سفارش به جوانان!
هر جا هم که دیدند تیغ شان نمی برد، تشکیلات را ترک گفته و در صورت لزوم به افشای آن بپردازند. (پاراگرافی از یکی از نوشته های ابراهیم آل اسحاق)
…سفارش ام به جوانانی که الزاما و به هرحال به این راه می روند این است که سراغ تشکیلاتی بروند یا تشکیلاتی بسازند که اهرم ها و سازوکارهای لازم حفاظت از دموکراسی تشکیلاتی و کنترل رهبری و تصمیم گیری ها در آن باشد و خودشان نیز قبل از – آری قبل از- اولویت دادن به عمل نظامی و ایجاد رابطه معنوی و دوستی با رده های بالاتر – چهار چشمی مراقب رعایت قواعد دموکراتیک باشند، تا حداقل های لازم برای سلامت تشکیلات و امکان تصمیم گیری دستجمعی برای خطوط و تاکتیک ها و انتقاد صریح و جدی از برنامه ها فراهم گردد و نهادینه شود.
هر جا هم که دیدند تیغ شان نمی برد، تشکیلات را ترک گفته و در صورت لزوم به افشای آن بپردازند. به همین دلایل است که من بارها و بارها به این فکر کرده ام – و ممکن است مضحک به نظرآید – که ای کاش می شد برای سازمان های مخفی نیز هیات امنایی بیرون از آن گذاشت تا کنترلی بر کارهای آن داشته باشد! اگر تضمینی نسبی برای درستی خط وجود ندارد، بهتر است …. به کارهای نیکوکاری روی بیاورند!
وصیتنامه ابراهیم آل اسحاق
عارف اگر در عشق گل جان خسته بر باد داد
بر بلبلان درس عاشقی خوش در این چمن یاد داد
به نام دوست که شعله ایمانش همواره در قلبم فروزان بود
به زودی از این دنیا خواهم رفت، این را شش های از کار افتاده ام می گویند و دستگاه 24 ساعته تنفس، شمارش معکوس را آغاز کرده است. ایمان دارم که دنیای تازه ای در انتظارم هست و از پر کشیدن به سمت آن خرسندم.اگر دریغی باشد، بیشتر مربوط است به تنها گذاشتن یکی از زیباترین و پرارج ترین مخلوقات آفرینش یعنی همسر عزیزم فرح (و البته دلبندانم مهشید و گلشید). بزرگترین برد زندگیم بودن در کنار او بود که به زندگی و خانواده کوچک ما در غربت، عشق و محبت و دانائی بخشید. بخصوص که در این چند ساله بیماری لاعلاجم همچون شمعی عاشق ذوب شد تا من چند صباحی بیشتر دوام بیاورم. امیدوارم که این تندیس مهر و وفا از آن چنان سلامتی برخوردار باشد که به هدف های والا و انسانی اش برای کمک های نوع دوستانه به بیماران لاعلاج و محتاج در ایران دست یابد. به دو دختر عزیز و مهربانم سفارش می کنم که در کنار زندگی خصوصی خود، او را نیز زیاد تنها نگذراند.
سفارشم به برادران و خواهران گرامی و عزیزم که سی سال آرزوی دیدارشان را داشتم، این است که خوش خلقی، مهرورزی، نوعدوستی و صله رحم به ارث مانده از پدر و مادر خوش قلب و مهربانمان را در خود و فرزندانشان زنده نگاه دارند.
برای اهدای اندامم به بیماران محتاج، فرم پر کرده ام، البته اگر تا آن روز، “ای.ال.اس” چیز به درد بخوری باقی گذاشته باشد! (اگر دستانم را نگرفته بود، ترجیح می دادم وصیتنامه ام، به صورت دستنوشته باشد).
هر نوشته چاپ شده یا نشده ای که از من باقی مانده، اختیار تصمیم گیری درباره آنها تماما با همسرم فرح شریعت است.
چه دیر به این تجربه رسیدم که:
– مدیریت کردن آگاهانه و آزادانه اراده و اختیار خویش، بزرگترین موهبت برای انسان است؛
محمد ابراهیم آل اسحاق – یکشنبه سوم مرداد 89 (25 ژوییه 2010)