7 C
Paris
Monday, December 23, 2024

بعد از نزدیک سی سال دهنکجی و قلدرمنشی دیدن، تودهنی زدن حق است

Radjavi_shokri_mesdaghi_terrorisme

سال 92، سالی که رهبر مجاهدین آن را سال سرنگونی اعلام کرده بود و مریم رجوی هم   در مراسم تحویل سال تابلو سرنگونی در دست گرفت و در سخنان خود در برابر حاضران بر آن تاکید کرد، چیزی به پایانش نمانده، کمتر از دو ماه.  فاصله خرداد سال 64 تا این روزها که در آن بسر می بریم و در آستانه سال 93 هستیم، می شود حدود 29 سال. 29 سال پیش در اسفند 63 که زمانبدی سرنگونی رژیم با مبارزه مسلحانه در کوتاه مدت که مسعود رجوی از 30 خرداد 60 آن را علیه رژیم شروع کرده بود و بعد در تحلیلهایش در «زمان بندی استراتژیک» حداکثر زمان برای سرنگون کردن رژیم را سه سال اعلام کرد،  به پایان رسیده بود و رژیم سرجایش بود و سازمان مجاهدین ضربه های سنگینی در داخل دریافت کرده بود که شهادت موسی و اشرف سنگین تر در بین آنها بود.

جوخه های اعدام هنوز هواداران مجاهدین و گروههای سیاسی را درو می کرد. اگرچه در همین سه سال خونین و قبل از این که سالی از شهادت اشرف و موسی بگذرد، جناب «رهبر» در حومه پاریس داماد شده و با دختر بنی صدر  به حجله رفته بود و با جدا شدن بنی صدر از مجاهدین دختر او هم به زندگی مشترک با مسعود رجوی خاتمه داد. مسعود رجوی زمانبدی استراتژیک خود را اینگونه (گمانم در جمعبندی مبارزه مسلحانه یکساله بود) توضیح داده بود: تا سه سال کوتاه مدت، از سه تا پنج سال میان مدت و از پنج سال به بالا(یا از 5 تا ده سال) دراز مدت. ایشان حداکثر زمان لازم برای سرنگونی رژیم در کوتاه مدت را سه سال قرار داده بود و گرنه در مصاحبه هایی که در آن زمان با رسانه های خارجی داشت، تاکید کرده بود که رژیم تا چند ماه دیگر، ماه هایی که کمتر از تعداد انگشتان یک دست است سرنگون خواهد شد .

به هرحال در اسفند سال 63 زمان بندی استراتژیکی که برای سرنگونی رژیم اعلام کرده بود به پایان رسید و باید پاسخگوی عدم موفقیت خود در سرنگونی رژیم می شد، اما برای فرار از پاسخگویی به این سوال مهم، با همدستی مهدی ابریشمچی طرح فیل هوا کردن و راه انداختن شعبده یی به اسم انقلاب ایدئولوژیک را ریختند که تزویر در تزویر بود. یعنی اول حدود دو سه ماه قبل مریم رجوی را به عنوان «همردیف مسئول اول سازمان» معرفی کردند، بعد همین مساله که یک مساله کم اهمیت تشکیلاتی بود و ظاهر ارتباطی هم به آن انقلاب ایدئولوژیک نداشت، نقطه حرکت آن شعبد شده و آن طلاق «پاکبازانه» و ازدواج«پیامبرگونه»، که با ادعاهای پر تناقض و حرفهای مهملی همراه بود(از جمله این که هم آن را حماسه یی فراتر از همه حماسه های مجاهدین می نامیدند هم تاکید کردند که قابل الگو برداری نیست. حماسه یی که نمی تواند و نباید الگو باشد، فقط بساط مسعود رجوی می توانست پیدا بشود). بعد از آن که انتقاد از هر طرف از این شعبده بالا گرفت، رهبری مجاهدین که پاسخی برای خیلی از انتقادها نداشت، پرخاشگری و برچسب زنی و همه منتقدان را ضد انقلاب و در خدمت رژیم دانستن و آنها را «جبهه متحد ارتجاع نامیدن» را، «چاره رفع ضعف منطق» خود دید. بلند گو و کباده کش میدان تبلیغ در آن روزها، مهدی ابریشمچی بود.

ویدئو سخنرانی  او در تجمعی در پاریس که سخنانی بود برای توجیه و توضیح آن اقدام در شهرهای مختلف برای ایرانیان نشان داده می شد. او با تاکید بر اهمیت مساله رهبری انقلاب و این که هیچ مساله یی نباید مانع و مشکلی در انجام کار رهبری بشود، و این که فقدان رهبرای ذیصلاح به عنوان ضعف و کمبود بزرگ تاریخی مبارزات مردم ایران با استبداد و ارتجاع بوده است، تاکید فراوان به نقش «اَخصّ» و ویژه مسعود داشت و رابطه مجاهدین، به ویژه خودش با مسعود را، رابطه مریدی و مرادی می دانست. اینان یعنی مهدی ابریشمچی و آن چند مرید نزدیک مسعود رجوی مدعی بودند که حالا آن کمبود تاریخی را پیدا و این رهبری «ذیصلاح» را «کشف» کرده اند، یعنی مریم و مسعود گویی از مادر رهبر به دنیا آمده بوده اند یا یکباره با طلاق گرفتن یکی از همسر خود و به نکاح یکی دیگر در آمدن، یکباره یک رهبری ذیصلاح برای هدایت مبارزه مردم زاییده شده بود. در پی این کشف مبارک، مسعود رجوی شروع کرد از همه اعضا در رده های مختلف و هواداران تشکیلاتی «بیعت کتبی» گرفتن که از او چون امامی پیروی بکنند و بدون اما و اگر «در رکابش» باشند، و آن ها هم طی نامه هایی سراسر لبریز از ستایش از عظمت رهبر و ناچیزی و گاه نادانی خودشان، سرسپاری و اطاعت از رهبری را( در مواردی هم آمیخته با خشم حزب اللهی گونه نسبت به منتقدان امامشان بود) ، اعلام و با رهبری نوین بیعت کردند. دیگر در گرد و خاکی که با این مساله بلند شده بود، مساله عدم تحقق سرنگونی رژیم در زمانبدی تعیین شده و غلط از آب در آمدن محاسبات مسعود رجوی، که بهای بسیار گزاف و خونینی برای آن پرداخت شده بود، در هیاهیوی جنگ تبلیغاتی سر این مساله گم شد. هم چنان که اشاره شد، در آن زمان ویدئو سخنرانی مهدی ابریشمچی به هر شهری که در آنجا ایرانیانی مقیم بودند، برده می شد و مریدان سخت کوش با تلاش بسیار ایرانیان هوادار و غیر هوادار را برای دیدن آن دعوت می کردند. برای این کار هم معمولا سالنی اجاره می کردند و ویدئو در آنجا نمایش داده می شد.

در آن زمان خیلی از هواداران سازمان و حامیان مجاهدین هم از مساله شوکه شده بودند. من در آن زمان در شهری دور از پاریس بودم و یکسال و دو سه ماه از آمدنم به فرانسه می گذشت اوائل سال 64 بود ویدئو سخنان مهدی ابریشمجی را، که طی روالی که یاد آور شدم در آن شهر نمایش داده شد، دیدم. البته در آن زمان از طریق آدرس نشریه مجاهد، ارتباط مکاتبه ای با مجاهدین داشتم. بعد از دیدن ویدئو، آن خطی که تا امروز مورد انتقادم بوده را، در سخنان مهدی ابریشمچی دیدم و این انگیزه یی شده برای نوشتن نامه یی در انتقاد از این خط و تعصباتی که در نامه های مجاهدین به «رهبری نوین» یا «رهبری انقلاب نوین مردم ایران» که در نشریه مجاهد درج شده بود، دیده می شد. یعنی دشمن دانستن منتقدان و اتهام در خدمت رژیم بودن به آنان زدن و پرخاشگری به آنان که امروز می بینم  آن خط در تدوام خود چه «فالانژ»* پروریی کرده است. رابطه مریدی و مرادی و خط پرخاش، چهره هایی با اسم های مستعار، امثال سیاوش و جعفری و آنهایی که مطالبشان در تعاونی شلغمکاران ارائه می شود و در مواردی با اسم حقیقی امثال محمد اقبال پرورش داده و زمینه این تربیت و تولید، به «شعر و موسیقی» هم کشیده شده است.

البته در آن روزگار من این درک را که آن شعبده حتما برای فرار از پاسخگویی به شکست خط مبارزه مسلحانه مسعود رجوی است نداشتم برداشتم بیشتر این بود که این اقدام برای ایجاد انضباط در مفهوم نظامی آن برای سازمانی است که وضعی مثل حضور در جبهه جنگ را دارد و انضباط نظامی هم یعنی اطاعت و اجرای دستور. از آنجا که در آن روزها حمله به مجاهدین سنگین بود و نیز برای نشان دادن این موضوع به مجاهدین که برخورد نوع دیگری هم با منتقدان می شود کرد، مطلبی در حمایت از مجاهدین و آنچه به عنوان ضرورت آن طلاق و ازدواج از سوی مهدی ابریشمچی بیان شده بود، نوشتم و یک فتوکپی از این مطلب را همراه آن نامه انتقادی به دفتر سیاسی فرستادم و یک فتوکپی از نامه انتقادی را همراه آن مطلب به نشریه مجاهد. مطلبی که برای نشریه مجاهد فرستادم با تاخیر زیادی با امضای «د. ناطقی» و با تیتر « بی عدالتی در مورد سازمان مجاهدین ورهبری آن»، در مجاهد درج شد و این اولین مطلبی بود که از من با این امضا در مجاهد درج شد**.

چند ماه بعد، بخشی از مطلب مفصلی که از اوضاع رژیم با بررسی اخبار و مطلب مندرج در روزنامه اطلاعات که به دستم می رسید نوشته بودم و برای نشریه شورا فرستاده بودم، با عنوان «بحران سیاسی و ایدئولوژیک رژیم» در نشریه شورا شماره 13 و 14 ( آبان و آذر 64) با همان امضا درج شد که مقدمه یی شد برای شروع همکاری من با نشریه شورا. اکنون در عملکرد رهبری مجاهدین جز سوء استفاده از عواطف و صداقت و جز تزویر و دو رویی و قلدرمنشی، چیزی نمی بینم و طبعا این مساله، تاسف بسیار به خاطر این که به غلط عواطف اعتماد بسیار به اینان داشتم و انزجار نسبت به این «طرّاران» را، بر می انگیزد.

 در زیر نامه مورد بحث که قسمتی از آن که مربوط به نامه های بیعت مریدان نبوده حذف شده است آمده است. در ضمن این را هم بد نیست یاد آوری کنم که در آن زمان دوماهی قبل از ماجرای انقلاب ایدئولوژیک، برای شرکت در راه پیمایی به مناسبت سالگرد شهادت موسی و اشرف به پاریس آمدم و در تظاهرات شنیدم که شعار داده شد که « خون موسی می جوشد/ رجوی می خروشد»، بعد از بازگشت، در نامه یی به نشریه مجاهد، ضمن تحسین نحوه برگزاری و سازمان دادن راه پیمایی، از آن شعار انتقاد کردم و نوشتم بهتر بود که شعار داده می شد«خون موسی می جوشد/ مجاهد می خروشد» و یاد آور شدم که خودشان گفته بودند و نوشته بودند که لاجوردی مجاهدان زندانی را برای اهانت به اجساد موسی و اشرف برده بوده و آنها سرباز زده بودند و رژیم هم آنها را اعدام کرده بود و اضافه کردم که به علاوه مردم در همه جا اسم مجاهد و شهادتشان توسط رژیم را می شنوند و ایراد و انتقادی به «مجاهد» ندارند شعاری که من یاد آور شدم برای آنها انگیزاننده تر است، در حالی که در مورد مسعود رجوی ممکن است به او که یک فرد است انتقادی داشته باشند. رویدادهای بعدی نشان داد که مسعود رجوی هدف دیگری داشت و آن شعار هم تصادفی یا به طور خودجوش ساخته نشده بود.

مسعود رجوی می خواست زیرآب تشکیلات موجود را بزند و تشکیلات سیاسی موجود را تبدیل به تشکیلاتی مذهبی بر محور «امامت» خودش با اقتدار فردی و غیر قابل انتقاد و اطاعت مطلق مریدان بنا بکند. با همین گرایش بود که بعد از انقلاب ایدئولوژیک «مجاهدین خلق ایران» هم شدند، «سربازان مریم و مسعود» و بالای اطلاعیه هاشان بعد از بنام خدا و خلق قهرمان به نام مریم و مسعود هم اضافه شد. هرچه هم از دور و نزدیک به صراحت(از جمله خود من در این مورد هم نامه نوشتم) به این نوع تمایلات و ادبیات انتقاد شد، روش دهنکجی و لجبازی و گاه بسته به مورد پرخاشگری به منتقدان، پاسخ انتقادات بود که این روش مستبدانه و منحط، هنوز و با واکنشهای شدیدتر و نفرت انگیز تر، چنان که در ماههای اخیر نسبت به منتقدان و از جمله آن دو عضو مستعفی شورا دیده ایم، همراه شد. در طول سالهای بعد هم من، در مورد نگرش و سیاست تبلیغاتی مجاهدین نامه هایی به دستگاه رهبری یا بعضی مسئولان(بسته به مورد) نوشتم که فتوکپی بعضی از آنها را دارم و شاید در فرصت دیگری آنها را هم منتشر بکنم. نامه زیر منعکس کننده نظرات آن روزهای من است که مثل بسیاری دیگر از ایرانیان، به رغم هر ایراد و انتقادی که به مجاهدین داشتند، به لحاظ عاطفی، حمایت از آنان را که متحمل کشتار وحشتناکی شده بودند لازم می داستند.

اگر چه برخی گروههای چپ، جوهر و هدف انقلاب ایدئولوژیک را خیلی خوب وبه درستی «کشف کرده» و فهمیده بودند که ماجرا از همان زمان انتخاب مریم به عنوان همردیف مسئول اول سازمان شروع شده است و شکست مسعود رجوی در سرنگونی کوتاه مدت رژیم و فرار از پاسخگویی به آن و تبدیل سازمان به تشکل فشرده یی از مریدان متعصب تحت امر رهبر که هیچگونه انتقادی را تحمل نمی کنند است، علاوه بر آن سازمان مجاهدین را فاقد ویژگی و ظرفیت لازم برای تامین منافع طبقه کارگر می دانستند و به ویژه سازمان با شعارهایی که انتخاب کرده بود و تبلیغاتی که بر محور برجسته کردن و تقدیس رهبری پیش گرفته بود، هرگونه همکاری و ائتلاف به آن را امری بیهوده می دانستند. باز هم لازم می دانم یادی هم از کمال رفعت صفایی بکنم که در شعر «در ماه کسی نیست» آنچه مسعود رجوی با انقلاب ایدئولوژیک در استحاله مجاهدین کرد را در دو سه عبارت کوتاه به این شکل بیان کرده است.

 آرمانمان را از شانه هایمان بر گرفتی

و نامت را

پس پشتمان نهادی

ایرج شكری – وبلاگ درفش

AriaNews
AriaNewshttps://www.ariairan.com/
اخبار اجتماعی، فرهنگی، ورزشی، اقتصادی، علمی از سراسر جهان در Aria News | آریا نیوز
آخرین خبرها
اخبار مرتبط