تصور نمی کنم در این دنیا کسی از رهیدن انسانی از مرگ ناخشنود باشد؛ هر که می خواهد باشد. هر انسانی به همان اندازه که آرمانخواه و رویایی هم فکر و زندگی کند، اما به هر حال یک چشمش به این دنیا است تا محقق شدن رویاها اش زنده بماند. این زنده ماندن البته مشروط است به این که شرافت خود را حفظ کرده باشد. با حفظ و حراست از این گوهر انسانی هر که زنده می ماند این توفیق را می یابد تا یک قدم به تحقق آرزوهای اش نزدیک شود و یا حداقل برای مدتی زندگی کند. زندگی کردن هم فی النفسه با همان شرط مفروض چیز بدی نیست؛ همچنانکه بسیاری توانستند از طوفان های گذشته به سلامت و شرافتمندانه بگذرند و هنوز هم زندگی می کنند. اما روی سخن با کسانی است که برای این قاعده ان قلت می آورند! به همان اندازه که برای طرح چرایی و چگونگی رهیدن دیگران از مرگ سخت گیر و وسواس به خرج می دهند و به همان سادگی که دیگران رهیده از مرگ را در مظان اتهام مزدوری و خودفروشی و وادادگی و تسلیم شدن قرار می دهند اما در مورد خودشان و برخی دیگر به سادگی می گذرند.
ایرج مصداقی تا زمانی که برای مجاهدین به در و دیوار می کوبید و از هر بلندگو و تریبونی برای دفاع و حمایت مجاهدین استفاده می کرد هیچکس از او نپرسید چطور از طوفان تابستان ۶۷ به سلامت رهیده است! اما وقتی اولین زمزمه انتقاد و مخالفت با رهبری را شروع کرد به طرفه العینی قلم به دستان و انجام به وظیفه های رجوی رفتند سراغ این که بگو چطور رهیدی؟ و کسی از خود نپرسید اگر رهیدن مصداقی واقعا سوالی است قائم به ذات چرا از اول نپرسیدید؛ و اگر می دانستید که با وادادگی رهیده چرا سکوت کردید و اگر می دانستید که شرافت اش را به قولی گرو این رهیدگی نگذاشته چه دلیل به این نبش قبر! و کسی از مجاهدین از خود نپرسید این مصداقی که گزارش ۹۲ را نوشته هر چه بوده و هر چه کرده که تا دیروز حلوا حلوا می شد، پس چطور خلق الساعه مشروعیت او زیر علامت سوال رفت. کسی از رهبری مجاهدین نپرسید برادر چرا تکلیف ات را با این از مرگ رهیدگان به تمامی روشن نمی کنی. اگر با خیانت و وادادگی رهیده که یک بار برای همیشه اعلام موضع کن و تکلیف همه را روشن، یا آب توبه بریز و ببخش، یا تیغ ات را تیز کن و یکبار برای همیشه بابت زنده ماندن شان مجازات کن. این نمی شود که زنده ماندن آنها مثل شمشیر دموکلوس روی سرشان باشد تا هر وقت که نخواستند به ساز تو برقصند یا سوالی داشتند روی سرشان فرود آوری! اگر بخشیده ای که یعنی باید فراموش هم کرده باشی. و اگر نمی بخشی که یعنی در هر حال باید با آنها مرز داشته باشی. کسانی که از آن تابستان رهیدند کم نبودند. هر وجدان بیداری از این که کسانی از آن طوفان رهیده باشند خشنود است؛ مگر آنها که با خون انسان ها تجارت سیاست می کردند و می کنند. بهانه این یادداشت مقاله محمود رویایی……………رویایی که من دارم به قلم رضا فلاحی نامی است که مدعی است “من و ایشان (محمود رویایی) تنها نفراتی بودیم که از اطاق حدود ۲۵ نفره در قتل عام ۶۷ زنده مانده بودیم .”
من نه از محمود رویایی و نه از رضا فلاحی هیچگاه سوال نخواهم کرد چطور و چرا و چگونه از میان آن همه زنده ماندند. بر خلاف ایشان که علیرغم این که درباره رهیدن خود و محمود رویایی هیچ توضیحی نمی دهد اما به دلیل کینه ای که به مصداقی دارند و دلیل اش را حتی نمی دانند به بهانه و بی بهانه نیش به تن او فرو می کنند. این جملات هر چند در صورت ظاهر روی اصلی اش مصداقی نیست، اما کم و بیش می شود هدف غایی نویسنده را دریافت:
” در چندین سال گذشته فردی از حلقه دگردیسان ایرج مصداقی، وقتی از محمود رویایی و دگر زندانیان سرافراز اشرفی دیروز و سنگربانان و دژبانان لیبرتی امروز چون محمّد راپوتان و …سخن می گفت، همیشه لحنش تحقیر آمیز و توام با مزاح می نمود.”
پیش از ایشان البته بسیاری مصداقی را بابت رهیدن اش از مرگ نواخته اند؛ تا آنجا که یقین دارم اگر چنین روزهایی را پیش بینی می کرد صفای این ماندن را به لقای اش می بخشید. حرف این است اگر کسی باید بابت ماندن اش سرزنش شود بین رویایی و مصداقی هیچ توفیری نیست. محمد راپوتان را دیگران باید قضاوت کنند. حساب او از مجاهدین جدا است. تا آنجا که می دانم راپوتان ماه ها پیش از آن اتفاقات بارها تا پای آستانه آزادشدن پیش رفت. یحتمل حالا هم دارد در این ینگه دنیا زندگی خودش را می کند. سوال و تردیدی اگر هست علی القاعده باید برای همه آنهایی باشد که ماندند. مصداقی و رویایی و فلاحی و هزاران دیگری که با مارک مجاهد خلق رهیدند و برخی به مجاهدین پیوستند فرقی نمی کند. رجوی از همه این رهیدگان طلبکار است. اگر فقط برای مصداقی طلبکاری می کند فقط از این جهت است که او به خود جرات داده از او سوال کند. و در نقطه مقابل امثال رضا فلاحی و رویایی ساکت مانده و تنها مجیز می گویند. اگر بپذیریم که هرکس در فردیت خودش مسئول نیک و بد خود است، در این صورت حساب همه در دادگاه وجدان با خودشان است. و اگر بپذیریم که کسی از بیرون به هر عنوان و نام و منصبی مسئول و پرسشگر او است فرقی نمی کند باید از همه و به یک میزان و قبل از همه از خودش سوال کند چطور توانسته از دادگاه شش نفره ای که پنج نفر آن اعدام شده اند از مرگ برهد.