محبت درون او کجا رفته است؟
شاهدیم که این روزها برخی از پشتیبانان سازمان مجاهدین خلق که در کشورهای غربی زندگی می کنند بصورتی علنی به آنها پشت کرده و برخی از فعالیت های این سازمان را به زیر سوال می برند (البته بیشتر این افراد قبول ندارند که کاملا از این سازمان فاصله گرفته اند و انتقاداتشان را درونی میدانند).
این افراد این روزها در شوک بسر می برند و باورشان نمی شود که چگونه توسط دستگاههای مختلف سازمان مجاهدین بصورتی وحشیانه مورد حمله قرار گرفته اند. آنها وقتی در داخل سازمان بودند واقعا معتقد بودند که این نوع حملات کاملا قابل قبول است و حرکات سازمانشان واقعا مبارزه ای بر علیه ماموران وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی است. امروز اما خودشان را تحت همین حملات یافته اند و کم کم متوجه می شوند که این اتهامات نه تنها بی پایه و بنیان هستند که مشخصا اعمال می گردند تا بتوانند با تولید وحشت از گسترش انتقادات جلوگیری کرده منتقدین را ساکت کنند. البته من شکی ندارم که این افراد با استوار ماندن بر شجاعت درونی شان به راهشان ادامه خواهند داد و از حق و حقیقت فاصله نخواهند گرفت.
رجوی ها البته سالهاست مدعی هستند که هر کس علیه آنها کلمه ای صحبت کند و بخصوص اگر آن فرد عضو سابق هم باشد حتما توسط جمهوری اسلامی ایران استخدام شده و ماموریتش هم هر بار در چهار چوب نقشه ای مخوف است برای از بین بردن سازمان و رهبرانش آن یعنی باز مسعود و مریم رجوی. ولی راستی دلیل و مدرک این ادای رجوی ها کجاست؟
منتقدین به مجاهدین و شخص رجوی، بارها به این نکته اشاره کرده اند که بیشترین صدمات به مجاهدین خلق را رهبران فرقه یعنی مسعود و مریم رجوی وارد کرده اند. واضح است که آنها بودند که دستور خودسوزی ها را صادر کردند و آنها بودند که جلوی رسیدن دارو را گرفتند و آنها بودند که نفرات را جلو انداختند تا در درگیری کشته شوند و البته در آخرین دستور العمل آنها هستند که با جمع کردن غذا و ادعای “اعتصاب غذای داوطلبانه” این بار در حال کشتن افراد از طریق گرسنگی هستند.ولی و از طرف دیگر همه شواهد و گفتار و کردار منتقدین نشان میدهد که این افراد قبل از هر چیز نگران سلامت و حقوق انسانی افراد هستند. بنابراین رجوی باید بداند که پیامها و رفتار و گفتارش بشدت متناقض هستند.
مشکل اینجاست که، اگر آنطور که مریم رجوی تمام دستگاه فرقه و داستانش را روی آن سوار کرده، رژیم ایران غایت شر و حامی تروریسم و غیره است پس گفتار و کردار این ماموران و مستخدمین نگران وزارت اطلاعاتش که هیچ چیزی خواسته ای جز خیر و محبت و آزادی برای افراد گرفتار در مجاهدین خلق (در هر سطحی) ندارند و نشان نمیدهند را چگونه باید توجیه کرد؟
تا بحال ندیده ایم که حتی یکی از آنها خواستار مرگ اعضا بوده باشد. در واقع و بالعکس همه ما نشان داده ایم که همگی صرفا بدنبال کمک به این افراد هستیم تا کرامت، انسانیت و شخصیت آنها به آنها باز گردانده شود. کرامتی و انسانیتی و شخصیتی که توسط مریم رجوی از آنها دزدیده شده است. منتقدین مسعود و مریم رجوی، رهبران مجاهدین خلق، ده ها سال است که مشغول افشای جنایت ها و فساد این دیکتاتورهای کوچک هستند. و البته همگان دیده اند که سالهاست که در این راه هر گونه فحاشی، ترور شخصیت و حتی حملات فیزیکی را هم به جان خریده اند. فحاشی ها، ترور ها و حملات فیزیکی که البته مستقیما بدستور و تحت فرماندهی این دو فرد تبهکار صورت گرفته است.
هر کسی که کوچکترین ارتباطی با موضوع مجاهدین خلق در رابطه با هر موضوعی، در هر برهه زمانی و در هر کجا یی که داشته باشد و با اعضای سابق این سازمان برخورد کند در اولین تماس متوجه خواسته ساده و قابل درک و بی خم و پیچ آنها می شود که نگران دوستان و همراهان و خانواده خود هستند. همه در اولین قدم و برخورد متوجه می شوند که هیچ هدف مخفی و پنهانی در میان نبوده و نیست.
مجاهدین خلق در هر وضعیتی و به هر ترفندی بدنبال نشان دادن دولت ایران بعنوان دولتی ذاتا شر و ستمکار هستند. حال اگر به همین منطق مجاهدین پایبند بمانیم، ناظرین حق دارند از رجوی ها سوال کنند که پس این همه مهر و محبتی که اینها نثار اعضای گرفتار فرقه می کنند از کجا سر در آورده است؟ این وزارت اطلاعات حکومتی ستم گر و ذاتا شر چرا تبدیل به بنیاد خیریه و کمک رسانی شده است؟
واقعا فکر کنید! چه کسی در ده سال اخیر بیش از مسعود و مریم رجوی به اعضای این سازمان صدمه زده است. ستمگری و فسادی که حاکم بر روابط داخلی این گروه است را هیچ کس بهتر از کسانی که قربانی این دستگاه شده اند نمی دانند و نمی توانند بیان کنند. آنها چه می گویند؟ و راستی مهر و محبت انسانی مریم رجوی کجا رفته؟ چرا این فرد هیچ واکنش و مهرو محبتی نسبت به نفرات خودش نشان نمی دهد ولی در مقابل تمام انرژی و وقت و پولش را صرف جنگیدن علیه کسانی می کند که چنین مهر و محبتی را دارند و بدنبال راه حل هستند؟
رجوی میگوید خواسته اعتصاب غذای اجباری آنها بازگشت هفت نفری است که ناپدید شده اند. ولی وی هنوز هیچ مدرک و سندی ارائه نکرده که این افراد حتی زنده هستند یا مرده چه رسد به این که کجا هستند و این که چرا هیچ خبری از آنها نیست.
کسانی که می توانند در این رابطه گره گشا باشند نه نمایندگان سازمان ملل هستند و محققین دولت عراق. این کلیدهای گشایش مسئله، ۴۲ نفری هستند که در این جریان کشته شدن ۵۳ نفر در کمپ اشرف توسط مهاجمینی نامشخص شاهد بوده اند. اما این ۴۲ نفر که اکنون به کمپ لیبرتی منتقل شده اند در قرنطیه رهبران و فرماندگان سازمان مجاهدین نگهداری می شوند و هیچ امکان ارتباطی با آنها وجود ندارد. چرا؟ آیا جز این است که اینها اطلاعات مشخصی از آن واقعه، در آن کمپ اشرف و در آن روز مشخص دارند؟
تا زمانی که فاکت ها وشواهد قابل دسترس نبوده و علنی نشوند، اعتصاب غذا حرکتی بغایت بی معنی است و صرفا ایجاد درد و رنجی بی حاصل و غیر لازم. و در این حرکت بی معنی اگر انتهایی وجود نداشته باشد که ندارد، تا کی باید ادامه بدهند؟ بنظر می رسد که باز هم ما شاهد نوع دیگری از ظلم و ستم رجوی ها هستیم علیه انسانهایی مجبور. و باز در کمال خونسردی و بی تفاوتی.
آن خدابنده (سینگلتون)