وقتی مسائل اجتماعی به سمت هیاهوی سیاسی پیش می رود،اغلب بشوخی می گویند نقشه،نقشه انگلیسی هاست.اما باور کنید این بار نقشه،نقشه آمریکایی هاست!همانهایی که با دادن چندهزار کشته حاضر شدند برای “طالبان” در امارات دفتر زده و باب مذاکره بگشایند،بخاطر 6 یا 7 آمریکایی ترور شده قانع نشدند از سر رجوی بگذرند.هم در لیست تروریستی ابقا کردند و هم اینکه “کانون استراتژیکی نبرد رجوی در بیابان های عراق” را به یک مسافرخانه در کمپ لیبرتی تقلیل دادند.تا تتمه نیش رجوی را از حلقوم خورده و پس نداده بیرون بکشند!
در قبال سردرگمی و فروپاشی مطلق تشکیلات رجوی،همه تقصیرها را نباید به ماندگاری پرقدرت ایرانی ها در صحنه های بین المللی سرشکن کرد.گاهی هم باید به عقل و درایت رهبری مجاهدین شک نمود.البته کار این قبیله از کارستان گذشته است.این جریان مثل آب باریکه ای است که در زمین تشنه می دود و در لابلای شکاف های زمین گم می شود.
در خبرها آمده بود،نوری المالکی تره ای به التماس های مکرر رجوی خرد نکرده و هر گونه مذاکره با قاتلان مردم عراق را رد نموده است.اما حال در خبرها آمده است مریم رجوی بنا به توصیه خانم کلینتون،پذیرای شرایط شده ودستور داده است اشرف نشینان اندک اندک به «کمپ لیبرتی» کوچ نمایند.آشپزخانه،حشم و بقیه دنبالچه های تاریخ مصرف گذشته نیز در اشرف ماندگار شد.با اینحال معلوم نشد که چرا باند ترویستی رجوی به «صلاحدید خانم کلینتون» باید تشکیلات قراضه خود را در هاون آمریکایی ها بکوبد و اوراق کند؟
از این خانم یا از آن آقا باید پرسید که چه شد؟این گذشت بزرگ فروتنانه،زیر قلم چه کسی امضا شده است؟مگر قرار نبود اشرف بماند و دنیای بپا خاسته تکان بخورد؟مگر بخاطر همین شعار بی پایه ده ها شورشی در “پادگان اشرف” قربانی نشدند؟حاکمان عراق که از چند سال پیش می گفتند بروید!حالا توصیه نامعلوم و شاید هم جعلی از طرف خانم کلینتون اینقدر طلا شده است که پای برهنه باید به سمت لیبرتی دوید؟
25 سال پیش وقتی هواپیمای 6 نفره مسعود رجوی از سر استیصال در فرودگاه بغداد نشست،قرار بود آتش ها برافروخته گردد و طی 6 ماه حکومت ایران سرنگون شود.اما دیدیم و اثبات شد که این خواب و خیال ها در قد و قواره آنها نبود.آنروزها سن متوسط اعضای گروه رجوی زیر 25 سال بود.شوروحال چریکی دماغ همه را باد انداخته بود و نشئه رویاهای رجوی برای رسیدن به تخت قدرت به بدمستی حواریون می افزود.
اما امروز بجز یک دوجین جوان فتور گرفته،بقیه از مرز 50 گذشته،کمرها خمیده،صورت ها چروکیده،دست و پای خیلی ها شکسته،همراه با مریضی های رنگارنگ،از کارافتاده،با ذهنی پر آشوب ،کله های باد کرده،زن و مرد جامعه ندیده و مثل یک بمب جنسی در حال انفجار باید به کمپ لیبرتی بروند.کمپی که بنا به اعتراف نماینده سازمان ملل با بهای مادی قابل توجهی راه اندازی شده و پیش از آن مقر نیروهای آمریکایی دربغداد بود.
محل یا مسافرخانه ای موقت برای افراد بایگانی شده و دنیا ندیده فرقه رجوی تا شاید در آینده ای نه چندان نزدیک،کسی یا کشوری جرات کرده از سر خیر به آنان یا تعدادی از “تروریست های محبوب” پناه دهد.پس محیط و شرایط جدید آنچنان که رجوی می نماید،جذاب و دلچسب نیست.اما چه می توان کرد که در غیاب صدام حسین، چوب تر آمریکایی، رجوی دامن پوش را نیز به کرنش و اطاعت واداشت.بگذریم که شیهه ضد امپریالیستی رجوی در ایام صدام و پیش از آن،ناندانی این گروه و حنایش از ابتدا زرد رنگ بود!
همه اینها برای آن بود که خانم و آقای رجوی مروری بر گذشته و حال داشته و خدای ناکرده مقداری فهم اختیار نمایند تا در پیچ جدید از جاده خارج نشوند.چون نه “کمپ لیبرتی” می تواند مقر جدیدی برای “کانون استراتژیکی نبرد” باشد و نه اینکه حضرات مختارند تشکیلات مخوف خود را مسئول رتق و فتق امور داخلی آنجا نمایند.
شاید اینطور فکر میکنند که حداقل ازدست بلندگوها و خانواده ها راحت می شوند.اما این تازه اول ماجرا است.آنجا نه زمین کشاورزی وجود دارد و نه درختی که برای جمع کردن برگ هایش بتوان افراد را به خود مشغول کرد.نه از ساز و دهل خبری هست و نه می توان به مسجد سازی و سینه زنی پرداخت.نه می توان نشست حوض گذاشت و نه تنگه ای وجود دارد که با صلیب فرقه رجوی بتوان در دامنه هایش انتحار کرد.نه می توان مثل دوروبر اشرف خندق کند و نه شعار بیا بیا سرداد.نه می توان جلوی اینترنت،موبایل و ازدواج را گرفت و نه می توان آدم های مومیایی شده را از حرارت زندگی بازداشت.آنجا همه از قبل آمده اند.بهتر است بگوییم همه چیز آماده است.محله ای پر زرق و برق با جذبه های مادی و لشگری بسوی زندگی.پس کمربندها را محکم نموده و استخاره نمایند تا اگر “بد” آمد،در همان “کانون قبلی” بمانند و بخوانند و بپوسند تا شاید سنگ غیبی بر پیشانی “مالکی” خورده و آنان از جرواجر شدن در کمپ لیبرتی رهایی یابند!
آنطور که می گویند و نوشته اند،کمپ لیبرتی نزدیک کاخ سابق صدام حسین قرار دارد.همان منطقه ای که ” سردار خود خوانده قادصیه” همه ساله عرض رودخانه دجله را ظاهرا به تنهایی شنا می کرد تا به پاسداشت اولین تروری که انجام داده بود قدرت نمایی کند.می گویند در سال هایی که با نشئه خونخوری و قدرت به عرش اعلا رسیده بود،از تحرک افتاده و توان شنا کردن نداشت.غواص هایی از زیر آب،پاهایش را گرفته و به جلو هول می دادند و دائما فریاد می زدند؛”سیدی رسیدیم، تو فقط دست بزن”.چرا که اگر همین یک قلم کار را صدام نمی توانست روی آب انجام دهد،فیلم برداری ها و نمایش تلویزیونی آن بدرد نمی خورد!
امروز حکایت تتمه باند رجوی در عراق بی شباهت به سرنوشت صدام حسین نیست.با این تفاوت که اگر از خوشرقصی های زنانه بگذریم،کسی در زیر وجود ندارد که پاهای تشکیلات ورشکسته را گرفته و به سمت «کمپ لیبرتی» هول دهد.هر چه هست اجبار است و از تاریخ مصرف گذشتن.با اینحال آنها نشان داده اند که در پررویی پرده شرمی باقی نگذاشته اند!
وقتی مسائل اجتماعی به سمت هیاهوی سیاسی پیش می رود،اغلب بشوخی می گویند نقشه،نقشه انگلیسی هاست.اما باور کنید این بار نقشه،نقشه آمریکایی هاست!همانهایی که با دادن چندهزار کشته حاضر شدند برای “طالبان” در امارات دفتر زده و باب مذاکره بگشایند،بخاطر 6 یا 7 آمریکایی ترور شده قانع نشدند از سر رجوی بگذرند.هم در لیست تروریستی ابقا کردند و هم اینکه “کانون استراتژیکی نبرد رجوی در بیابان های عراق” را به یک مسافرخانه در کمپ لیبرتی تقلیل دادند.تا تتمه نیش رجوی را از حلقوم خورده و پس نداده بیرون بکشند!
17/02/2012
محمد علوی