فرقهی رجوی پس از انتقال نیروهایش از لیبرتی به آلبانی و ریزش مداوم آنها، به دنبال راهاندازی یک زندان دیگر در آلبانی، تحت نام «اشرف ۳» است.
این فرقه، کلیه نیروهایش در آلبانی را مجبور به امضای تعهدنامهای تحت عنوان «درخواست انتقال به قرارگاه اشرف ۳» کرده است. اولین بار ۱۱ روز پیش در گفتگوی با «میهن تی وی» در مورد این تعهدنامه و بندهای آن جزء به جزء توضیح دادم، اما تحولات بعدی مرا وادار به نوشتن این مقاله کرد.
فرقه رجوی در روزهای اخیر برای محدود کردن هرچه بیشتر اعضای خود به صدور «ویزا» برای رفت و آمد آنها در شهر و یا ساختمانهای مختلف این فرقه، اقدام کرده است. تردد افراد بدون داشتن ویزا ممنوع است.
اولین بار داشتن «ویزا» و اجازهی تردد برای رفت و آمد بین قسمتهای مختلف قرارگاه اشرف، در دههی ۷۰ در عراق باب شد. این نوع اجازهنامهها کپی برداری از مجوزهایی است که افراد در کرهشمالی و … برای رفت و آمد بین شهرها و روستاها و قسمتهای مختلف شهر از مقامات دولتی و سرویسهای امنیتی دریافت میکنند.
تشکیل «قرارگاه» در نزدیکی تیرانا، پایتخت آلبانی کشوری که عضو «شورای اروپا» است و میبایستی استانداردهای اروپایی را رعایت کند، هشداری است که زندان یک فرقه همه جا میتواند راه اندازی شود.
در پیام کتبی اخیری که از طرف مسعود رجوی در میان اعضای فرقه در آلبانی خوانده شده است، آمده هرکس که میخواهد از روابط فرقهای جدا شود، ابتدا میبایستی در جمع فرقه حاضر شده و در آنجا مورد محاکمهی جمعی قرار گیرد. (پس از اعلام خبر مرگ مسعود رجوی در مراسم سالانه فرقه در فرانسه از سوی ترکی الفیصل یکی از شاهزادگان سرشناس سعودی و رئیس سرویس امنیتی و وزیر امور خارجه اسبق عربستان، هر از چندی مریم رجوی یک پیام کتبی از طرف مسعود رجوی میخواند. و فرامین مکتوب او را بازگو میکند.)
راهاندازی «اشرف ۳» در آلبانی برای بهبند کشیدن هرچه بیشتر نیروها و تشکیل چنین «محاکماتی» صورت میگیرد که دادستان و قضات آن مسئولان فرقه هستند. در برابر این خیرهسری آشکار نباید سکوت کرد.
فرقه رجوی با دادن رشوه به مقامات آلبانی، درصدد ایجاد زندان جدید خود در مرکز اروپاست.
از آنجایی که در تعهدنامهی مزبور از ادبیات فرقهای استفاده شده، این احتمال هست که خوانندگان، متوجه عباراتی که در متن مورد استفاده قرار گرفته نشوند، به همین منظور مجبور به توضیح آنها هستم.
چرا «اشرف ۳»
در ادبیات فرقه رجوی، قرارگاه اشرف به عنوان «کانون استراتژیک نبرد» خوانده میشد و مسعود رجوی در حالی که خود و مریم رجوی و بخش زیادی از فرماندهانش از صحنه نبرد گریخته و خود را به محلهای امن در اروپا و منطقه رسانده بودند، شعار میداد «چو اشرف نباشد، تن من مباد». زوج رجوی با مغزشویی اعضای درمانده و گاه به اجبار آنها را به مصاف نیروهای تا دندان مسلح عراقی فرستاده و به آنها تلقین میکردند که شعار دهند برای اشغال اشرف بایستی از روی جنازههای ما رد شوید.
و یا ادعا میکردند «اگر اشرف بایستد، دنیا میایستد». علیرغم همهی این ادعاها، آنها با دادن تلفات بسیار مجبور به ترک اشرف شدند.
مسعود رجوی به جای انتقاد از خود و پذیرش مسئولیت خونهایی که بیهوده بر زمین ریخته شد، در یک فریبکاری و حقهبازی جدید، لیبرتی را که کمپ ترانزیت نام گرفته بود، به عنوان «اشرف ۲» مطرح کرد و خروج از آن را خط قرمز معرفی کرد و افراد محصور در آن را مورد تهدید قرار داد. سه سال پیش راجع به ادعاهای شریرانهی رجوی توضیح دادم.
کمپ لیبرتی از سوی سازمان ملل و مقامات آمریکایی به عنوان کمپ ترانزیت خوانده میشد. اما رجوی و مأمورانش طی جلساتی که برای اعضای این فرقه میگذاشتند مطرح میکردند که لیبرتی «کمپ ترانزیت» به آن دنیا است و نه اروپا و خارجه.
وقتی مجبور به ترک لیبرتی یا «اشرف ۲»شدند، فرقه رجوی این بار یک پادگان دورافتاده در آلبانی را «اشرف ۳» جا میزند تا همچنان ضمن برقراری روابط فرقهای، در ذهن نیروهای خسته و درماندهاش، القا کند که گویا همچنان در «اشرف» هستند و مشغول مبارزه با رژیم و چنانچه خواهان خارج شدن از این زندان شوند «خمینی در گورش قهقهه خواهد زد».
۱- در بند اول تعهدنامه آمده است:
«۱- مؤسسان چهارم ارتش آزادیبخش ملی و سازمان مجاهدین خلق ایران در داخل و خارج میهن اسیر درگیر ودار کارزارهای پیاپی سرنگونی رژیم پلید ولایت فقیه و فراهم کردن اسباب کار در جمیع جهات هستند.»
عضو فرقه با امضای این تعهدنامه ، ادعاهای فرقه را تأیید میکند که گویا «ارتش آزادیبخش ملی» برای چهارمین بار در آلبانی و در داخل ایران تشکیل شده است و وی یکی از «مؤسسان» آن است. البته همین افراد عقل باخته در «کمپ لیبرتی» شعار میدادند «مؤسسان چهارم آماده قیام است» و رژیم را با حالتی هیستریک تهدید به قیام و سرنگونی از درون کمپ مزبور با دست خالی میکردند. این شعارها در حالی داده میشد که خود آنها در محاصرهی دولت عراق و وابستگان نظام اسلامی بودند و به ادعای خودشان اختیار «فاضلاب» لیبرتی را هم نداشتند.
فرقه رجوی و گردانندگان فریبکار و حقهباز آن بایستی توضیح دهند، با صدها نیروی از کار افتاده و فرتوت با متوسط سنی بالای ۵۰ سال که از بیماریهای متعدد جسمی و روانی رنج میبرند چگونه «ارتش آزادیبخش» آنهم برای چهارمین بار تأسیس کردهاند.
در کجای دنیا و در کجای تاریخ ، «ارتش» بدون سلاح ایجاد شده است؟
چگونه این ارتش، «درگیرودار کارزارهای پیاپی سرنگونی رژیم پلید ولایت فقیه در داخل و خارج میهن اسیر هستند»؟
چگونه ارتشی با بیش از ۵ هزار کیلومتر فاصله از خاک میهن میتواند عملیاتی علیه رژیم پلید ولایت فقیه انجام دهد؟
البته این نافی مسئولیت دولت آلبانی و «شورای اروپا» نیست. آنها بایستی توضیح دهند «ارتش آزادیبخش» ادعایی در تیرانا چگونه و به چه شکل و تحت چه پروتکلی «تأسیس» شده است؟ آیا افرادی که هنوز دارای اجازه اقامت دائم در آن کشور نیستند میتوانند تشکیل «ارتش» دهند؟
کسانی که با عبارات فرقهای آشنایی ندارند چه بسا سوال کنند «کارزارهای پیاپی سرنگونی» یعنی چه؟
منظور اعضای فرقه و تنظیمکنندگان این تعهدنامه از «کارزارهای سرنگونی»، راهاندازی «کارناوال ویلپنت»، جلسه سالانه این فرقه در پاریس و صرف میلیون دلار برای استخدام میهمانان خارجی و تماشاچیان کرایهای از میان کمپهای پناهندگی در اروپای غربی و شهروندان اروپای شرقی است.
دیدارهای مریم رجوی با دیپلماتها و نظامیان بازنشستهی آمریکایی و اروپایی که با صرف هزینههای هنگفت به خدمت فرقه در میآیند «کارزار سرنگونی» است.
دیدارهای مریم رجوی با گردانندگان «ارتش آزادیبخش سوریه» که در اروپا به زندگی انگلی خود ادامه میدهند «کارزار سرنگونی» است.
آویزان شدن مریم رجوی و وابستگان وی به شیوخ مرتجع عرب و «آخوندهای وامانده لبنانی» و محافل عقب ماندهی منطقهای و گاه آخوندهای بیکاره و شکمباره در پاریس و کشورهای عربی «کارزار سرنگونی» است.
راهاندازی جلسات مختلف در اروپا و آمریکا با صرف هزینههای هنگفت «کارزار سرنگونی» است.
دریافت کمکهای مالی هنگفت از شیوخ مرتجع منطقه «کارزار سرنگونی» است.
دفاع از اقدامات جنایتکارانهی داعش در موصل و شهرهای عراق و برگزاری جلسات مختلف در اروپا و آمریکا و قالب کردن آنها به عنوان قیام ارتشی ها و نظامیان انقلابی و مترقی و عشایر مبارز و انقلابی عراق «کارزار سرنگونی» است.
فرقه رجوی بعد از آن که متجاوز از ۳۶ سال هر روز وعدهی سرنگونی داده، این بار به «کارزارهای پیاپی سرنگونی» روی آورده است و به این ترتیب اعضا و هوادارانش را فریب میدهد.
بایستی دچار جنون باشید که فکر کنید رفتن به یک «زندان جدید» در آلبانی «کارزار سرنگونی» میشود.
وقتی کفگیر «فرقه رجوی» به ته دیگ خورد، امضای این «تعهدنامه» به عنوان «کارزار سرنگونی ۱۰» معرفی شد.
به عبارتی یعنی ۹ کارزار دیگر قبل از این با موفقیت اجرا شده است.
فقط در یک فرقهی عقبمانده که اعضایش عقل و شعور و ارادهای از خود ندارند، کسی میتواند ادعا کند که ۹ کارزار پیروزمند «سرنگونی» را پشت سر گذاشته است و دهمی در جریان است. این ادعاها در حالی مطرح میشود که این فرقه مجبور شده است از عراق و اشرف دل کنده، ارتشاش را منحل کند، در امحای کامل تسلیحاتاش شرکت کند، به عنوان پناهجو به عقبمانده ترین کشور اروپایی منتقل شود و رهبرش خود را به مردن بزند و قادر نباشد حتی یک پیام صوتی از وی منتشر کنند.
آیا فرقه رجوی جرأت میکند در بطور علنی ۹ کارزار سرنگونی دیگر را نام برده و دستاوردهایش را بشمارد؟
احتمالاً یکی از این «کارزارهای سرنگونی»، نامهنگاری مسعود رجوی به نمایندگان مجلس خبرگان رهبری رژیم و امثال محمدی گیلانی و جنتی و یزدی و مصباح یزدی و رئیسی و حکام شرع جنایتکار نظام است و دیگری نامه نویسی به خامنهای و رفسنجانی و تلاش برای کاندیداتوری او در انتخابات ریاست جمهوری.
جز در یک روابط فرقهای چگونه میتوان «کارزار سرنگونی» را جمع بست و از «کارزارهای سرنگونی» نام برد.
۲- در بند دوم، از «مشی سرنگونی» یاد میشود؛ اما مسئولان فرقه توضیح نمیدهند که این «مشی» به چه طریق با کدام استراتژی و تاکتیک و با کدام ابزار قرار است محقق شود.
اما در همین بند تأکید میکنند که هرکس از این فرقه جدا شود، «خشم خدا را برمیانگیزد».
در واقع در نگاه فرقه رجوی کسی که از آنها جدا میشود به نوعی «محارب با خدا» شناخته میشود و به خاطر این «گناه کبیره»، «جهنم جایگاه اوست».
افراد با امضای این «تعهدنامه» در واقع در روابط فرقهای «سوگند جلاله» یاد میکنند و اگر روزی بخواهند از این فرقه جدا شوند در واقع «سوگند جلاله» را زیر پا گذاشته و «درخور لعنت و بدفرجام» میشوند.
واضح و مشخص است که اگر مسئولان و گردانندگان این فرقه پلید و خطرناک از قدرتی برخوردار باشند «بدفرجام» را چگونه معنا خواهند کرد.
فرقهی رجوی با توسل و تمسک به چنین بندها و تعهدنامههایی در قرارگاه اشرف در عراق «جهنم»، ایجاد کرد و افراد ناراضی را دچار «بدفرجامی» و «لعنت» کرد.
در طول ۴ سال گذشته بارها شنیدهایم که اعضای داعش به خاطر پشت کردن به خلیفه داعش و البغدادی و زیرپاگذاشتن بیعت با او به وحشیانهترین شکل گردن زده شده و یا سوزانده شدهاند. ادعای فرقهی رجوی در این زمینه تفاوتی با آنچه داعش به جهان مدرن عرضه کرد، ندارد.
استفاده از کلماتی همچون «لعنت» و … که در ادبیات خامنهای و بازجویان و شکنجهگران اوین به وفور مورد استفاده قرار میگرفت و میگیرد بیانگر آبشخور یکسان «ارتجاع مغلوب»و «ارتجاع غالب» است. یادآوری میکنم که وحید حقانیان معاون اجرایی بیت خامنهای در آخرین اظهار نظرش جهانگیری معاون روحانی را درخور «لعنت خدا» معرفی کرد. تردیدی نیست که «لعنت خدا» از سوی امثال رجوی و خامنهای در این دنیا نصیب «گناهکاران» میشود و آنها منتظر آن دنیا نمیشوند.
۳- «اپورتونیسم بورژوایی» که در بند سوم تعهدنامه به آن اشاره شده است، یکی از حقهبازیهای فرقهای است. در حالی که مریم رجوی و مسعود رجوی در عراق و پاریس از حداکثر امکانات و رفاه مافوق «بورژوایی» برخوردار بوده، در حالی که مریم رجوی از آخرین امکانات رفاهی، درمانی، جراحی پلاستیک و آرایشی «بورژوایی» استفاده میکند، نیروهایی را که میخواهد از او جدا شوند متهم به تسلیم در مقابل «اپورتونیسم بورژوایی» میکند.
از قرار معلوم من و امثال من که از کمترین امکانات زندگی برخوردار هستیم و حاضر نشدهایم شرف مبارزاتیمان را زیرپا بگذاریم، تسلیم «اپورتونیسم بورژوایی» شدهایم و حضرات که در سه دههی گذشته در ناز و نعمت به سر بردهاند در اوج «رادیکالیسم انقلابی» با «اپورتونیسم بورژوایی» پنجه در پنجه انداختهاند.
تمام هم و غم مریم رجوی آویختن به دامان راستترین نیروهای آمریکایی، مسئولان سازمان سیا و اف بی آی و دوایر امنیتی آمریکاست و در همان حال نیروهای به جان آمدهاش را متهم به تسلیم شدن به «اپورتونیسم بورژوایی» میکند. کلمات معنا و مفهوم خود را در این فرقه از دست دادهاند.
۴- در بند چهارم این تعهدنامه از «ایدئولوژی جنسیت و فردیت فروبنده» یاد شده است.
مسعود رجوی در تعلیمات فرقهای تأکید داشت که افراد برای بریدن از «ایدئولوژی جنسیت»، بایستی همسران خود را طلاق دهند، کثیفترین اتهامات را به یکدیگر نسبت دهند، کسانی که ازدواج نکردهاند بایستی هرچه زن در دنیا هست را در ذهن خود طلاق دهند، بطور ۲۴ ساعته افکار و ذهنیات و توهماتشان را گزارش کنند، چنانچه موردی نداشتهاند با استعداد خود آن را خلق کرده، به رشتهی تحریر آورده و بیان کنند تا از «ایدئولوژی جنسیت» بری شوند.
این در حالی بود که خود وی به عنوان تحفه تاریخ و «امام زمان» هم دارای همسر بود و از مزایای آن استفاده میکرد و هم تعداد زیادی از اعضای شورای رهبری را مجبور کرده بود که با وساطت مریم رجوی به عقد و ازدواج او درآیند و نام آن را «رقص رهایی» گذاشته بود.
برای نفی ایدئولوژی جنسیت کلیه اعضا میبایستی تمامی علایق و عواطف خود را نفی کرده و تنها به مسعود رجوی عشق بورزند و او جای همه چیز را در قلب و مغز آنها بگیرد. تأکید روی واژههای فرقهای که دارای بار و مفهوم مشخص هستند بیانگر آن است که هیچ تغییری در دیدگاههای این فرقه خطرناک با وجود انتقال به اروپا ایجاد نشده است.
«فردیت فروبرنده» به مفهوم آن است که افراد نبایستی هیچ ارادهای از خود داشته باشند و همچون ابزاری تمام و کمال در اختیار رجوی باشند. اگر کسی سرسوزنی از امیال مسعود رجوی در ذهن و ضمیرش فاصله بگیرد به مفهوم داشتن «فردیت» است که باعث میشود فرد «فروبرده» شده تبدیل به «مردار» گردد. مسعود رجوی در واقع با این حربهها و تعلیمات، کلیه اعضای فرقه را به عناصری دستآموز و فاقد اراده و یا به تعبیر خود به «مردار» تبدیل کرده است.
در همین بند تأکید شده است «هیهات که من برای زندگی ننگین بر روی رود خون شهیدان پس از قتلعام یاران و همسنگران به خارجه و محل امن آمده باشم».
بایستی تأکید کنم این مسعود رجوی بود که به عنوان اولین نفر «برای زندگی ننگین بر روی رود خون شهیدان پس از قتلعام یاران و همسنگران» به «خارجه» گریخت در حالی که هواداران مجاهدین بدون دفاع و بدون داشتن کوچکترین امکانی در دهان گرگ رها شدند. در مقالهی «مسعود رجوی سه دهه «فرار» از «جانبازی» و به خطر انداختن جان مجاهدین» در این مورد توضیح دادم.
http://pezhvakeiran.com/maghaleh-65911.html
او برای ادامهی «زندگی ننگین» خود به هر خفت و خواری تن داد.
۵- در بند پنجم، فرقه رجوی وعدهی سرخرمن میدهد که گویا در صدد «آمادهسازی همهجانبه برای انتقال به خاک میهن اسیر» است.
این ادعا بدین مفهوم است که گویا «ارتش آزادیبخش» در تیرانا تشکیل شده و حالا مریم رجوی و اطرافیانش در صدد انتقال آن به ایران هستند! آیا ادعایی احمقانهتر از این ممکن است؟
آیا کسانی که چنین ادعاهایی را تولید میکنند، اگر بدان باور دارند دارای جنون نیستند؟ در غیر این صورت آیا فریبکار و حقهباز نیستند؟ آیا این بازی با جان و عمر افراد نیست؟ آیا استثمار و بهرهکشی از آخرین رمقهای مشتی انسان درمانده و تحقیر شده نیست؟
۶- در بند ششم از «جهاد اکبر» و «سلطان نصیر جمعی» یاد شده است.
کسانی که با ادبیات فرقهای آشنا نیستند فکر میکنند گویا سلطان نصیر جمعی نام فردی است که قرار است شاخص قرار گیرد.
«جهاد اکبر یا مبارزه با نفس» همان مزخرفاتی است که قبلاً خمینی روی آن تأکید داشته و کتابی هم در این مورد انتشار داده است.
آیتالله جوادی آملی یکی از عقبمانده ترین آخوندهای حوزه که دست در جنایت نیز داشته، در تفسیر قرآن خود با جزئیات از این «جهاد اکبر» یاد کرده است. مسعود رجوی با کپی برداری از روی آنها به استثمار فکری ، روانی و جسمی افرادی که در بند او اسیر شده بودند، اقدام کرد.
نشستهای جمعی در عراق و اجبار افراد به بیان خصوصیترین زوایای ذهنشان بخشی از این «جهاد اکبر» بود تا در روز مبادا مسعود رجوی بتواند از آن برای به ادامهی اسارت افراد استفاده کند.
در سوره اسرا آیه ۸۰ آمده است «قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا.» یعنی بگو: «پروردگارا، مرا [در هر كارى] به طرز درست داخل كن و به طرز درست خارج ساز، و از جانب خود براى من تسلطى يارىبخش قرار ده».
«سلطان نصیر جمعی» در ادبیات این فرقه نشستهای جمعی است که افراد دستآموز با اشارهی مسئولان فرقه بر سر یک نفر ریخته و او را زیر ضربات مشت و لگد و آب دهان و … انداخته و با شعارهای «مرگ بر طعمه» ، «طعمه برو گمشو» او را «طعمه» وزارت اطلاعات معرفی میکردند. محاکمات درون تشکیلاتی «تسلط یاری بخش جمعی» معرفی شده که به فرد کمک میکند تا بفهمد که ناخواسته مزدور وزارت اطلاعات و طعمه آن شده است و حق رهبری را که مسعود رجوی باشد ادا نکرده است.
۷- در بند هفتم از «جنگ هزار اشرف» یاد شده است. اما «هزار اشرف» و «جنگ» آن به چه معناست.
این چیزی نیست جز مشتی ادعای پوچ و بیهوده از سوی مسعود رجوی. پس از آن که این فرقه مجبور شد برخلاف ادعاهای قبلی «اشرف» کانون استراتژیک نبرد را ترک کند، مسعود رجوی همچون «خر دجال» که از هر مویش سازی به نغمه در میآید این بار ادعا کرد که میخواهد نه یک اشرف دیگر، بلکه «هزار اشرف» دیگر در دنیا به پا کند. کسی هم از او نمی پرسید اگر میتوانستی چنین کنی چرا قبلاً نکردی و به یک «اشرف» در عراق اکتفا کردی؟
مدتی به این منظور نام اتاقها و سالنهایی را که این فرقه در فرانسه و آلمان و آمریکا و … داشت «اشرف ۵»، «اشرف ۱۰» و «اشرف ۱۳» و … گذاشته و به این ترتیب ده، پانزده اشرف تولید کردند. اما ده پانزده اتاق کجا و «هزار اشرف» کجا؟ این عوامفریبی مدتی دوام نیاورد و تابلوها را پایین کشیدند.
وقتی ارتش آزادیبخش منحل شد و «رزمندگان» آن به صورت «آواره» تعریف شده و نزد ملل متحد به عنوان «پناهجو» ثبت نام شدند، مسعود رجوی فیل دیگری هوا کرد و از تشکیل «یگانهای ارتشآزادیبخش در داخل ایران» دم زد و مدعی شد این یگانها از آذربایجان غربی تا سیستان و بلوچستان تشکیل شده اند. هیچکدام از اعضای فرقه از او نمیپرسیدند اگر میتوانستی این یگانها را در ایران تشکیل دهی چرا تا سال ۱۳۹۱ صبر کردی؟ چرا زودتر چنین کاری نکردی؟
اطلاعیههای جعلی این یگانها در نشریات و رسانههای این فرقه منتشر میشد. بعد از گذشت ۵ سال از تشکیل این یگانها، هیچ کسی کوچکترین آثاری از این «یگان»ها ندیده است. و تاکنون حتی یک نفر در ارتباط با آنها در ایران دستگیر نشده است.
«جنگ هزار اشرف»، عبارتی است بیمعنا و بیمفهوم که تنها برای فریب عدهای درمانده تولید شده است. عدهای که خود به خوبی به دروغ بودن این ادعاها واقفند اما به عنوان انسانهای تحقیر شده و درهمشکسته، مجبور به تکرار آنها هستند. آنها از صبح تا شب اول به خود، بعد به مسئولشان و سپس به تحت مسئولشان و سرآخر به خانوادهشان و مردم ایران دروغ میگویند. زندگی آنها شده است دروغ ، دروغ، و دروغ.
دنکیشوتهای وامانده با شمشیری نه چوبی، بلکه خیالی، به «جنگ هزار اشرف» رفتهاند. صد رحمت به «داییجان ناپلئون» و «مش قاسم» و جنگ کازرون.
حتی حامیان مرتجع فرقه رجوی نیز به ماهیت آنها واقف هستند و از آنها استفاده ابزاری در ارتباط با رژیم استفاده میکنند. به سند ویکیلیکس در این رابطه توجه کنید:
«بسم الله الرحمن الرحیم
ریاست کل سازمان اطلاعات
شمارۀ ۳۵/۱۲/۱۸ – ۵۱۰/۲۱۱۳
تاریخ ۱۵/۲/۱۴۳۳ هجری قمری (۹ ژانویه ۲۰۱۲ میلادی – مترجم)
پادشاهی عربستان سعودی ریاست کل سازمان اطلاعات(101)
نامهی محرمانه
موضوع: در مورد مریم رجوی
والاحضرت شاهزاده وزیر خارجه
سلام بر شما و رحمت خدا و برکات او باد
عطف به نامهی آن والاحضرت به شمارۀ ۷/۲/۵۰۱۷۳ بهتاریخ۱۳/۲/۱۴۳۳ هجری قمری (برابر با ۷ ژانویه ۲۰۱۲ میلادی – مترجم)
در مورد اینکه جنابعالی پیامی از دکتر عامر التمیمی دریافت کردهاید که وی در آن پیشنهاد ترتیب دادن دیداری خصوصی با خانم مریم رجوی رئیس جمهور برگزیدهی ایران آزاد و رئیس سازمان ایرانی مجاهدین خلق در پاریس را ارائه داده است و اینکه جنابعالی نظر ریاست کل اطلاعات در این مورد را خواستهاید، موارد زیر را به اطلاع آن والاحضرت میرسانم:
۱– در رابطه با اینکه در آن نامهی جنابعالی از درخواست دکتر عامر التمیمی مبنی بر آمادگی او برای ترتیب دادن دیداری با خانم مریم رجوی جدا از دکتر صالح المطلق و بدون اطلاع او ابراز پرسش و تعجب شده است، ریاست کل اطلاعات معتقد استکه منظور دکتر التمیمی از درخواستش این است که وی آمادهی انجام این مأموریت جدا از دکتر المطلق میباشد زیرا او میخواهد این موضوع محرمانه (پنهانی) بماند و مسئولیت آن فقط با شخص او باشد و در نامهاش تأکید کرده که المطلق اطلاعی از این موضوع ندارد.
۲– اطلاعات موجود حاکی از این است که سرویسهای امنیتی ایران در سازمان ایرانی مجاهدین خلق نفوذ کردهاند، همچنین این سازمان دیگر نقش و تأثیری در امور مربوط به ایران ندارد و فاقد پذیرش (پایگاه مردمی) در داخل ایران میباشد.»
حتی سرویس امنیتی عربستان نیز شناخت دقیقی از این فرقه دارد و روی آن حسابی باز نمیکند چه برسد به سرویسهای امنیتی آمریکا و اروپا. به ویژه آمریکاییها بعد از بازجویی تک تک اعضای این سازمان که توسط ۶ ارگان متفاوت آمریکایی صورت گرفت دارای شناخت عمیق و گستردهای از جزئیترین روابط این سازمان است. در دنیا هیچکس به اندازهی سرویس امنیتی آمریکا این فرقه را نمیشناسد.
سرویسهای امنیتی تنها استفادهی ابزاری از این فرقه میکنند. مسئولان فرقه بازیچهبودن در دست سرویسهای امنیتی را به عنوان نفوذ و اعتلای خود در سطح بینالمللی نزد اعضا و هواداران بیخبر از همهجایشان جلوه میدهند. تردیدی نیست وقتی ترکیالفیصل شاهزاده سعودی که قبلاً مسئول سرویس امنیتی عربستان بوده به مراسم فرقه رجوی میرود، تحلیل سرویس امنیتی کشورش را در نظر دارد و اهداف معینی را دنبال میکند.
۸- در بند هشتم تعهدنامه آمده است:
«به همه ضوابط اطلاعاتی و امنیتی در جمیع جهات پایبند هستم تا دشمن امکان سوءاستفاده و نفوذ نداشته باشد. برای امنیت جمعی و درهمکوبیدن و خنثی کردن ترفندها و توطئههای آخوندی در همه زمینهها با تمام قوا تلاش میکنم. »
پایبندی به همه ضوابط اطلاعاتی و امنیتی در جمیع جهات یعنی نفی ارتباط با خانواده، خانوادهی محل نفوذ دشمن و وزارت اطلاعات است. خانواده به عنوان بزرگترین دشمن در فرقه یاد میشود و فرد میبایستی تمامی ارتباطات خود را با خانواده قطع کرده و هرگونه تماسی در صورت لزوم بایستی با حضور اعضای مورد اعتماد فرقه صورت گیرد.
افراد برای هرگونه نقل و انتقال بایستی از «ویزا» استفاده کنند تا دشمن امکان سوءاستفاده و نفوذ نداشته باشد.
هرگونه صحبت و درد دل در درون تشکیلات ممنوع است چرا که «محفل زدن» به معنای باز کردن «شعبه سپاه پاسداران» و «شعبه وزارت اطلاعات» و محل نفوذ و سوءاستفاده دشمن است.
درهمکوبیدن و خنثیکردن ترفندها و توطئههای آخوندی چیزی نیست جز عقل و هوش و اراده به فرقه سپردن و تأیید تمامی دروغپردازیها و حقهبازیهای رجوی.
۹- در بند نهم از «نبرد مقدس آزادیبخش» یاد شده است، اما هیچ یک از اعضای این فرقه چیزی راجع به این «نبرد مقدس آزادیبخش» نمیدانند و اساساً چیزی موجود نیست که آنها بدانند.
آویختن به دامان راستترین محافل آمریکایی و عقبماندهترین شیوخ منطقه بخشی از «نبرد مقدس آزادیبخش» است که حضرات وعدهی آن را میدهند.
۱۰- در بند ده تاکید شده است که به نشانهی «اعلام عضویت بازگشت ناپذیر در سازمان پرافتخار مجاهدین خلق درخواست انتقال به اشرف ۳ را دارم. »
فرقهی رجوی میخواهد در پاسخگویی به دوایر دولتی آلبانی اینگونه وانمود کند که افراد به میل خود به «اشرف ۳» منتقل شدهاند!
«اشرف ۳» چه جور جایی است که افراد برای انتقال به آنجا بایستی «تعهدنامه» امضا کرده و «درخواست انتقال» دهند؟
کدام ارتش و کدام سازمان از اعضای خود برای انتقال به یک «قرارگاه» تعهدنامه میگیرد؟ آیا به جز یک فرقه خطرناک و پلید در دنیای مدرن کسی چنین کاری میکند؟
«عضویت بازگشتناپذیر» یعنی چه؟ آیا در دنیای مدرن کسی حق ندارد در افکار و اندیشههایش بازنگری کند؟
در «اشرف ۳» قرار است چه اعمال صورت بگیرد که افراد بایستی «بازگشتناپذیر» باشند؟
فرقهی رجوی تمامی اعضای خود را اخراج کرده و عضویت دوباره آنها را منوط به امضای تعهدنامه برای انتقال به اشرف ۳ کرده است. در این صورت آنها به عنوان «عضو بازگشت ناپذیر» مورد شناسایی قرار میگیرند.
اما مضحکترین قسمت ماجرا، «یادآوری» پایان تعهدنامه است:
«آموزشهای تئوریک لازم برای عضویت در سازمان را میگذرانم و امتحان خواهم داد. همچنین حداقل تحصیلات کلاسیک برای عضویت دیپلم است که برای آن هم تلاش میکنم.
افرادی که سابقهی ۵۰ ساله در مجاهدین دارند، بایستی آموزشهای تئوریک را بگذرانند و امتحان دهند. هیچ آموزش تئوریکی در مناسبات فرقهای جز نشستهایی که افراد مورد شدیدترین تحقیرها و آزار و اذیتها قرار میگیرند نیست، آنها مجبورند در این نشستها تعهدات ایدئولوژیک داده، «خمینی درونشان را بالا آورده» و از وزارت اطلاعات و فلاحیان و یونسی و اژهای و مصلحی و علوی فاصله بگیرند.
این فرقه در طول ۳۶ سال گذشته هیچ یک از متون به اصطلاح «تئوریک» خود را انتشار نداده است. موضوع حداقل تحصیلات فاجعهی دیگری در روابط فرقه است.
مسعود رجوی ادعا میکرد «ارتش آزادیبخش ملی» یکی از تحصیلکردهترین ارتشها در دنیاست که دروغی بزرگ بود. در این ارتش کسانی بودند که پس از حضور گاه ۱۵ ساله در مناسبات این فرقه از سواد خواندن و نوشتن محروم بودند و رجوی اجازه آموزش به آنها نمیداد. بعد از سقوط دولت عراق، تعدادی از اعضای فرقه با اجازهی مسئولانشان برای این عده کلاس سواد آموزی گذاشتند.
هرچند تک تک اعضای این فرقه پیشاپیش به خاطر تن دادن به روابط فرقهای آنهم در آلبانی مسئولند، اما وظیفهی انسانی حکم میکند از ابتداییترین حقوق آنها دفاع کنیم.
مریم رجوی در طول یک سال گذشته بخش اعظم وقت خود را در آلبانی سپری کرده و شخصاً توطئهها را پیش برده است. وجدان بشری در قبال آنچه در آلبانی میگذرد مسئول است و نبایستی سکوت کند.
ایرج مصداقی – وب سایت پژواک ایران