برای جان بولتون، سیاستمدار دست راستی آمریکایی، این روزها نقطه اوج یک عمر فعالیت سیاسی است؛ او نه فقط در مرکز توجه رسانههای جهان است، بلکه در مقایسه با گذشته طولانی حضورش در قدرت، از همیشه بیشتر به این توانایی دست یافته تا بر سیاستهای مهم کشورش اثر بگذارد.
بولتون از ۹ آوریل سال گذشته میلادی (۱۳ ماه پیش) به سمت کلیدی “مشاور امنیت ملی آمریکا” در کابینه پرتلاطم دونالد ترامپ برگزیده شد تا در کاخ سفیدی که با سرعتی زیاد با تغییر و جابهجایی روبهرو بوده، چشم و گوش رئیسجمهور آمریکا در سیاست خارجی و امنیت ملی باشد. مشاور امنیت ملی در ساختار سیاسی آمریکا پست مهمی است که علاوه بر مشاوره به رئیسجمهور برای تعیین خط مشی سیاست خارجی و امنیت ملی، وظیفه هماهنگی بین ارگانهای مختلف برای پیشبرد سیاست خارجی مورد نظر رئیسجمهور را برعهده دارد.
جان بولتون بعد از اچ آر مکمستر، سومین مشاور امنیت ملی دونالد ترامپ است. او با سابقه طولانیاش در سیاست خارجی آمریکا، نظرات خبرسازش درباره سازمانهای بینالمللی، و علاقه وافرش به قدرت نظامی، بیش از یک مشاور امنیت ملی معمولی در چشم رسانههاست. بولتون به ویژه درباره ایران، مواضع بسیاری اتخاذ کرده و به شکل کمسابقهای، عالیترین مقامهای ایرانی از جمله شخص رهبر جمهوری اسلامی، نام او را بارها به زبان آوردهاند.
حضور فوقالعاده بولتون در صدر خبرهای رسانههای جهان، یا تکرار نامش توسط مقامهای ایران تصادفی نیست. تاکنون هیچ یک از کسانی که در چند دهه اخیر در مقام مشاور امنیت ملی کاخ سفید بودند، چنین در میان ایرانیان به شهرت سیاسی و رسانهای نرسیده. بولتون علاوه بر ویژگیهای ظاهری خاص، اعتقادات متفاوتی نیز دارد که حتی برخی از نزدیکترین متحدانش در میان محافظهکاران آمریکایی، گاهی از او دوری میکنند.
جان بولتون یک سیاستمدار ۷۰ ساله است که از سال ۱۹۸۱ میلادی (حدود ۴۰ سال پیش)، هر بار که جمهوریخواهان در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شدند، در دولت کشورش در مقامهای مختلف سیاسی حضور داشته است.
او فرزند یک پدر آتشنشان و مادر خانهدار است و با کمک موفقیتهای تحصیلی، مسیر پیشرفتش را هموار کرده است. جان بولتون در دانشگاه ییل، در رشته حقوق تحصیل کرده است. درست در همان سالهایی که بیل و هیلاری کلینتون در همین دانشگاه مهم آمریکایی در حال تحصیل بودند.
او از دوران دانشجویی، تمایلات تند دست راستی داشته و تا همین امروز، در چشمانداز کلی اعتقاداتش، در همین اردوگاه سیاسی باقی مانده است. به این معنا که مثلا از دست دانشجویان مخالف جنگ ویتنام کلافه بوده، یا از چهرههایی مانند بری گلدواتر، از غولهای جمهوریخواهان در دهه ۶۰ و ۷۰ و از مخالفان قانون حقوق شهروندی (برای رفع تبعیض علیه سیاهپوستان)، حمایت کرده است.
جان بولتون به عنوان یک حقوقدان محافظهکار، بعد از مدتی کار وکالت، از طریق ورود به بوروکراسی به عنوان مشاور حقوقی آژانس توسعه بینالمللی آمریکا (USAID)، به فعالیت سیاسیاش، ابعادی حرفهای بخشید؛ دورانی که به گفته خودش، اثر آموزشی قابلتوجهی بر روی او گذاشت و آنطور که در کتاب خاطراتش نوشته، همین سابقه موجب شد تا او جزئیات ساختار اداری آمریکا، نحوه اثرگذاری سازمانها بر یکدیگر و مهمتر، چگونگی سیاستگذاری در کشورش را بیاموزد.
از اینجا، یعنی در آغاز دوران رونالد ریگان، او بین قدرت (پستهایی در دولتهای ریگان، جرج بوش پدر و پسر و دونالد ترامپ) و مراکز مطالعاتی اثرگذار و کلیدی دست راستیها مانند امریکناینترپرایز و تفسیر سیاسی در رسانههایی مانند فاکس نیوز، در رفت و آمد بوده. ضمن اینکه او در سال ۲۰۰۰ میلادی، گزینه نامزدی از سوی حزب جمهوریخواه برای انتخابات ریاست جمهوری را نیز بررسی کرد، اما هرگز خود را نامزد نکرد.
بعدتر برخی نزدیکانش گفتند که طرح موضوع نامزدی ریاستجمهوری تنها با این هدف از سوی او دنبال شد تا از این راه موقعیت سیاسیاش ارتقا پیدا کند و به سمت وزارت خارجه دست یابد. در مسیر فعالیت سیاسی بولتون، وزارت خارجه همچون یک نقطه پایان طلایی است که هنوز به آن نرسیده و فعلا چشماندازی هم برای رسیدن به این پست دیده نمیشود.
در عوض او در سال ۲۰۰۵ از سوی جورج بوش به سمت نماینده آمریکا در سازمان ملل انتخاب شد. دو سال بعد از جنگ عراق، رابطه آمریکا و سازمان ملل در یکی از بدترین روزگار خود قرار داشت و جورج بوش به سراغ سیاستمداری رفت که مهمترین ویژگیاش تا آن روزها، دشمنیاش با سازمانهای بینالمللی و در راس آن سازمان ملل بود.
این انتخاب موجب شد تا جلسه بررسی صلاحیت او در مجلس سنا، به یک نمایش پرماجرای مجادله و مخالفت تبدیل شود و دموکراتها که در انتخابات میاندورهای پیروزی خیرهکنندهای به دست آورده بودند و کنگره را کنترل میکردند، با ابتکار جو بایدن موفق شدند جلوی تایید جان بولتون را به عنوان سفیر آمریکا در سازمان ملل بگیرند. اما جورج بوش کوتاه نیامد و با استفاده از یک خلاء قانونی، در دوران تعطیلی مجلس، بولتون را به این سمت منصوب کرد و او سرانجام بدون رای موافق کنگره به این سمت رسید.
دوران حضور بولتون در این پست کوتاه بود و او بعد از ۱۶ ماه از این مقام کنار گذاشته شد. اما همین دوران کوتاه نیز کافی بود تا او به یکی از خبرسازترین چهرههای این سازمان تبدیل شود و مخالفتش با سازمان ملل به سر زبان بیافتد. او در همان روزها معماری سالن معروف مجمع عمومی را “به شکل نامحسوسی فاشیستی” توصیف کرد و دبیر کل سازمان ملل را نیز به طعنه “یک پاپ سکولار” خواند؛ کنایهای به قدرت فراملی پاپ در قرون وسطی و مداخله واتیکان در امور داخلی کشورهای اروپای مرکزی.
جان بولتون از سوی برخی روزنامهنگاران و رسانهها یک سیاستمدار “نئوکان” توصیف شده است. اما او خود بارها گفته که خودش را نئوکان نمیداند و در عوض یک جمهوریخواه علاقهمند به آمریکاست.
نئوکان عنوان رسانهای یک جنبش سیاسی دست راستی در میان محافظهکاران آمریکاست که برخی آن را در فارسی به “نومحافظهکار” ترجمه کردهاند. این جنبش به عنوان واکنش جامعه سیاسی نخبگان جمهوریخواه به مخالفت گسترده لیبرالها و اعضای حزب دموکرات به جنگ ویتنام شکل گرفت و آرام آرام در ارکان مختلف قدرت در آمریکا نفوذ کرد.
اگرچه نئوکانها با اعتقادات کلیدی مانند پایبندی به دموکراسی و لزوم گسترش آن، افزایش قدرت آمریکا در جهان و مشروعیت اخلاقی مداخله بینالمللی شناخته میشوند، اما همانند بسیاری جنبشهای سیاسی، اختلافاتی نیز در میان افراد منسوب به این جنبش دیده میشود. جان بولتون خود یکی از همین نمونههاست که به گفته خودش، در دوران اوج قدرت نئوکانها در کاخ سفید در دهه پیش، به دلیل همین اختلافات از سیاستگذاریها کنار گذاشته شد.
جان بولتون در مصاحبهای که سال گذشته با نشریه آتلانتیک انجام داد شرح داد که اصولا خود را نئوکان نمیداند و با نئوکانها اختلاف نظر اساسی دارد. او در تشریح دیدگاهش گفت که از نظر او نئوکانها، همانند دموکراتهای لیبرال، وابستگی احساسی عمیقی به “اصول” دارند. او برای نمونه، دموکراسی را از اصولی توصیف کرد که نئوکانها به شدت به آن باور دارند یا تعهد به پیمانهای بینالمللی، اهمیت سازمانهای بینالمللی و گسترش چندجانبهگرایی را از اصولی خواند که دموکراتها به شدت به آن اعتقاد دارند. بولتون این اعتقادات را “وابستگی” شدیدی توصیف کرد که همانند “مذهب” این گروههاست و از آن تخطی نمیکنند.
حالا ایراد بولتون به این “اصول” چیست؟ دست و پاگیری در زمانی که به گفته دونالد ترامپ، آمریکا برای منافعش به عملگرایی محض نیاز دارد؛ از سازمانهای بینالمللی مانند سازمان ملل گرفته تا حتی تعهدات اخلاقی و اعتقادات ایدئولوژیک مانند لزوم گسترش دموکراسی، همه در نگاه بولتون، سنگهایی هستند که توسط نئوکانهای جمهوریخواه یا رقبایشان در حزب دموکرات، به پای سیاست خارجی آمریکا بسته شدهاند.
در مقابل، بولتون میگوید که در نگاه او، آمریکا همیشه اولویت اول است، نه اعتقادات اصولی و دلبستگیهای ایدئولوژیک. که البته، او خود نیز به همین اعتقاد ساده، رنگی از سیاست سلطهگرایانه یک قدرت مسلط را میزند و میگوید که آمریکا را “بزرگترین امید آزادی بشریت در تاریخ” میداند و معتقد است که حفاظت از منافع ملی آمریکا، بهترین استراتژی برای جهان امروز است؛ یک دیدگاه تکراری که به نوشته ای.اچ کار، تئوریسین قدیمی روابط بینالملل در کتاب “۲۰ سال بحران” بارها از سوی قدرتهای جهان تکرار شده و همواره ابرقدرتها (به عنوان نمونه امپراتوری بریتانیا در قرن ۱۹)، منافع خود را منافع مطلوب جهان و بشریت خواندهاند.
جان بولتون که معمولا به دلیل حضور در دولت نئوکانها در دورانی که جنگ سال ۲۰۰۳ عراق رخ داد، از سوی مخالفانش سرزنش میشود، میگوید به دلیل همین اعتقادات در آن زمان به ابتکار کالین پاول، وزیر خارجه وقت، از دایره سیاستگذاری کشور به کلی بیرون گذاشته شده و اساسا منتقد اصرار آمریکا بر پروژه “ملتسازی” آمریکا در عراق و استقرار دموکراسی بوده است. البته آقای بولتون در همان زمان نیز این نظرات را بیان کرده و از جمله در سال ۲۰۰۲ در مصاحبه با بیبیسی گفت که معتقد است اگر آمریکا به عراق حمله کند، بعد از سرنگون کردن صدام کار دیگری ندارد و به سرعت این کشور را ترک خواهد کرد.
در مقابل در همان زمان، چهرههای مهم نئوکان مانند پل ولفوویتس، معاون وزیر دفاع آمریکا در سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۵، معتقد بودند که آمریکا باید برای گسترش دموکراسی به عراق حمله کند و در نهایت نظرات همین گروه از سیاستگذاران نیز موجب شد تا بعد از سقوط صدام، حضور نظامی آمریکا در این کشور با هدف آنچه بازگشت امنیت و استقرار دموکراسی توصیف شده بود، برای سالها ادامه یابد.
ماجرای جان بولتون و ایران چیست؟
در زندگی و اعتقادات جان بولتون، نقطه ویژهای وجود ندارد که موجب شود تا او به شکل غیرعادی و دور از انتظاری بر روی ایران متمرکز باشد. دستکم در ظاهر، شاهدی نیست که بتوان گفت ایران در اعتقادات جان بولتون، جایگاهی خارق العاده دارد. مخالفت سرسختانه او با حکومت ایران، شباهت بسیاری به نظرات مشابه او درباره نظام حاکم بر کره شمالی یا رئیسجمهور ونزوئلا دارد.
در دنیای بولتون، دلیلی برای مماشات با کشورهایی که هژمونی جهانی آمریکا را به چالش میکشند وجود ندارد و این کشور به عنوان یگانه ابرقدرت جهان باید در مقابل همه این کشورها به سختی مقاومت کند و جلوی قدرتمندتر شدن آنها را بگیرد.
در چنین دنیایی است که از نظر بولتون، دستیابی ایران به سلاح هستهای، مطلقا قابل پذیرش نیست و باید به هر شکلی جلوی این کار گرفته شود. بولتون در مقاله معروفی که در سال ۲۰۱۵ در نیویورک تایمز منتشر شد، نظراتش را در این باره با جزئیات نوشت. با این عنوان: “برای متوقف کردن بمب ایران، ایران را بمباران کنید”.
در تحلیل بولتون آمده بود که از نظر او، بمب هستهای ایران، برخلاف “تسلیحات هستهای اسرائیل” به یک رقابت تسلیحاتی در خاورمیانه دامن خواهد زد و کشورهایی مانند ترکیه، عربستان و مصر ناچار میشوند که به دنبال این نوع تسلیحات بروند.
این اعتقاد در کنار اصرار بر بیثمری تلاشهای سازمانهای بینالمللی (مانند آژانس بینالمللی انرژی هستهای که بازوی نظارتی سازمان ملل است) موجب شده تا بولتون نتیجه بگیرد که آمریکا در جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای، دستتنهاست. علاوه بر این او مدعی است که ایران در هر حال – چه در حین مذاکره و چه در جریان یک توافق – دست از ساخت سلاح هستهای بر نمیدارد. بولتون حتی مدعی است که تحریم نیز نمیتواند ایران را در این راه متوقف کند.
پس راه حل از نظر او چیست؟ حمله به تاسیسات هستهای ایران در شهرهای مختلف از جمله نظنز، فردو و اصفهان، شبیه به کاری که اسرائیل در سال ۱۹۸۱ میلادی با عراق انجام داد، یا حملهای که آمریکا در سال ۲۰۰۷ به سوریه کرد. در هر دوی این حملات تاسیسات هستهای کشورهای عراق و سوریه نابود شدند. بولتون نوشته چنین حملهای برای سالهای بسیار برنامه هستهای ایران را به عقب میراند.
یکی دیگر از راههای بولتون برای مقابله کشورش با تهران، تغییر نظام سیاسی ایران است. کلید این تغییر نیز از نظر او در دستان سازمان مجاهدین خلق است. به گفته خودش او بیش از یک دهه است که از سازمان مجاهدین خلق حمایت کرده است. این در حالی است که سازمان مجاهدین خلق تا سال ۲۰۱۲ میلادی (۶ سال پیش) در فهرست گروههای تروریستی وزارت خارجه آمریکا قرار داشت.
آقای بولتون حتی در کنفرانسهای تبلیغاتی این سازمان نیز شرکت کرده و در یک اظهارنظر مشهور که در جمع هواداران و اعضای این سازمان در سال ۲۰۱۷ انجام داد، گفت که به همراه اعضای این سازمان، سقوط جمهوری اسلامی را پیش از سال ۲۰۱۹ در تهران جشن خواهد گرفت.
اگرچه بولتون در حمایت از سازمان مجاهدین خلق در میان سیاستمداران آمریکایی تنها نیست، اما در حال حاضر عالیترین مقام آمریکایی است که به این سازمان نزدیک است.
بی بی سی فارسی