خاموش شدن صدای طبل جنگ طلبان و رجوی (مجاهدین خلق) توسط سفیر تجاری بریتانیا در عراق بارونس نیکلسون
مجاهدین خلق این روزها بشدت مشغول آماده سازی و خرج صدها هزار دلار برای جلسه سالانه شان در بیست و هفتم ژوئن هستند. این جلسه یاد بود و جشنی است برای کودتای شکست خورده شان در سال ۱۹۸۱ . مجاهدین خلق (فرقه رجوی) امسال هم مثل سالهای گذشته تعدادی سخنران اجاره ای و تعدادی از مستمعین اجاره ای را در سالن جمع خواهند کرد. کارناوال و شوی سالانه ای که نه هیچ کس را تا بحال متقاعد کرده و نه در آینده متقاعد خواهد می کند.
مجاهدین خلق سالهای سال صرفا با تبلیغات بی محتوایی که کپی شده از روی دستورالعمل ها و طرز کار اربابان اسرائیلی و نو محافظه کارشان است خود و نیروهای باقی مانده را مشغول نگه داشته اند. سالها قبل مجاهدین خلق برای ارضاء و خوش آمد حامیان غربی خود بعنوان ارتشی خصوصی به صدام حسین پیوستند و اخیرا هم از بقایای صدامی ها و دیگر تروریستها در عراق حمایت می کنند. مدارک بدست آمده توسط گرت پورتر که در کتاب جدیدش “بحران های ساختگی” منتشر شده است نشان میدهد که آنها همچنین بخشی از سناریوی دروغ های تولیدی اسرائیل بودهو عملا بعنوان “بلندگوی اسرائیل و نو محافظه کاران” بر طبل “ایران را بمباران کنید” کوبیده اند. امروز اما در زمانی که تمامی این نقشه ها به شکست انجامیده است، حالا باز رنگ عوض کرده و یک شبه تبدیل به “فعالین حقوق بشری” شده اند.
وعده خوش خیالانه مجاهدین خلق (فرقه رجوی) برای سرنگونی و تغییر رژیم و استقرار حکومتی وابسته به غرب بعد از سی سال به جایی نرسیده است. حتی شاهد بودیم که در تظاهرات بعد از انتخابات در سال ۲۰۰۹ هم مردم ایران نشان دادند که هیچ رغبتی به انقلابی دیگر یا سرنگون کردن دولت موجود بخصوص با استفاده از زور و خشونت ندارند و اینها صرفا نقشه هایی بی حساب و کتاب در ذهن معلول مسعود رجوی و تخیلات وی بوده. باید گفت که مردم ایران مشخصا با بررسی احتمال آلترناتیوی فرقه رجوی، با در صد بسیار بالایی همین حکومت موجودشان را بهتر می پسندند. آنها حکومت موجود با تمام مشکلات و اشکالاتش را به یک فرقه مخرب و خطرناک و گرفتار شدن در چنگالهای افرادی همچون رجوی ترجیح میدهند.
ولی غایت فشل شدن و از کار افتادن نهایی مجاهدین خلق را می بایست در انتخاب اخیر ایران و انتخاب روحانی بعنوان رئیس جمهور دید. انتخاباتی که بنظر میرسد نه تنها مسیر حرکت بین ایران و کشورهای غربی را بصورتی غیر قابل بازگشت و بنیادی عوض کرده و ناظرین و حتی خود طرفین (ایران و غرب) را هم غافلگیر کرده، که با شتابی که دارد اساسا مجاهدین خلق را از قطار به بیرون پرتاب کرده و باعث شده که این روزها اساسا ابزاری بی ربط، بی خاصیت و در مواردی حتی مزاحم و دست و پا گیر بشوند. مجاهدین خلق این روزها بسرعت سنگرهایی را که با “ضد ایرانی” بودنشان در میان جنگ طلبان نگه داشته بودند از دست میدهند.
مشخصا شاهدیم که از زمان شروع مذاکرات اتمی در پاییز گذشته موجی از تجار از سراسر جهان روانه ایران شده اند که البته همه آنها هم غربی نیستند. اینها طبعا بدنبال قرارداد و تجارت هستند. تحلیل تاثیرات این موج جدید را می توان بوضوح در مقاله ۲۸ می واشنگتن پست مشاهده کرد. تحلیلی کوتاه و مختتصر ولی اقتصادی و واقعی. واشنگتن پست نوشت: “بعد از چندین دهه، برای اولین بارتجار امریکایی در تعدادی چشمگیر به ایران سفر کرده اند تا موقعیت و امکانات موجود را بررسی کرده همکاری و شراکت بین شرکت های ایرانی و امریکایی در آینده را برنامه ریزی کنند. بعد از بسته بودن طولانی مدت کانالهای تجاری فی مابین، امروز چشم انداز های فعالیتهای تجاری جالب و جدیدی بوجود آمده است”.
هیچ چیز بیشتر از این نمی توانست برای مجاهدین خلق “زهر آگین” باشد. مجاهدین خلقی که نقششان صرفا در ملغمه ای از به هم ریختگی و خشونت معنی پیدا میکند و نه “برقراری روابط اقتصادی و تجاری”.
ولی مجاهدین خلق رجوی فقط در صحنه روابط ایران و غرب نباخته اند. میدانیم که آنها از سال ۲۰۰۳ به بعد هم خود را جزئی غیر قابل تفکیک از بقایای صدام و حامیان جنگ و طرفداران اسرائیل کرده اند. کسانی که سعی کرده اند تا با استفاده از خشونت و ایجاد به هم ریختگی و بحران خود را مجددا در عراق به قدرت برسانند. اکنون شاهد انتخابات جدید در اواخر آوریل گذشته بودیم که این بار بشدت و بصورت غیر قابل بازگشتی علیه آنها به اتمام رسید. آنها در عراق هم برای همیشه باخته اند. و باید گفت که مجاهدین خلق در انتخابات پارلمان اروپا وضعیت چندان بهتری نداشته اند. آنها تنها عاملین و مزدوران موثر و پرکارشان استراون استیونسون و آلجو ویدال کوادراس را که هر دو در کمیته روابط پارلمان اروپا با عراق بعنوان لابی رجوی فعالیت می کردند را هم از دست داده اند.
اکنون نخست وزیر بریتانیا شخصا بارونس اما نیکلسون از وینتربرن را بعنوان “سفیر تجاری عراق” برگزیده است که وظیفه او “افزایش روابط تجاری و فعالیت های اقتصادی بین بریتانیا و عراق” است. طبیعی است که این مسئله مجاهدین خلق را بیش از پیش به وحشت بیاندازد. بارونس نیکلسون یکی از دشمنان قدیمی تروریسم، صدام و مجاهدین خلق است. او در تمام مدت حکومت صدام حسین علیه وی فعالیت کرده است. ساموئل وستروپ در مطلبی در یک بلاگ که مشخصا توسط مجاهدین خلق تزریق شده است سعی کرده تا این انتخاب را زیر سوال ببرد و برای رد گم کردن همچون خود مجاهدین از “حمایت وی از رژیم ایران” نام برده است. البته او نخواسته این زحمت را به خودش بدهد که قبل از این حرف با خود فکر کند که “بارونس نیکلسون از کجا آمده؟ چه سابقه ای دارد؟ کیست؟ کجایی است؟ و واقعا بدنبال منافع چه کشوری است؟” .برای گروهی مثل مجاهدین خلق رجوی که تمام دلیل وجودیش بر فساد و دروغ و حتی استثمار افراد خودشان بنا شده است طبیعی است که همه را به کیش خود پندارد، ولی در دید بقیه طبعا این گونه زیر سوال بردن بارونس نیکلسون واقعا مسخره است. این اتهام سخیف طبعا مشخص کننده عقب افتادگی ذهنی رهبران این سازمان و شخص رجوی و بیانگر عدم داشتن مینیمم آگاهی از دنیای واقعی و سیاست است. بارونس نیکلسون که وابستگی وی به “حکومت سلطنتی بریتانیا” و اعتبارش در این دایره حتی در رگهای وی هم در جریان است طبعا اگر سعی هم کند نمی تواند به چیزی جز “منافع بریتانیا” فکر کند و در گذشته هم به اثبات رسیده که حتی سیاست های بین احزاب و یا گروههای سیاسی داخلی کشور را هم در این تصمیم گیری ها دخالت نداده و نمی دهد.
البته این مسئله اصلی رجوی و اربابانش و امثالهم نیست. مسئله اصلی برای مخالفان این است که میدانند پیش شرط روابط اقتصادی و تجاری “ثبات و امنیت” است و البته از توانمندی های بارونس نیکلسون هم آگاهی دارند و هم ترس.
دولت عراق که طبعا نگران همین “ثبات و امنیت” است هم اخیرا بصورت مستقیم از سازمان ملل متحد خواسته است تا با وفا کردن به وعده و تعهد خود بر طبق قرارداد فی مابین هر چه سریعتر اعضای مجاهدین خلق را به کشورهای دیگر منتقل کند تا ثبات و امنیت کشور عراق و کشورهای همسایه آن از این خطر مصون بمانند. جلسه وزرای عراق از این هم پا فراتر گذاشته و پیشنهاد کرده اند که بخاطر تاخیر غیر منطقی و بیش از حد سازمان ملل در انجام وظایفش قرارداد سال ۲۰۰۹ بین یونامی ، امریکا و دولت عراق را ملغی اعلام کنند. این طبعا به نیروهای انتظامی عراق اجازه خواهد داد تا کمپ لیبرتی را بسته و نفرات آن را بیرون کنند و البته بیشتر از این به آنها اجازه خواهد داد تا تعدادی از نفرات مجاهدین خلق که در دستگاه سرکوب صدام حسین به جنایت علیه مردم عراق دست زده اند را به دادگاه کشانده و مانند الباقی مزدوران صدام حسین اینها را نیز به سزای اعمالشان برسانند.
پس بی جهت نیست که مجاهدین خلق به وحشت افتاده و دستپاچه شده اند. رهبران فرقه می بینند که تخیلاتی همچون “آپوزیسیون اصلی” یا “تنها آلترناتیو” امروز بصورت ریزش روز افزون نیرو، نفرات فراری و افشا کننده و اعضای خسته و از کار افتاده ای که دیگر فرمان نمی برند در مقابل چشمانشان فرو می ریزد.
با تغییر شرایط بین المللی این گروه مصرفی و ابزاری، به سرعت خاصیت و استفاده خود بعنوان گروه “طرفدار جنگ و تغییر رژیم” را از دست می دهد و جهان در حال حرکت و جا گذاشتن آنهاست. مجاهدین خلق و شخص رجوی بعنوان یک نیروی مزدور و فروشی در انزاوای شدیدی قرار گرفته اند و مشتری ها هر روز کمتر و کمتر می شوند. بزک این گروه و پوشاندنشان در یونیفورم های نظامی برای استفاده در سناریوی بمباران و تغییر رژیم در میان تاکتینهای مختلف حمله به ایران سالها قبل به بن بست رسیده است.
وقتی که امریکا این گروه را از لیست گروههای تروریستی خودش حذف کرد الینا راس لهتینن، نماینده جنگ طلب امریکا و وابسته به لابی اسرائیل تبلیغ در مورد این گروه را آغاز کرد و سعی کرد تا آرام آرام آنها را برای مصارف دیگری آماده کند. وی تا جایی پیش رفت که اخیرا مریم رجوی را بصورتی چندش آور علنی بعنوان “فعال حقوق بشر” معرفی کرده است. از اواخر سال ۲۰۱۳ و با ضعیف شدن قدرت “بحران های ساختگی” تولید اسرائیل و نو محافظه کاران و در نتیجه ضعیف شدن تحریم ها و تهدید ها در راستای جنگ و بمباران، مجاهدین خلق سعی کرده اند تا خود را با موج جدید و خواسته های جدید مشتریان ضد ایرانی تطبیق دهند. ولینعت آنها و راهنمای آنها یکی راس لهتینن نو محافظه کار در واشنگتن است و دیگری البته شخص نخست وزیر اسرائیل بنجامین نتانیاهو. خط جدیدی که این روزها به رجوی دیکته شده حرکت های ایذایی در مجامع بین المللی و حمله به منافع ملی ایران در روابط بین الملل از زاویه کارنامه حقوق بشری و به امید تاثیر بر روند مذاکرات است.
ولی بحث در پارلمان کانادا نشان داد که وارد کردن مجاهدین خلق در نشست ها و مجامع حقوق بشری تنها به افشای بنیان اهداف سیاسی این مجامعمنجر می شود و اتفاقا نشان از ضد حقوق بشری بودن جمعی است که مجاهدین خلق در آن حضور داشته باشند. مریم رجوی زنی که شخصا هزاران نفر از هواداران آموزش ندیده مجاهدین خلق را با تسلیحاتی بسیار ضعیف برای جنگ با ارتش جنگ دیده و آماده ایران فرستاده و باعث کشته شدن بی جهت حداقل ۲۰۰۰ نفر از نفرات خودش شده است و زنی که توسط صدها تن از نفرات سابق خودش متهم به نقض حقوق بشری اعضا خود در درون سازمان مجاهدین است را مسلما نمی توان بعنوان “فعال حقوق بشری” به خورد مردم داد و منتظر بود که صدایشان هم در نیاید.
میبینیم در خود اسرائیل هم این روزها اعتراض و مقابله با سیاستهای نتانیاهو رو به افزایش است. بسیاری از سیاستمداران تلاویو هم این روزها این سیاست “خود را به هر دری زدن” و “استفاده از مجاهدین خلق و تروریسم” نتانیاهو برای متوقف کردن مذاکرات هسته ای را زیر سوال میبرند. بنظر میرسد آنجا هم جهان در حال عبور از این داستان است و تنها نتانیاهو و مجاهدین خلق هستند که جا مانده اند.
چشم انداز جدید اقتصادی در خاورمیانه که بازتاب آن را روز به روز بیشتر در برنامه ریزی های کشورهای غربی می بینیم نیازمند صلح و ثبات است. زمانی که این شرایط فراهم شوند ما شاهد پیشرفت و رشد روابط اقتصادی و تجاری خواهیم بود و البته کشوری که بتواند دربهای خود را به روی رابطه های بیشتر با جامعه بین المللی باز کند مسلما بیشتر درگیر خواهد شد که مسلما به نوبه خود به بهبود شرایط حقوق بشری و حقوق شهروندی نیز خواهد انجامید. این درست برعکس نقش کاملا مخرب مریم رجوی و سازمان مجاهدین خلق و اربابانش است. انتخاب بارونس نیکلسون بعنوان “سفیر تجاری بریتانیا در عراق” و درگیر شدن وی با سطوح مختلف مراجع دولتی و غیر دولتی عراق نه تنها کمکی است به پیشبرد اهداف اقتصادی بریتانیا که مسلما به بهبود شرایط حقوق بشری و حقوق شهروندی در عراق نیز کمک خواهد کرد.
آن خدابنده (سینگلتون)، مشاورین استراتژی خاورمیانه