انگار نه انگار که کسی مرده است.شاید یک معترض و شاید یکی از همان فریب خوردگانی که رجوی آنها را “زادگان مریم” و “گوهر بی بدیل” می خواند!
رویا درودی را می گویم،کسی که به اعتقاد جداشدگان تمام زندگی اش را از عنفوان کودکی در پایگاه های فرقه رجوی گذراند و اکنون در آلبانی و دهه چهلم جوانی با رنج و عذاب زندگی را وداع می گوید ،تا فرصت طلبان قاب عکس اش را از دیوار اورسوراواز آویزان نمایند.کسی که می گویند هیچ وقت طعم زنانگی و زندگی را نچشید و آرزو به دل افسرد و رفت تا رجوی نام اش را در ردیف “صدیقین” ثبت نماید.عجب خرمرد رندی، ابلها “صدیق” کدام است؟
چه فایده؟ چه حاصل از این همه دربدری که دختر جوانی را (آگاهانه و مختارانه در حصارهای تشکیلاتی) مجبور نمایند طبیعت خود را رها نموده و در خدمت اهداف مالیخولیایی رهبران قرار گیرد؟ نه از پدر،مادر،خواهر و برادرانش خبری هست و نه اینکه خانم برگزیده مادام العمر، بعنوان مادر عقیدتی بیش از دو جمله برایش نوشته باشد.آیا همه زنانی که در فرقه رجوی گرفتار آمده اند،آنچنان می گذرانند و اینچنین می روند؟ این است نمونه “زن رها” و “الگوی زنان ” ایران فردا؟ این است نمونه ای از “هزار مریم” ؟
چقدر باید فریبکاری کرد و از قبل توهماتی که خون افراد را در حصارهای تشکیلاتی به شیشه ایدئولوژیک کشیده اند، در ویترین فروشگاه های تجارت سیاست،تروریسم و حقوق بشر به فروش برسانند؟ آیا نگاهی به گذشته کافی نیست؟ آیا افشاگری زنان جداشده شورای رهبری در مورد وضعیت فلاکت بار و زندگی دست چندم زنانی که تحت عنوان “مجاهد خلق” در عراق یا کشورهای اروپایی به بند کشیده شده اند مسئله آموز صد مدرس نیست؟
چرا زنانی که رجوی آنها را نهایت حقوق بشر و الگوی زن آگاه و پیشرفته می نامد،آنچنان می آیند و اینچنین در غربت و تنهایی ، حتی بدون پشتیبانی مادی و معنوی از دنیا می روند؟ متاسفانه فریبکاری هنوز ادامه دارد و جان افرادی که روزی برای خدمت به مردم در تور این گروه گرفتار آمده اند، تنها کارایی شان مزین کردن دیوارهای اورسوراواز به عکس ها و تصاویر جان باختگی شان می باشد.
خانم برگزیده مادام العمربه دلیل مشغله فراوان در مجالس بزم سیاسی اروپا و لاف زدن با مستخدمین اروپایی، فرصت کافی برای نوشتن در باره علل مرگ چنین افرادی پیدا نمی کند. او همان چند خط را نیز به دروغ آلوده و تلاش نموده است خانواده درودی را در کنار خود و در کمپ لیبرتی قرار دهد.
او بسیار ابلهانه، آنها را هواداران شناخته شده مجاهدین در مشهد معرفی نموده است. در صورتیکه منابع جداشدگان می گویند؛ پدرش جواد درودی، خواهر و برادران او از کادرهای سازمان مجاهدین بوده که در گذشته از تشکیلات کنار کشیده و با چه مشقاتی در آلمان به زندگی عادی مشغول بودند.دو برادر رویا از کودکی در آلمان به تحصیل پرداختند و اکنون بیرون از مجاهدین به زندگی خود مشغولند.مریم رجوی به دروغ طوری نوشته است که انگار همه اهل خانواده او هم اکنون در لیبرتی بسر می برند و او کسی از اهل خانواده اش را در اروپا نداشته است.
برخی از جداشدگان می گویند؛ پدر رویا،آقای جواد درودی در مشهد تعمیرگاه ماشین داشته ،زندگی و همه امکانات خود را در اختیار مجاهدین قرار داده و به دلیل ترس و حمایت های اینچنینی با خانواده از ایران خارج شده و به عراق اعزام می شوند.می گویند آقای درودی سابقه جدایی از مجاهدین داشته و یک بار نیز برای همیشه دنبال زندگی اش می رود.اما در اواسط دهه هفتاد-هشتاد، مجددا برای دیدار با فرزندانش به کمپ اشرف باز می گردد و برای مدتی نامعلوم در آنجا به کارهای تعمیراتی می پردازد.
آقای درودی با همان تعمیرگاه و زندگی که در مشهد داشت، می توانست بیماری رویا را علاج کرده و هزینه بیمارستان اش را نیز بپردازد.اما رجوی و ابزارهای تشکیلاتی اش همه چیز دیگران را گرفته و هیچ چیز برای اعضا باقی نگذاشتند .متاسفانه برای هزارمین بار رهبری مجاهدین دریافت کننده و خانواده های قربانی با از دست دادن عزیزانشان اینچنین بدهکار تشکیلات رجوی می شوند.
خانم رجوی اگر پول یک دست لباسی را که می پوشد در زمانی که لازم بود، برای رویا هزینه می کرد،رویا امروز زنده بود.
سئوال اینجا است که چرا رجوی «رویا درودی» را نزد دو برادر و اهل خانواده اش در آلمان نفرستاد و او را خارج از دسترس خانواده اش به آلبانی ارسال نمود؟
آیا فرستادن امثال رویا درودی به آلمان و نزد خانواده اش کار سختی برای مجاهدین بود؟ اگر امکانپذیر نبوده چگونه خانم برگزیده مادام العمر در اوایل حمله آمریکا به عراق، توانست همراه با چند صد تن خود را به فرانسه برساند؟ چگونه شوهر سابق خود مهدی ابریشمچی را چند ماه پس از سقوط صدام حسین توانست به نزد خود و فرانسه ببرد؟ چرا هر چه منفعت و کاخ نشینی برای سران فرقه و هر چه جان دادن و در غربت به سوی مرگ شتافتن برای اعضا و هوادارن است؟
خانم رجوی نگفته است که با آگاهی از بیماری رویا درودی در ایام حکومت صدام حسین در پادگان اشرف، چگونه از او کار می کشیده، به بیماری اش توجهی نداشته و عامل اصلی تشدید بیماری او بعد از سقوط صدام حسین و رسیدن به نقطه مرگ در لیبرتی و سپس در آلبانی بوده است.خانم رجوی بهتر است مقداری از شاهکارهای تشکیلاتی اش در اهمیت ندادن به جان کندن اعضای سازمان تحت عنوان “انقلاب ایدئولوژیک” در آن ایام سخن بگوید!
7 دسامبر 2013
محمد علوی