7 C
Paris
Monday, December 23, 2024

حاصل مکتب رجوی، فضولات انباشته بر ذهن و جاری برزبان مریدان

 

Radjavi_shokri_mesdaghi_terrorisme

یکی از پرورش یافتگان مکتب مسعود رجوی، که از ادبیات و جملاتی که علیه منتقدان بکار برده است، «حل شدگی کامل» او «در انقلاب مریم»، و پیروی بی انحراف واعوجاج او از آموزشهای مریم و مسعود رهبران عقیدتی اش، در او کاملا مشهود است، (با اسم مستعار سیاوش جعفری)در مطلبی با عنوان «شاعر مزبله نشين درباری » که چندی پیش در سایت «همبستگی ملی»درج شد، و در آن اسماعیل وفا یغمایی و ایرج مصداقی و کریم قصیم و روحانی و …را مورد اهانت قرار داده بود، تعفن مکتب و ایدئولوژی و فرهنگ و ادبیاتی را که در آن نشو و نما پیدا کره و در آن غوطه می خورد، به نمایش گذاشت. از آنجا که سایت یاد شده در واقع بلند گویی تبلیغاتی برای «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» و همسر غایب از نظر ایشان و آن «تنها آلترناتیو دموکراتیک» ادعایی تحت رهبری ایشان است، آنچه در آن لجن پراکنی آمده، انعکاسی از شخصیت و منش و روش آن دو شخصیت یاد شده، به ویژه «مریم رهایی»! هم هست. همراه آن مطلب نوشته دیگری از محمد اقبال با تیتر «باز نشخوار کنندگان فضولات ولایت» هم جزو «مطالب برگزیده» در همان سایت درج شده بود که در آن نویسنده ضمن هرزه زبانی و یاوه گویی و اهانت به خواهرنش برای چندمین بار، کلا منتقدان سیاستهای فاجعه بار رهبری مجاهدین را مورد اهانت قرار داده بود.

در نوشتار « شاعر مزبله نشين دربار»، که مرید کف برلب، ساطورش را برای قیمه قیمه کردن اسماعیل وفا بلند کرده است و همراه است با فحش و توهین به اسماعیل وفا یغمایی و نیز اهانت به منتقدان سابقا همراه مجاهدین و آن دو عضو مستعفی شورا،همراه است با ستایش از مسعود و نقل سخنانی از او به عنوان «سند حقانیت» ساطورکشی و عربده کشی خودش و الهام بخش دهن دریدگیهایی که کرده بود. از جملات متجلی و منعکس کننده آموزشهای «انقلابی» مکتب مریم و مسعود، در این مقاله این جملات است:« اين بريده خائن[اسماعیل وفا یغمایی]، مانند كساني كه مدت زيادي در انبار پياز كاركند، بوي پياز ميگيرند، آنقدر با فضولات مناسبات مجاهدين و شورا حشر و نشر كرده است كه سر تا پايش بوي فضولات و مزبله، و كثافت آخوندي ميدهد. البته از نوع آخوندهاي هرزه و همه كاره اي كه روزعاشورا هم دست از عياشي برنميدارند.
اين مزبله نشين، قيافه، ”بخت النصري“ پاسدار تازه سردوشي گرفته سعيد جمالي، را با ”چالرز برونسون“ مقايسه ميكند. تواب خائني مانند ايرج مصداقي را مقاوم جلوه ميدهد، فضولات مجاهدين وشورا يعني، كريم و قصيم و روحاني و شكري و بي عاطفه اقبال و بي عفت اقبال را به سر و روي خودش ميمالد و به دلايل روشني برخي از آنها را پاكدامن!!؟؟ و شريف معرفي كرده و به به و چه چه ميكند»
این کلب بن کلب و این مرید «پرشور» مسعود و مریم که در حالتی جنون آمیز و مثل یک حیوان درنده گرسنه، بی تاب دریدن و بلعیدن طعمه یی، به منتقدان حمله ور شده، مثل مربی و معلم از فرط تکبّر به مرحله جنون رسیده خود، مسعود رجوی که تئوریسین و نظریه پرداز مشابه وهمسان بودن «جذب و دفع» در ارگانیسم اجتماعی مثل ارگانیسم زنده(بیولوژیک) زنده است، جدا شدگان منتقد سیاست های فاجعه بار رهبری مجاهدین را «فضولات» می نامد، متوجه نیست که همراه با این توهین های مکتبی وقتی «فضولات مجاهدین و شورا» را دارای همان بویی می داند که «فضولات مزبله و کثافت آخوندی» نا خواسته به ماهیت و کارکرد یکسان دو دستگاه اعتراف می کند ، چرا که همه می دانند که نیاز به دانش و تحقیق علمی ندارد که «فضولات» سگ، بوی پشگل گوسفند یا بوی پهِن نمی دهد. اما در حقیقت و در واقعیت، سه دهه است می بینم که فضولات دو رژیم شاه و خمینی، در آن ذهنهایی انباشته شده که شعار «ایران رجوی – رجوی ایران» مثل بخارات ناشی از تخمیر و متانیزاسیون از بلند شده و پساب آن هم همین حرفها علیه منتقدان است، که بر زبانها و قلمهای حیواناتی از قماش نویسنده مقاله مورد اشاره و محمد اقبال و سایر عوضی هایی که «کفن پوش و فدایی» رهبر خود هستند، جای شده است. من نمی دانم اگر «پدر اقبال» زنده بود و آن اهانتها به دخترانش را در سایت «همبستگی ملی»! می خواند، این که عفت اقبال را مریدان مریم و مسعود، بی عفت بنامند و پاکدامن خوانده شدن آنان از سوی اسماعیل وفا یغمایی را مورد طعنه قرار بدهند، یا آن دریدگیهای محمد اقبال را می دید چه حالی می شد. و یا به محمد اقبال و دستگاه رهبری مجاهدین چه می گفت. یادمان هست که مهدی خان ابریشمچی در رثای او و آن چه در گفتگو در آخرین ملاقاتش با او گذشته بود ، چه روضه یی خواند. به هر حال خوب شد که عمرش به دیدن این روزها نرسید. اما آن چه به نظر من در این ماجرا برجسته است این است که محمد اقبال با برگردن نهادن داوطلبانه یوغ پفیوزی و اهانت به خواهرانش به ویژه به عاطفه، پالان بارکشی آن برای آن فضولاتی که از ذهن و زبان مریدان «رهبری انقلاب نوین» به سوی خواهرانش روانه شده است را، هم به برپشت دارد.

من قبلا وقتی محمد اقبال بیشعور اولین مطلب در اهانت به خواهرش را نوشت و آن را در مطلبی با عنوان «تکثیر روح و منش مادر طریق الاسلام » مورد انتقاد قرار دادم، نظریه پردازی مهمل مسعود رجوی در مورد یکسان دانستن جذب و دفع اجتماعی با سوخت و ساز و متابولیسم را مورد بحث قرار داده و آن را مردود دانسته ام که آن بحث در مقاله یاد شده، زیر میان تیتر « جذب بیولوژیکی و جذب اجتماعی » آمده است.* با همین دیدگاه جذب بیولوژیک و متابولیک در کار سیاسی است که مسعود رجوی به مساله «شورا» و «ائتلاف» نگاه می کند و این هم یکی از عواملی است که ائتلاف و کار به شیوه «پارلمانی» با حضرتش را از محتوا خالی و غیر ممکن می کند چرا که او باید هرچه را که جذب می کند، بِجَود و خرد کند و قورت بدهد و جزو پیکره خودش بکند. به خاطر همین کمترین انتقادی از سوی کسانی که وارد ائتلاف یا همکاری و همراهی با او شده اند، سبب اختلال و ناهنجاری در ارگانیسم ایشان شده و سبب عربده کشی ها و خرناس کشی و چنگ و دندان نشان دادن می شود. اگر در اینها کمترین اعتقادی به دموکراسی و حق حاکمیت مردم بود، هرزه زبانی و تهدید و توهین به منتقدان اینگونه به روش و رفتار و فرهنگ اینان تبدیل نمی شد و در رسانه یی که مُعرّف «جبهه همبستگی ملی» و «تنها آلترناتیو دموکراتیک» است که در حال حاظر «مریم مهرتابان- رئیس جمهور ایران»، بالاترین شخصیت و سخنگوی آن در «کنفرانسها»ی بین المللی است و سخنرانیها در مورد ستایش آزادی و دموکراسی و محکوم کردن استبداد دینی و فاشیسم مذهبی کرده و می کند، منعکس نمی شد.

این نوع برخوردها و خرناس کشیدن ها که و لجن پراکنی ها که در چند ماه گذشته و بعد از فتوی مذهبی مسعود رجوی در اواخر سال گذشته در مورد کنار گذاشتن حیا و بکار بستن دریدگی تشدید شده است، گواه روشنی است که مبارزه «خصوصی » اینها برای کسب و انحصار قدرت و بر قراری نظامی پلیسی با ارعاب نفس گیر با محوریت یک مالک الرقاب و رهبر غیرقابل انتقاد است. رهبری که با تصویر منحوسش که در همه جا (جز توالتهای عمومی) نصب شده اعلام حضور و اقتدار مطلق می کند، اقتداری که نگبهان و حافظ آن یک دستگاه امنیتی گسترده و مرعوب کننده و با اختیار نا محدود و دارای دست باز در تجاوز به همه حقوق شهروندان، و لگد مال کردن حرمت و حیثیت آنان(همانطور که در مقاله مورد بحث و در جملات نقل شده از آن بی پدر مادر حل شده در انقلاب مریم، در مورد اسماعیل وفا یغمایی و عفت اقبال دیده می شود) است. ثلاثه مزوّر جبّار که به خاطر تکبّر و خودپرستی تغلیظ شده، شعورشان هم مختل شده است، چون در اوهام غرق اند نمی توانند بفهمند که مردم از روی رفتار آنان به قضاوت در مورد آنان می پردازند نه از نطق های تهیه شده برای «کنفرانس»های پرخرجی که برای خارجی ها برگزار می کنند، یا برخی پیامهای مزورانه یی که در مورد دموکراسی خواهی می دهند.
مثلی است که می گوید:«جواب ابلهان خاموشی است». این اندرز برای روابطه محدود و برای آنچه به شکل موردی اتفاق بیافتد، رهنمود خوبی می تواند باشد. آدم به جای دهن به دهن شدن با فرد یا افراد ابلهی در موردی که به شکل مقطعی و در زمانی زود گذر پیش می آید، بهتر است، بی اعتنایی پیش بگیرد تا «قال قضیه» کنده شود و جنگ و جدل پیش نیاید و وقت و انرژی تلف نشود. اما وقتی بلاهت و یاوه گویی با قلدری و پاچه ورمالیدگی همراه شد و خط و سیاست یک گروه قرار گرفت، دیگر خاموشی در برابر این خط کار درستی نیست. به این دلیل درست نیست که ممکن است باعث شود ابلهان قلدر و پاچه ورمالیده، بیشتر در عوالم خود فروبروند و بلاهت و قلدر منشی و پاچه ورمالیدگیشان، تغلیظ و در دهن دریدگی های خود تشیجیع و پر روتر بشوند.

از طرف دیگر، وقتی هرزه درایی و عربده کشی به شکل روش برخورد با منتقدان، از سوی یک گروه سیاسی مدعی «تنها آلترناتیو دموکراتیک» بودن، بکار گرفته می شود، ضروری است که پاسخی به آن داده شود. در مورد نوع پاسخ دادن ممکن است برخی یا خیلی ها با نظر من موافق نباشند، اما من معتقدم که برخورد با لات و عربده کش و نسق گیر، نباید با تعارف و احتراماتی همراه باشد که اصلا نه طرف لیاقت آن را دارد و نه شعور فهم زبان بچه آدم و زبان بحث و نه این که تاثیر مثبتی در تغییر روش ناشی از رویای مالک الرقاب ایران شدن رهبری این جریان می گذارد که شعار منحوس و هیتلری ایران رجوی – رجوی ایران به خوبی معرف آن است. تجربه مردم در سی سال گذشته و به ویژه نسل جوان که بزرگترین گروه جمعیتی در جهت گیری و تاثیرگذاری در داوری افکار عمومی است و بزگترین نیروی صحنه های درگیری مردم با نیروهای سرکوبگر رژیم مذهبی بوده است، می داند که بزرگترین مانع دموکراسی عدم تحمل دگراندیشان و منتقدان از سوی حاکمان است و انواع چماق کشی ها و روشهای ایجاد اختناق توسط حاکمان را می شناسند. نسل جوان رویکردی جز انزجار و تنفر از رفتار و روش دستگاه رهبری مجاهدین با منتقدان نمی تواند داشته باشد این را انزوای مجاهدین در رویداهایی که نفوذ و مورد حمایت بودن رهبری مجاهدین به محک کشیده شد و در فراخوان هایی که داد و حمایتی دیده نشد، بارها آشکار شده و به ثبوت رسیده است.
اینها از آنجا که در دنیای ذهنی خود زندگی می کنند و گمان می کنند که سرآنجام یکه تازانه و به طور انحصاری قدرت سیاسی را در ایران به دست خواهند گرفت و به طور «انقلابی» و خمینی گونه احکام غیر قابل اعتراض خود را در مورد منتقدانی که برچسب خائن به آنها زده اند، صادر خواهند و دمار از روزگار هرچه منتقد است، در خواهند آورد، این غلطها را می کنند. نمونه های فراوان ذهنی بودن در فرمایشات و فرمان و پیام صادر کردن های مسعود رجوی را دیده ایم و با آن آشنا هستیم. همین مقاله نویس فرومایه در توّهمات لبریز از بلاهت خود که ناشی از «تحلیل» اوضاع و شرایط در دستگاه مکتبی و منطبق با امیال رهبری است که از سوی تشکیلات به مریدان چون او تنقیه می شود، رویای سوریه شدن ایران و جنگ «ارتش آزادیبخش» و سرنگون شدن رژیم را در سر می پروراند:« واقعيت اين است كه درمرحله سرنگوني، رژيم درتله اتمي كه مجاهدين، آن را به گردنش انداخته اند، ازاين پس سه راه بيشتر ندارد. يا بايد ميزمذاكره را چپه كند و عواقب همه چيز را بجان بخرد و منتظر ارتش آزاديخش درسراسرميهن اسير، هم چون قهرمانان ارتش آزاديبخش سوريه باشد، كه درآنصورت، طومار رژيم و مزدورانش به سخت ترين شكل درهم كوبيده ميشود». این مرید مشنگ کلا فراموش کرده که اولا ارتش آزاد سوریه از اوهام آدمی مثل مسعود رجوی در سوریه بیرون نیامد، بلکه آن را نظامیان ناراضی و جدا شده از ارتش تشکیل دادند، از این گذشته هنوز بعد از این همه کشت و کشتار و ویرانی گسترده در آن کشور و گریختن بیش از دو میلیون نفر از کشور که بخش بزرگی از آنها در سرمای زمستان در شرایط بسیار ناگواری در اردوگاهها حاشیه مرز به سر می برند و جا به جایی میلیونها نفر دیگر در داخل و ترک خانه و کاشانه و کار زندگیشان، هنوز هیچ چیز که گواهی سرنگونی رژیم اسد توسط «ارتش آزادی» سوریه بدهد وجود ندارد برعکس درگیری های خونینی بین ارتش آزاد و گروههای دیگری از مخالف اسد صورت گرفته است. حالا بماند که منطقه کرد نشین سوریه با رژیم اسد در جنگ نیست. این است دنیای ذهنی مریدان ابله رهبران متکّبر و متفرعن و واقعیت گریز.
دستگاه رهبری مجاهدین باید به خاطر بسپرد که یک سازمان و تشکیلات سیاسی بیش نیست و ایران ارث پدر و مردم ایران هم رعیت کسی نیستند. دستگاه رهبری مجاهدین باید به خاطر بسپرد که تکرار جلوس یک «امام» بر مسند قدرت مطلق که فرمایشات ایشان هرجا که لازم دید جای قانون بنشیند و بنا بر امیال مبارک هرکس را خواست خائن و دشمن بنامد و هر مجازاتی برای هرکس و گروهی خواست تعین و توسط مریدان و کارگزارانش اجرا بکند، هرگز تکرار نخواهد شد. رهبری مجاهدین نمی تواند و هرگز در جایگاهی قرار نخواهد گرفت که بنا بر معیارها و پرونده سازی های خود کسانی چون اسماعیل و دکتر قصیم و روحانی را متهم به خیانت بکند و بعد هم آنها را کیفر بدهد. رهبری مجاهدین باید بداند اگر بنا بر حسابرسی عملکردها باشد، بابت اتهام زنی هایی که کرده اند، و نیز سیاستها و تصمیمات غلطی که گرفته اند و رجز خوانیهای خمینی گونه ای که کرده اند که هزینه سنگین و خونینی برای بدنه سازمان همراه داشته باید پاسخگو باشند. دهن دریده ها و عربده کشهای مرید و پیرو مسعود و مریم، بدانند که اعم از این نرینه باشند یا مادینه، ِشکر خوردن هاشان، به ویژه اگر با لقمه های «کله گربه یی» همراه باشد (مثل مقاله مورد بحث این نوشته)، ، با پاسخی چون ضربه محکمی با پاشنه پا به پوزه و دهن هرزه و گشادشان همراه خواه بود، به نحوی که درد آن را رهبران در دل و روده خود حس کنند.

 

ایرج شکری – درفش

 

 

AriaNews
AriaNewshttps://www.ariairan.com/
اخبار اجتماعی، فرهنگی، ورزشی، اقتصادی، علمی از سراسر جهان در Aria News | آریا نیوز
آخرین خبرها
اخبار مرتبط