم.
در طول کار و حضورم در سازمان مجاهدین خلق به عنوان عضو و مسئول یک ارگان بیرونی، نزدیک به شصت جلد کتاب ترجمه و تألیف داشتهام که در روی جلد هیچکدام از آنها جرأت نکردام نه تنها اسم واقعی خودم، حتی اسم مستعار و سانسور شدهام را بنویسم! حتی الآن هم که بعد از سه دهه از آن تشکیلات بیرون آمدهام و چند کتاب در این پنج سال زندگیام در دنیای نسبتا آزاد و بدون سانسور اروپا ترجمه کردهام نگذاشتهام اسمم را روی آنها بنویسند که طبعا از روی تواضع نیست زیرا نوشتن نام مؤلف و یا مترجم نه تنها حق آن دو بلکه حق جامعه است که بداند نویسنده یا مترجم این کتاب کیست؛ بلکه در مورد اولی یعنی ترجمهها و تألیفاتم در داخل تشکیلات مجاهدین باید بگویم که علت ننوشتن اسمم از یک سو ضابطۀ سازمانی با این عنوان که رژیم حاکم خانوادهام را در ایران اذیت می کند یعنی خودسانسوری ناشی از اعمال سانسور و اختناق حاکمیت استبدادی بر جامعۀ ما و از سوی دیگر حاکمیت استبدادی در تشکیلات خود این فرقه بود که فرد و فردیت را در مقابل اصالت جمع و گروه و رهبری مقدس و مادام العمر بلا منازع و تردید ناپذیر نفی میکرد. اما در مورد دومی یعنی علت عدم ذکر اسمم بر روی کتابهای ترجمه شده در دنیای آزاد و بعد از جدایی از آن گروه از یک سو خودسانسوری ناشی از ترور فکری و شخصیتی با انواع برچسبهای مضحک و اعمال سانسور و کنترل و تعقیب و مراقبت از سوی سران آن گروه علیه ما جداشدگان است و از سوی دیگر هراس از تهدیدات تروریسم ارتجاعی وحشی سربرآورده از اعماق قرون میباشد که امروز به مشکل و تهدید درجه یک آزادی و انسانیت و ارزشها و دستاوردهای نوین بشری و حقوقی در جهان تبدیل شده و با اعمال سانسور به صورت هراس افکنی در میان ناشران و نویسندگان و مترجمین و اهل رسانه مشخصا در رابطه با مذهب و اسلام موجب بسا خودسانسوریها بویژه در میان نویسندگان و مترجمین و ناشران در کشورهای غربی شده است.
محمد تنگستانی – ایران وایر