مدتی است خبری از ساکنان لیبرتی نمی نویسم. از آنان که قرار بود انتقالشان در صدر خبرهای کمپین باشد. چرا نمینویسم؟ از آغاز کمپین تا به امروز که بیش از یکسال می گذرد با یاری همراهان کمپین کوچکترین خبری را در رابطه با ساکنان اشرف و لیبرتی دنبال کرده و به اطلاع افکار عمومی، بخصوص خانواده های آنها رسانده ایم. در این مسیر، نه من و نه همراهان کمپین و نه خانواده هایی که شهامت داشته اند خبری از عزیزانشان بپرسند، از تهمت و افترای کسانیکه قصد داشتند استراتژی ماندن در عراق را به هر قیمت پیش ببرند، در امان نبوده ایم. عزیزانمان را بر علیه ما به صحنه آوردند تا نشان بدهند برای پیش بردن این استراتژی از هیچ چیز هراس ندارند. اما اشتباه میکردند.
امروز:
– کمپین به بار نشسته و خط قرمزهای خروج از عراق را شکسته است.
– خواسته انتقال بعنوان یک خواسته مشروع تثبیت شده و هر کس حرفی از ساکنان لیبرتی می زند ناچار است، این خواسته را نیز مطرح کند.
– مسئله انتقال بصورت جدی مطرح شده و به آنها که نمیخواستند حتی حرفی از آن زده شود نیز تحمیل شده است.
جهت اطلاع میگویم، در مدت اخیر، تعدادی از ساکنان لیبرتی به کشور ثالث منتقل شده و این روند ادامه دارد.اجازه بدهید به تاریخ، تعداد و مکان انتقال ها اشاره ای نشود ولی کمپین سعی کرده، در صورت اطلاع از اسامی، به خانواده های منتقل شدگان بصورت خصوصی و بدون هیاهو اطلاع دهد و باز هم اینکار را ادامه خواهد داد. مسلما ما از بسیاری خبرهای پشت پرده و تعداد واقعی منتقل شدگان اطلاع کافی نداریم ولی به دو دلیل مشخص ترجیح میدهیم این اخبار را در حال حاضر منتشر نکنیم :
یک- عدم سوء استفاده کسانیکه تلاششان بازگرداندن ساکنان لیبرتی به دامن جمهوری اسلامی است. و آنانکه با هر انگیزه ای در راه انتقال ساکنان لیبرتی سنگ اندازی کرده و با نامه نگاری به دولتهایی که مایل به بررسی پرونده پناهندگی ساکنان هستند، سعی دارند آنها را از پذیرش ساکنان لیبرتی بترسانند!!و از طرفی در جهت تحریک دولت عراق برای دستگیری و محاکمه تعدادی از ساکنان لیبرتی نامه می نویسند. نمونه این نامه ها با امضاهایش در دنیای مجازی موجود است. اینان همچون رژیم جمهوری اسلامی آرزوی نابودی ساکنان لیبرتی را دارند.
دو- ندادن بهانه به دست مجاهدین برای متوقف کردن پروسه انتقال و عدم همکاری با سازمان ملل و کمیساریای عالی پناهندگان. بنا به اخباری، مجاهدین با سازمان ملل و کمیساریا شرط کرده اند، در صورت انتشار هر گونه خبری، همکاریشان را در رابطه با انتقال قطع خواهند کرد. برای همین، کمپین نمیخواهد کوچکترین خدشه ای در این رابطه بوجود بیاید و در جهت هدف اصلی اش ترجیح می دهد از انتشار خبرها تا زمانی که از منبع دیگری منتشر نشده است، خودداری کند. چون هدف ما انتشار خبر دست اول نیست بلکه انتقال ساکنان لیبرتی از آن کشتارگاه است. بارها گفته ایم، با انتقال تمامی ساکنان لیبرتی به کشور ثالث کمپین به کار خود پایان خواهد داد. امروز نیز در همین رابطه ترجیح میدهیم، بار خبری را پائین بیاوریم تا به مجاهدین فرصت دهیم مقوله انتقال را بدور از هر هیاهو و کشمکش سیاسی عملی سازند. اگر عدم اعلام این خبرها می تواند در راه انتقال سریعتر ساکنان لبیرتی کارساز باشد، کمپین حاضر است از اعلام عمومی آنها خودداری کند. برای ما منافع ساکنان لیبرتی مرجح بر کمپین میباشد و این را بارها با عملکردمان ثابت کرده ایم.
اما در همین رابطه یک سئوال بزرگ در برابر ما و خانواده هایی که به ما مراجعه می کنند، قرار دارد، اینکه چرا مجاهدین از تماس منتقل شدگان به کشور ثالث با خانواده هایشان جلوگیری میکنند؟ چرا آنها را حتی از خانواده هایشان که در کشورهای اروپایی و آمریکایی اقامت دارند، مخفی نگه می دارند؟ و لااقل رابطه آزاد تلفنی و ایمیلی را بین آنها برقرار نمیکنند؟ چرا فقط تعداد کمی از مرتبطین نزدیک مجاهدین می توانند نزدیکانشان را که بتازگی منتقل شده اند، در مراکز مجاهدین ببینند؟ به چه دلیل باید چنین ارتباطات نورمال و کاملا عادی با خانواده و نزدیکان قطع باشد؟
در کشورهایی که تلفن و اینترنت و ایمیل به سادگی یافت میشود این چه وضعیتی است؟ در این رابطه چند نمونه را مطرح میکنم: یکی از دوستان با ما تماس گرفته که برادرم را در فلان مرکز مجاهدین دیدار کرده ام. او به نظر بیمار میرسیده ولی هیچ شماره تلفن و امکان تماس دوباره با او را ندارم! جوانی میگوید مادرم را یکبار به من نشان داده اند و با اینکه او را سالهای طولانی از زمان کودکی ندیده ام دیگر هیچ تماسی با او ممکن نیست! باید به مراسم مجاهدین بروم تا شاید دوباره موفق به دیدار مادرم شوم! مادری مطرح میکند، یکی از چند عضو خانواده اش در کمپ لیبرتی به یکی از کشورهای اروپایی منتقل شده و فقط یکبار بصورت کوتاه از طریق اسکایپ در حالیکه تنها نبوده، با او صحبت کرده و هیچ ارتباطی دیگری با او میسر نیست و حتی حاضر نشده اند دیگر اعضای خانواده که در اروپا هستند با او بعد از سالها تماسی داشته باشند!! و با پیشنهاد خانواده جهت خرید تلفن برای او موافقت نشده است!!
براستی، مجاهدین در این مخفی کاری ها از چه چیزی هراس دارند!؟ چگونه است که از خانواده ها بیش از ماموران رژیم یا سرویس های اطلاعاتی کشورها میترسند؟ من مجاهدین را به پاسخگویی منطقی در این زمینه فرا میخوانم. و امیدوارم بدون ناسزاگویی و تهمت زدن به این مهم بپردازند و اگر توجیه و یا توضیحی دارند مطرح کنند. چنین وضعیتی برای خانواده هایی که سالهای زیادی از فرزندانشان دور بوده اند، قابل قبول نیست.
در همین رابطه خطاب به خانواده هایی که مخالف چنین سیاست هایی هستند و نگران عزیزانشان، به صراحت میگویم: اگر عقب بنشینید. اگر فقط به پچ پچ کردن در پشت صحنه مشغول باشید. اگر جرات نکنید و از عزیزانتان به هر شکل ممکن خبری نگیرید، فردا دیر خواهد بود. قسمتی از تلاش کمپین در این یکسال این بوده تا نشان دهد، تک تک ساکنان لیبرتی جدای از وابستگی سازمانی شان، به صفت یک فرد دارای خانواده هستند. تا جامعه بین الملل به آنها نه به چشم اعضای یک سازمان بلکه به عنوان یک انسان مستقل و به لحاظ عاطفی وابسته به یک خانواده نگاه کند و از معامله سیاسی بر سر جان آنها دست بردارد. تا زمانیکه پرونده تک تک نفرات ساکن لیبرتی توسط خانواده هایشان بصورت علنی و یا غیر علنی از طریق سازمان ملل و کمیساریای پناهندگی دنبال نشود. مراجع بین المللی آنها را به عنوان یک فرد مجزا و مستقل به رسمیت نخواهند شناخت. خانواده ها با پیگیری عزیزانشان باید نشان دهند که آنها خانواده ای دارند که نگرانشان است و وضعیتشان را دنبال میکند. ما سعی کرده ایم در اینرابطه به خانواده ها تا جایی که می توانیم کمک کنیم. خوشبختانه بسیاری از آنها به اینکار مبادرت کرده اند. مجاهدین نیز اگر دغدغه جان ساکنان لیبرتی را دارند باید از اینکار بغایت استقبال کنند.
اینک یکسال از تاسیس کمپین گذشته است! یکسال در آتش و خون و انفجار روزانه در عراق، یکسال وحشت و بیقراری همیشگی از اینکه لیبرتی هدف موشک و بمباران دشمن قرار بگیرد. یکسال از کشته شدن مظلومانه آنهاییکه به امید برقرار کردن آزادی و دمکراسی برای مردمشان در پیروی از سیاست های سازمانی که به آن اعتماد داشتند، به عراق رفته بودند ولی در خاک این دشت همیشه خونین دفن شدند.
دغدغه کمپین از ابتدا فقط نجات ساکنان اشرف و لیبرتی از قتلگاه عراق بوده است. کمپین پرچمدار این خواسته شد تا صدایی که میخواستند به هر قیمت خاموش کنند، را به گوش افکار عمومی برساند. تا شعار ” انتقال” را در برابر شعار “ماندگاری در عراق” به عنوان یک خواسته عمومی همه گیر کند تا این خواسته با فشار افکار عمومی به واقعیت بپیوندد. تا شعارهای غیرواقعی و تحریک آمیز که بنا به منافع سیاسی مشخصی داده میشد، به مانند کف آب به کناری برود و واقعیت آشکار شود.شعارهایی مانند ” اشرف ماندگار است” ، ” اگر اشرف بایستد، جهان خواهد ایستاد”، ” بازگشت به اشرف”، ” بیا بیا در مقابل قاتلان تا دندان مسلح ” البته این بیا بیا را کسانی که فرسنگها دورتر از این قاتلان در فرنگ بسر می بردند، قوی تر و بلندتر سر می دادند!! ، و یا فریادهای “حاضر حاضر ” که از پشت تریبون های گرم و نرم در کشورهای اروپایی و آمریکایی!! برمیخاست! از دهان کسانیکه حاضر نبودند حتی یکروز خود یا اعضای خانواده شان در کمپ لیبرتی در زیر موشکباران اقامت کنند و یا لااقل از تعطیلات تابستانی و زمستانی خود کوتاه بیایند! اما پلاکاردهای” من یک اشرفی هستم”! را با رندی تمام در تظاهرات های مجاهدین به دست میگرفتند!! تا خوراک تبلیغاتی برای ماندن هر چه بیشتر ساکنان اشرف و لیبرتی در قتلگاه عراق فراهم کنند!
کمپین از ابتدا جز یک صدا نبوده و نیست…صدای کسانی که نمیخواستند خبر کشته شدن انسانهای گرفتار شده در کمپ های اشرف و لیبرتی در عراق را بشنوند. آنها که یا اعضای خانواده شان آنجا بودند یا یار، همراه و گاهی نیز دوست و همرزم و هم بندی سالهای زندان…. کمپین صدای بی صدایان شد. صدای انسانهایی که باید مظلومیتشان را فریاد میکردیم. آری! کمپین با این صدا در برابر “استراتژی مرگ” ایستاد. در برابر “استراتژی مرگ”آنانکه جوانان ما را در زندانهای کشور به جرم اعتراض زیر شکنجه می برند و بدون کشتار و اعدام حکومتشان بر باد است و از طرفی برای صادر کردن بحران تضادهای داخلی به بیرون از مرزهای کشور و قدرت نمایی در اوج فروپاشیدگی، وحشیانه به ساکنان کمپ اشرف حمله کرده و بدور از هر گونه قوانین انسانی آنها را دست بسته قتل عام و کمپ لیبرتی را برای دفن کردن ساکنان بی پناه آن در عراق موشک باران می کردند….
همچنین در برابر “استراتژی مرگ” از طرف آنانکه قاب عکس ها را در انبارها آماده کرده بودند تا ساکنان اشرف و لیبرتی را در پای خط نادرست ماندن به هر قیمت در عراق به بهانه مقابله با بنیاد گرایی رژیم، تک به تک قاب گرفته و به لیست خونین خود اضافه و روی این خونها “سیاست بازی” کنند. برگزیدگانی که براحتی و بدون هیچ احساسی در توجیه استراتژی خود در جمع میگفتند ” ما صد و بیست هزار شهید دادیم، سه هزار و چهارصد تا هم رویش!!” یا آن بسیار شریفانی! که بعد از اولین کشتار در اشرف، در جلسه ای، در پاسخ اینکه چرا برای نجات جان کسانی که در عراق هستند اقدامی نشده و نمیشود؟ روی رگ برآمده گردن می زدند که ” بله، ماندن در عراق یک مسئله ایدئولوژیک است و ما مسئولیت تمامی این خونها را بعهده می گیریم!! هر کس از خروج از عراق حرف بزند از مرز سرخ عبور کرده است!!”
آری! کمپین بدون هیچ قدرت اجرایی اما با آرزو و همت بلند همراهان و حامیانش در برابر استراتژی مرگ از هر طرف ایستاد و تهمت ها را بجان خرید و باز هم خواهد ایستاد. تا نجات تک تک ساکنان لیبرتی از عراقی غرق در آتش و خون! این صدا را تنها کسانی که استراتژی مرگ را دنبال میکنند بر نمی تابند. اما بیشک آنها که آتش بیار این استراتژی شده اند نیز از پس لرزه های آن مصون نخواهند ماند! شب دراز است و قلندر بیدار!
از آغاز کار این کمپین تهمت ها بنا به شرایط تغییر میکرد:
ابتدا گفتند، کمپین استراتژی مجاهدین را به چالش کشیده است! ما گفتیم، اگر استراتزی مجاهدین ماندن در عراق است بله آنرا به چالش کشیده ایم! ولی اگر مجاهدین قصد خارج کردن نیروهایشان از عراق را برای نجات جانشان دارند. پس هدف و قصد ما با مجاهدین یکیست. بعد گفتند کمپین خط رژیم جمهوری اسلامی را پیش میبرد! ما گفتیم، اگر جمهوری اسلامی بلانسبت! خواهان نجات جان ساکنان لیبرتی است و میخواهد آنها از کشوری که بلا از زمین و آسمانش می بارد به کشور امن بروند! پس ما را در همان خط حساب کنید! ولی اگر آنطور که ما در رسانه های حکومتی می بینیم، رژیم خواستار نابودی تک تک ساکنان لیبرتی و اشرف است و میخواهد آنها را یا به ایران منتقل کند و یا به قتل برساند. پس هدف ما با آنها یکی نیست و اتفاقا به نظر میرسد خط کسانی که میخواهند آنها در عراق بمانند با رژیم جمهوری اسلامی خواسته یا ناخواسته یکی شده است!
توطئه ها از همان روز اول شروع شد. بسیج شده بودند تا کمپین را در نطفه خفه کنند. اولین قدم، حمله و هجوم سازمان یافته به کسانی بود که از کمپین حمایت می کردند. کامنت ها و حرفهای همه یکی بود، چون توجیه جمعی در یک نقطه صورت گرفته بود.عده ای نقششان بحث کردن در راستای متهم کردن کمپین بود ولی خیلی زود متوجه شدند، بحث کردن بدلیل نداشتن جواب های منطقی و قابل فهم به نفعشان نیست و به روشنگری بیشتر می انجامد. اینبار دستور خروج از صفحات حامیان کمپین را صادر کردند. هر کسی باید یا با آنها بود یا با کمپین!!میخواستند خط هر که با ما نیست لاجرم بر ما است و هر که بر ما است لاجرم با رژیم جمهوری اسلامی است را پیش ببرند ولی اینهم نگرفت. سعی کردند حامیان کمپین را از ما دور کنند. با صرف انرژی انبوه با تک تک اعضا و حامیان کمپین تماس گرفتند و هر کدام را به شکلی توجیه میکردند. در این راستا تعدادی از ساکنان لیبرتی با خانواده هایشان تماس گرفتند و آنها را از همراهی با کمپین بازداشتند! ولی ما خوشحال بودیم که حداقل به یمن کمپین، خانواده هایی موفق به تماس با عزیزانشان شده اند. تعدادی از این دوستان، نامه ها و گفتگوهای پشت صحنه را برای ما میفرستادند و این تلاشها را خنثی میکردند و تعدادی هم از ترس یا در تردید کناره میگرفتند. بعضی نیز بعد از مدتی وقتی می دیدند، همه حرفها بر علیه ما دروغ بوده، باز میگشتند. نامه ها و اسناد نشست های توجیهی در این رابطه را آرشیو کرده ایم و اگر زمانی لازم باشد بدون نام بردن از نفرات حامی کمپین، این اسناد را انتشار خواهیم داد تا مشخص شود، چگونه بالاترین مسئولین مجاهدین در این رابطه نقش ایفا میکرده اند. و مسئله فقط در چند هوادار در دنیای مجازی خلاصه نمیشده است.
در مرحله بعدی باید صفحات همراهان کمپین در هراس از همگانی شدن این صدا، بایکوت میشد! تا صدای کمپین بگوش نرسد. اما اشتباه میکردند بجای بایکوت ما، خودشان را در زندان خود ساخته اسیر کردند. مانند انسانهایی که برای فرار از دنیای بیرون، خود به درون قفس رفته و درب را قفل میکنند و بعد فکر میکنند، دیگران را بایکوت کرده اند! خنده دار و در عین حال دردآور بود! مبارزه ای که از رود خون به این نقطه رسیده بود! حاصل زندگی و درد و رنج خود ما بود که در برابر چشمانمان این چنین ویران میشد.
بالاخره بعد از اینهمه، چون اراده بین المللی نیز در راستای خروج از عراق بود. به اولین سری انتقال ها تن دادند. خبر انتقال ها را نوشتیم. گفتند، کمپین به دشمن خبر می رساند! گفتیم، دولت مالکی و رژیم جمهوری اسلامی قبل از ما تمامی این اخبار را دارند. ولی گویا تنها نامحرمان، کمپین و مردم ایران بودند که نباید خبری در این رابطه به آنها می رسید!گفتیم، اسامی مجروحین را برای اطلاع خانواده هایشان اعلام کنید یا حداقل بصورت خصوصی به آنها اطلاع دهید. گفتند، میخواهند مشخصات قرارگاه را برای حمله بعدی به دشمن بدهند!! گویا سانتی متر به سانتی متر کمپ لیبرتی را دولت عراق و رژیم ایران نمی شناختند؟ و به اسامی مجروحین برای شناختن مساحت آن نیاز بود!! جالب این جا است که قاضی تدپو از لابی های مجاهدین، در جلسه استماع کنگره آمریکا عکس هایی از سنگرهای مقابل هر بنگال در کمپ لیبرتی را در ابعاد بزرگ نشان میدهد و مجاهدین نیز آنرا در تلویزیون خود پخش و بازپخش کرده و در یوتوب به نمایش میگذارند!! و آنرا تهدیدی در جهت دادن مشخصات کمپ به دشمن محسوب نمیکنند!!
یا فلان عکاس قزاقستانی – ایتالیایی که انبوهی عکس از کمپ اشرف و ساکنانش در حالیکه فرش سرخ در زیر پاهایش افکنده اند را در وبلاگ و فیسبوک خود به نمایش میگذارد و نه تنها از نظر مجاهدین هیچ خطری برای ساکنان لیبرتی ایجاد نمیکند بلکه مورد تشویق قرار میگیرد و عکسها دست به دست می گردد!! یا وقتی همسایه های اطراف مقر مجاهدین و دیگر افراد غیر ایرانی در سفر توریستی به کمپ اشرف در عراق با سی دی های پر از عکس و فیلم باز میگردند و آنها را به همه نشان می دهند، باز هیچ مشکلی ایجاد نمیشود!! با کمال تعجب می بینیم، همه خبرنگارها و دیگرانی که غالبا وصل به سرویس های اطلاعاتی کشورها هستند، ورودشان به کمپ اشرف و لیبرتی و عکسبرداری و فیلمبرداری شان از اماکن و افراد آزاد است و اشکال امنیتی ایجاد نمیکند ولی خانواده ها و دلسوزان این عزیزان در عراق اگر سئوالی از مجروحین و نفراتشان بکنند بلافاصله در معرض اتهام همکاری با رژیم جمهوری اسلامی قرار می گیرند!! واقعا مجاهدین چه کسی را می خواهند با این اتهامات فریب دهند!؟
در همین رابطه لازم است به نامه های سرگشاده خانواده هایی اشاره کنم. پس از تلاشهای ناموفق تعدادی از خانواده ها برای خبرگرفتن از عزیزانشان در کمپ لیبرتی! آنها ناچارا اقدام به نوشتن نامه سرگشاده کردند. نامه هایی بسیار متین و منطقی که در آن فقط خواستار تماس و اطلاع یابی از نزدیکانشان بودند. اما پاسخ فقط نامه هایی شرم آور بود که در رسانه های مجاهدین منتشر میشد. اینبار خط آمده بود که نامه های سرگشاده به مریم رجوی، خط رژیم است! اصلا شرایط جنگی است و جیک نباید زد! چراغها خاموش!
سی و پنج سال است، هم رژیم جمهوری اسلامی و هم مدعیان آلترناتیوی اش شرایط جنگی اعلام کرده اند و در هر دو طرف معترضین به سیاست هایشان را قلع و قمع میکنند! و این شرایط جنگی معلوم نیست کی تمام خواهد شد!؟ رژیم در شرایط جنگی که بر کشور حاکم کرده همه را به نام منافق از دم تیغ میگذراند. مدعیان آلترناتیوی هم در شرایط جنگی خود ساخته همه را بنام مامور وزارت اطلاعات از دم تیغ میگذرانند. هر دو طرف از یک شیوه استفاده میکنند. هر دو طرف در رابطه با جنگ قدرت در یک نقطه به هم رسیده اند!
مجاهدین مرحله به مرحله خود را مالک جان و مال و زندگی افراد لیبرتی جلوه داده اند. خانواده ها نباید حتی نام عزیزانشان را بر زبان بیاورند چون بلافاصله متهم به رابطه با وزارت اطلاعات میشوند!! سهم خانواده ها اگر هیچ اعتراضی نکنند و در سکوت به دوری و بی خبری از فرزندانشان تن داده و منتظر خبر کشته شدن آنها بمانند، فقط تسلیتی از جانب خانم رئیس جمهور برگزیده میباشد. و قاب عکسی که به دیوارهای اور اضافه میشود وگرنه مغضوب الدنیا و الآخرت!
آری! در چنین شرایطی، کمپین یکسال را با تمام فراز و نشیب هایش پشت سر گذاشت! و هنوز پابرجا مانده است. هیچ کدام از توطئه ها نتوانست آنرا از پا درآورد. اعضا و حامیان کمپین را افرادی با عقاید و نظرگاه های گوناگون تشکیل میدهند که فقط در خواسته “انتقال فوری ساکنان لیبرتی به کشور ثالث” به هم گره خورده اند. امروز صدای کمپین راه خود را یافته و تثبیت شده است. مجاهدین نیز که تا همین اواخر از مطرح کردن علنی خواسته انتقال خودداری می کردند، در برابر این صدا ناچار به طرح مسئله انتقال در بیانیه های خود شده اند. مطرح کردن انتقال در سخنان مریم رجوی در آخرین کنفرانسی که بنام کنوانسیون در پاریس صورت گرفت، نشانگر این مسئله است. اینبار برخلاف همیشه خواسته انتقال بلافاصله بعد از درخواست بازگرداندن گروگانها مطرح شد. و البته گام مثبتی بود که فقط و فقط با تلاش های کمپین به ثمر رسید. اما هنوز کافی نیست، تا انتقال تک تک نفرات لیبرتی به کشور ثالث مجاهدین باید تمامی تلاش و امکانات خود را بعنوان سازمانی که اعضایش در راستای وفاداری و پایبند بودن به استراتژی اش در عراق به تله افتاده، بکار بگیرد. این حقی است که رهبران مجاهدین بر گردن اعضایشان دارند و اگر کوچکترین اهمالی در این رابطه بخرج دهند از طرف مردمی که فرزندانشان را در مسیر مبارزه به امانت به آنها سپردند، هرگز بخشیده نخواهند شد. امید است که آنها به این مسئولیت عمل کنند.
در اینجا لازم است به مسئله دفن پیکرهای 53 نفر از کسانی که در حمله جنایتکارانه به کمپ اشرف کشته شده و جسدهایشان توسط دولت عراق کالبدشکافی و بخاک سپرده شده است، اشاره کنم.
یک- قبل از هر چیز باید روی این نکته تاکید کنم که از نظر کمپین، پیکرهای این عزیزان باید به سازمان ملل سپرده میشد تا با یک کالبدشکافی بیطرفانه، تحقیقات مستقلی در مورد قتل عام ساکنان کمپ اشرف صورت بگیرد. سپردن این تحقیقات به دولت عراق از نظر ما قابل قبول نیست. کمپین ما خواستار تحقیقات و کالبد شکافی بیطرفانه از طرف جامعه بین المللی در این رابطه و سپردن آمران و مجریان این جنایت به دادگاهی بین المللی میباشد.
دو- از طرفی میخواهم تاکید کنم، هر گونه استفاده تبلیغاتی سیاسی – ایدئولوژیک از اجساد کسانی که بیرحمانه در یک جنگ نابرابر بخون تپیده اند، از طرف هر طرفی، محکوم است. دفن کردن مخفیانه این پیکرها از طرف دولت عراق برای جلوگیری از تحقیقات و کالبد شکافی مستقل به هیچوجه قابل قبول نیست. این وظیفه جامعه بین الملل است که این مسئله را پیگیری کند. همچنین در رابطه با اطلاعیه مجاهدین برای تحویل جسدها به ساکنان کمپ لیبرتی یک سئوال برای ما مطرح است : در شرایط فعلی که ساکنان لیبرتی به گفته صریح مجاهدین خود در زندان بسر می برند و روزانه با مشکلات گوناگون دست به گریبان هستند.
اگر این پیکرها تحویل مجاهدین می شد آنها قصد داشتند این 53 جسد را کجا دفن کنند؟ آیا قصد بر این بود تا در مساحت نیم کیلومتری کمپ لیبرتی قبرستانی دیگر ایجاد شود؟ تا زنجیری باشد بر جان و احساسات عاطفی ساکنان لیبرتی در جهت ایجاد مانع برای جلوگیری از هرگونه سئوال و اعتراض؟ از کی تا بحال در زندان قبرستان تاسیس میشود؟ و یا قرار بود در شرایطی که خطر از در و دیوارعراق بر روی مردم خودش نیز می بارد باز ساکنان لیبرتی در برگزاری مراسم خاکسپاری در بیرون از کمپ مورد حمله قرار گرفته و تعدادی دیگر کشته شوند؟ براستی راه حل مجاهدین برای دفن این پیکرها در صورتی که به آنها تحویل داده میشد چه بود؟ آیا قطعه مروارید در عراق که بسیاری از ساکنان اشرف در آن خفته اند، بدست رژیم و ماموران عراق نیفتاده است؟
دیگر کسانی که در حمله به کمپ لیبرتی و یا بر اثر بیماری در عراق تا کنون کشته شده اند چگونه و کجا دفن شده اند؟ با توجه به اینکه دولت عراق از محل دفن مطلع است و هیچ مشکل امنیتی برای این اجساد متصور نیست آیا به خانواده های آنها اطلاع داده شده است؟ در ثانی اگر قصد مجاهدین خروج از عراق است، این پیکرها به هر صورت در خاک عراق باقی خواهند ماند. آیا بهتر نیست افکار عمومی را به زندگانی که در کمپ لیبرتی در معرض خطر قرار دارند، توجه داده و انتقال آنها به کشور ثالث تسریع کرد؟ بعد از خروج کامل از عراق توسط وکیلان و مراجع بین المللی میتوان به این مسئله پرداخت؟ اما ایکاش در زمان زنده بودن ساکنان اشرف بهای لازم به انتقال و نجات جان آنها داده میشد تا امروز بحث بر سر اجسادشان نباشد! و ایکاش تلاش این وکلا اینک روی انتقال زندگان لیبرتی متمرکز شود تا فردا برای تحویل اجسادشان اینهمه وقت و انرژی مصرف نشود!
آری! کمپین فقط یک صدا بوده و هست، صدای آنهایی که نمیخواهند این عزیزان گوشت دم توپ شوند. صدای آنانکه نمیخواهند در عراق در راستای یک استراتژی غلط دفن شوند. بله، ما یک صدا هستیم، در برابر کسانی که میخواستند بگویند فقط خواسته ماندن در عراق مشروعیت دارد و غیر از آن، هر چه هست وابسته به رژیم است. آنهایی که خروج از اشرف و عراق را خط سرخ محسوب میکردند تا هیچ کس نه از درون و نه از بیرون، جرات مطرح کردن این خواسته را نداشته باشد. کمپین این خط سرخ را وادار به شکستن کرد و باعث شد تا خواسته انتقال فوری بر اثر فشار افکار عمومی در بیانیه ها و سخنان رسمی مطرح شود. کمپین پرچمدار کسانی شد که خواستار خروج از عراق بودند. پرچمدار صدای آنها که در درون اشرف و لیبرتی مخالف ماندن در عراق بودند ولی نمیخواستند به دست رژیم بهانه دهند و هیچ راهی برای بلند کردن صدایشان نداشتند. امروز دیگر خواست خروج از عراق و انتقال به کشور ثالث تابو نیست و مسئله انتقال بصورت جدی روی میز جامعه بین المللی است. این موفقیت بزرگی برای کمپین است.
بار دیگر از طرف کمپین تاکید میکنم، کمپین کاری به عقاید سیاسی و ایدئولوژیک ساکنان اشرف و لیبرتی ندارد. به آنها از موضع انسانی نگاه و برای نجات جانشان در این راستا تلاش میکند، اصلی ترین دغدغه ما جان و حرمت انسانی ساکنان کمپ لیبرتی در عراق است. اینکه در معرض بازیها و معاملات سیاسی قرار نگیرند. شرافت انسانی شان با بازگشت اجباری به نزد جمهوری اسلامی خدشه دار نشود. در عراق، سرزمین آتش و خون، معلول و زخمی و کشته نشوند. جان انسانها مایملک هیچ کس و هیچ سازمانی نیست. کمپین بخاطر مخدوش نشدن هدفی که دنبال میکند، سعی کرده است خود را از دیگر درگیری های انتقادی در رابطه با مجاهدین دور نگه دارد. بطور مشخص، من در این مدت در برابر هر تهمتی که شخص مرا هدف قرار داده، سکوت کرده ام تا کمپین به بیراهه نرود. اما من و همراهان کمپین در این مدت نشان داده ایم هرگز در برابر به بازی گرفتن جان و حرمت انسانها از هیچ طرفی، به هیچ بهانه ای سکوت نخواهیم کرد. به همین دلیل در این یکسال که از طرق مختلف در رابطه با بستن کمپین پیام دریافت کرده ام. فقط به پیام آورندگان یک جمله را تکرار کرده ام: هدف ما فقط و فقط نجات جان ساکنان لیبرتی است. مجاهدین به مسئولیت و وظایف خود در جهت انتقال ساکنان لیبرتی عمل کنند. در پایان این انتقال، کمپین به کار خود پایان خواهد داد. کمپین با پشتیبانی حامیانش بر این حرف تا به آخر خواهد ایستاد.
به امید اینکه با انتقال تمامی ساکنان لیبرتی به کشور ثالث و نجات جانشان از زندان عراق، آنها به همراه کسانیکه انرژی هایشان سالهاست در رابطه با نگرانی برای این عزیزان قفل شده است، بتوانند در مسیر مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی برای به ارمغان آوردن آزادی و دمکراسی در کشورمان، طرحی نو براندازند. چنین باد!
عاطفه اقبال – 8 اسفند 92برابر با 27 فوریه 2014
منبع:پژواک ایران