مرز بندی و بعبارت دقیق تر مبارزه عامدانه سازمان مجاهدین با پیشرفت ایرانیان،الگوی تمام قد محتوای سیاسی-ایدئولوژیکی این گروه است.با اینکه مجموعه بسیار مطولی از سایت ها،رادیو،تلویزیون،مجله و گروه های سازماندهی شده خارج از کشور را در اختیار دارند،عامدانه هیچ خبری از درخشش هموطنان ایرانی خود منعکس نمی کنند.و این در شرایطی است که غربی ها،با داشتن اختلاف یا دشمنی علنی با حاکمیت،التزام اخلاقی و انسانی خود را معامله نکرده و در صحنه های بین المللی،جایی که یک ایرانی شایسته خود را تحمیل کرده باشد،اعتراف لازم را نموده اند!
یکی از این نمونه ها درخشش دست اندرکاران فیلم «جدایی نادر از سیمین »، در ربودن یکی از جوایز معتبر آکادمی اسکار است.اصغر فرهادی،لیلا حاتمی،پیمان معادی و …برای نخستین بار در تاریخ سینمای ایران و با در دست داشتن اسکار، یکی از برجسته ترین جوایز بین المللی هنر سینما را تقدیم مردم ایران کردند.”سلام بر مردم خوب سرزمینم…”
ایرانیان بسیاری پس از این واقعه، در مصاحبه های تلویزیونی خارج از کشور،اسکار فرهادی و فیلم اش را افتخار ایرانی و افتخاری برای خود دانستند.کسانیکه بدون در نظر داشتن اندیشه شخصی،مرام سیاسی یا ایدئولوژی “فرهادی” به او و مردم ایران تبریک گفتند!
اما مجاهدین خلق همین موضوع را سانسور کردند.نه خبر آن را پخش نمودند و نه به نظرات مثبت هموطنانی که فرهادی را افتخار ایرانی خود می دانستند،پاسخ گفتند.
رویکرد مجاهدین در تقابل آشکار با سفیدی های جامعه ایران برای من که بخش اعظم عمرم را با آنها گذرانده ام “قابل درک” است.به بیانی روشن تر یک استراتژی سیاه در جمیع جهات است.که همانند یک فرآیند مخرب ،سمپاشی و رنگپاشی می کند.یعنی تا آنجا که وقت و توانایی ها اجازه می دهد،باید سیاه دید،سیاه نوشت و توده حجیم این سیاهی را با کلان سرمایه گذاری به سرتاسر جهان گستراند.تا اگر کسی بخواهد با مردم ایران سروکار داشته باشد ،سیاه ببیند،سیاه بیاندیشد و سیاه بگوید.
به باور من این مسئله برای خود مجاهدین تبدیل به عادت شده است.عادتی که طی سی سال گذشته هیچ درجه رشدی نداشته و کاملا درجا زده است.چرا که به تجربه با رفتار غیر ارادی تحریک شده و از سرچشمه ای بنام ایدئولوژی انگیزه می گیرد.این انگیزه و نیروی محرک،از درون آن جعبه سیاه بیرون می زند.جعبه ای که هم استراتژی است و هم ایدئولوژی!
عدم واقع بینی و درک نکردن مجموعه های بسیار بزرگی از پیشرفت ایرانیان در عرصه های بین المللی،مجاهدین را روز به روز کوچک تر،ماشینی تر و منزوی تر کرده است.بجز ترورها و انفجارهای کور،یکی از دلایل برجسته ای که مردم داخل ایران و ایرانیان مقیم خارج را از مجاهدین متنفر نموده است همین مسئله است.چرا که دنیای یک وجهی مجاهدین در سی سال گذشته نه تنها بطور فعال دنبال حذف و ترور فیزیکی یا اخلاقی بوده است،بلکه توانایی دیدن آنطرف دیوار خود را نیز نداشته است.و این یک بیماری مزمن و جمعی است!
مجاهدین اسم این مریضی جمعی را مبارزه با حاکمیت و نظام نامگذاری نموده اند.در مجامع بین المللی با صرف هزینه ها و رشوه های کلان،با کمیسیون ها و انجمن های مختلفی که تحت نام شورا و… دایر کرده اند،تلاش می کنند همه چیز را سیاه نشان داده و خود را فعالان بهروزی و راه کاری برای پیشرفت و تغییرمردم ایران معرفی نمایند.ارتش تحت امر ناتو را تبریک باران می کنند ولی در برابر پیشرفت ایرانیان،خط سکوت،حذف و سانسور پیشه می نمایند.
با نیم نگاهی به جعبه سیاه ایدئولوژی مجاهدین در سی سال گذشته،می توان دریافت که اسکار آقای “فرهادی” چرا از لیست اخبار و انعکاسات آنان حذف می شود و این افتخار هنری در رژیم خیالی آنان،به چه میزان دارای اهمیت بوده و چه جایگاهی خواهد داشت؟!
28 فوریه 2012
جواد فیروزمند