کمک یک میلیون دلاری آمریکا به مجاهدین
هفته گذشته دولت آمریکا اعلام کرد، یک میلیون دلار برای جابجایی و خروج اعضای مجاهدین خلق از عراق، به سازمان ملل می پردازد.این کمک یک طرفه که در تاریخ گروه های اسم و رسم دار بین المللی بی نظیر می باشد، حتما که قابل توجه است.اما آیا می تواند سرنوشت اعضای مستقر در کمپ لیبرتی را تغییر دهد؟ چرا آمریکا رسما پیشقدم شده و چنین هزینه ای را تقبل نموده است؟ کسانی که تا یک سال پیش به مدت 16 سال در لیست تروریستی آمریکا و اتحادیه اروپا قرار داشتند، چرا باید شامل حال چنین ترحمی باشند؟ آیا مجاهدین خلق ترحم برانگیزند؟ آیا مسئله انسانی و حقوق بشری آنها مد نظر می باشد، که موجب چنین تحولی در دیدگاه “ارباب بی مروت دنیا” گردیده است؟
چند هفته پیش به دلایل اقتصادی و اختلاف کنگره بر سر بودجه، عملا دولت آمریکا به مدت 15 روز تعطیل شد. سازمان ملل نیز در همان ایام اعلام نمود، آمریکا بیشترین میزان بدهی را داشته و اگر این روند ادامه پیدا کند، برخی از سازمان های بین المللی تعطیل خواهند شد.بحران اقتصادی و کسری بودجه آمریکا و بسیاری از کشورهای پیشرفته اروپایی از چند سال پیش ادامه داشته و بجز در تعدادی کشور ، سیر نزولی را طی می نماید.
این اشاره به این دلیل بود که هیچ یک از کشورهای اروپایی در چنین شرایطی حتی یک دلار هم به گروهی که میزبانی اش را بعهده دارند، کمک ننموده اند. و این آمریکا است که با داشتن انبوهی بحران اقتصادی و بین المللی، چک یک میلیون دلاری برای این گروه می کشد.
از طرف دیگر نباید از یاد برد که مجاهدین خلق در قتل و طراحی ترور 7 آمریکایی شرکت داشتند.در اوایل انقلاب ایران نیز با چپ روی های مهرورزانه، تلاش می نمودند خود را بیش از آیت الله خمینی و دیگر سران جمهوری اسلامی، ضد آمریکایی تر معرفی نمایند.تشکیل ارتش خلق (میلیشیا) ، شرکت در حمله به سفارت آمریکا در تهران ،حمایت های بعدی از آن واقعه ، ترانه سرودهای ضد آمریکایی منتشر شده تا سال 1359 شمسی و نشریات ضد آمریکایی مجاهدین تا به امروز باقی مانده، در مسیر استراتژی مبارزه مسلحانه با “امپریالیست های جهانخوار” بود.بعد از آن نیز حداقل هر آنچه که به ظواهر امر مربوط می شد، تلاش این گروه در مسیر “امپریالیست ستیزی” قرار داشت.رجوی می گفت نبرد خلق با “جبهه متحد ارتجاع-امپریالیسم” بعد از انقلاب 57 ،در مسیر رشد یابنده و جهش وار شروع شده و این نبرد سهمگین در نهایت “امپریالیست های جهانخوار به سرکردگی آمریکا” را به زانو در خواهد آورد.جمله معروف “برای آمریکا ویتنامی دیگر بسازیم” از سخنان مشهور مسعود رجوی است که در صفحه اول نشریه مجاهد شماره 36 به تاریخ 20 فروردین 1359 درج گردیده و شخصا از نزدیک چند بار آن را شنیده ام.
این مسیر متناقض و متضاد همچنان تا امروز ادامه دارد.در حالیکه مسعود رجوی از جنگ نیروهای وابسته به آمریکا در سوریه حمایت نموده و مریم رجوی با آمریکایی ها در پاریس جشن خصوصی برگزار می نماید، برخی اعضای شورا و مجاهدین و تعدادی تئوریسن های وابسته، همچنان در مقالاتشان “آمریکای جهانخوار” را نوازش می نمایند. که معلوم می شود، آمریکا تا حدی بد است که رزق شان را قطع کرد و روی خوش ننماید.وگرنه دستورالعمل همان است که مسعود رجوی در پیام فروردین 1383 به کلیه اعضای مجاهدین گفت؛ «…در برابر نیروهای آمریکایی حتی اگر لازم باشد دامن نیز خواهیم پوشید!»
این چند جمله کوتاه و مختصر برای این بود که بدانیم در پس این فراز و نشیب ها، علاقمندی های بسیار زیادی بین دو طرف وجود دارد.البته این کسب و کار از نوع تعامل عادلانه یا تعادل قوا نیست.بلکه در مسیری می باشد که طرف مقابل بر سر گردنه های مشخص هزینه کاربران اش را می پردازد.هزینه هایی که چند سال پیش یک افسر آمریکایی آن را افشا کرد و گفت؛ “مجاهدین کارهای کثیفی که ما نمی توانیم انجام بدهیم را بنحو احسن مدیریت و اجرا می کنند!”
ساکنان کمپ لیبرتی در باطلاق عراق
سال ها است که گفته ام و اکنون نیز تاکید دارم، تا زمانیکه رجوی نخواهد اعضای گروه اش را به سمت درب های باز(زندگی آزاد،خارج از مدیریت تشکیلاتی و انتخاب آگاهانه ماندن یا رفتن خارج از فشارهای تشکیلاتی= درب باز بدون حضور سران تشکیلات) هدایت نماید ، پاشنه وقایع و تحولات بر همان پایه قدیمی خواهد چرخید. یعنی انتظار هر اتفاقی را باید داشت.اروپایی ها، آسیایی ها و استرالیایی ها اینها را نمی پذیرند.قاره آمریکا سالانه بیش از 30000 مهاجر می پذیرد اما حاضر است یک میلیون دلار بپردازد ولی یکی عضو مجاهدین را به آمریکا نبرد.عراق مجاهدین هم با صدام حسین تمام شد.در دو ماه گذشته تقریبا هر روز بطور متوسط بیش از 50 نفر در بمب گذاری ها کشته شده اند و این تنها رجوی است که حاضر است اعضایش در باطلاق فرو روند ولی آخر عمری خود را کنار نکشیده و آنها را به سمت درب های باز نفرستد.این مسیر نامشخص و زمانبندی نشده، طبعا تلفات بسیاری زیادی از آنها خواهد گرفت و مشخصا چیز زیادی از بازماندگان مجاهدین در عراق نسیب رجوی نخواهد شد!
از اعتصاب غذا در لیبرتی تا قتل عام بیش از 25 مرزبان ایرانی
تحولات و مشغله های بین المللی آنقدر زیاد و پیچیده است که تا کنون هیج ارگان و فرد مستقلی از تحصن،تظاهرات و اعتصابات مجاهدین حمایت ننموده اند.این قطار همچنان به پیش می رود و هر روز از روز گذشته با یک شماره در نشریات الکترونیکی مجاهدین ضرب خورده و برجسته می گردد.اعتصاب برای آزادی 7 مفقود و تامین امنیت برای لیبرتی در کشوری که هر روز بیش از 50 کشته داشته و امنیت ندارد.داستان تکراری و بی سرانجام که نهایتی جز از دست رفتن چند عضو مجاهد نخواهد داشت.زندگی و جلسات شیرین رهبران مجاهدین با آمریکایی ها در اروپا و مرگ اعضای نگون بخت در عراق،تنها چشم اندازی است که در شرایط فعلی برای بهبودی وضعیت مالی و تدارکاتی رهبران اروپا نشینشان سوخت رسانی می نماید.
چرا رجوی از هر جایی که بوی خون و آتش می دهد خوشش می آید؟
در یک دهه گذشته شاهد چند جنگ خانمانسوز بوده ایم که هنوز ادامه دارد.عراق،لیبی،سوریه مهمترین آنها هستند.در این میان یک سئوال مهم وجود دارد.گروهی که از مردم ایران بریده، به شدت در عراق گیر کرده و هیچ نقش تعیین کننده ای در میان مردم ایران ندارد، چه منفعتی در درگیری های عراق و سوریه می تواند داشته باشد؟ چرا رهبری این گروه بجای آزاد سازی 3000 لیبرتی نشین، خود را وارد گود عراق و سوریه نموده و بخش زیادی از انرژی تشکیلات خود را صرف آنان می نماید؟فرض کنیم مالکی و اسد رفتند.چه چیزی به گروه رجوی می رسد؟
خاورمیانه بزرگی که مریم رجوی به آن اشاره می کند،بخشی از طرح آمریکایی- اروپایی ، برای ایجاد تنش های قومی و دائمی که ایران در حاشیه آن قرار گرفته است.هر تحول ممکنی که فرض کنیم، نقش استراتژیک و تاثیر گذار برتحولات بنیادین ایران ندارد.بنابر این گروهی که خود را “تنها آلترناتیو دموکراتیک مردم ایران” می نامد،چه ارمغان مهمی از خونریزی در عراق و سوریه می تواند به ایرانیان بدهد و آنها را به قول “نتانیاهو”جین پوش و هدفون به گوش بنماید؟
رجوی خود و گروه اش را وارد معرکه های بی انتهایی نموده است که حتی کوچکترین بازیگر در حاشیه نیز به حساب نمی آید.آیا با دروغ ، تزویر و تخیلات واهی می توان به آرزوهای از دست رفته رسید؟
متاسفانه رجوی در چنین مسیری است.و دقیقا با این دیدگاه است که از هر گونه جنگ و کشتار حمایت نموده و خود را دخیل می نماید.فرقی نمی کند کجا باشد.اعتصاب اعضا و هواداران در اروپا و لیبرتی باشد یا جگر خوری گروهی همطراز در “ارتش آزاد سوریه”.کشتار در عراق عراق باشد یا تحرکات تروریستی مشتی یاغی همطراز در کشتار مرزبانان ایرانی!
این یک تسلیم طلبی مالیخولیایی و بیماری خطرناک ضد بشری است که همه چیز و همه کس را به کام خود می خواهد و اگر به بار ننشیند بهتر است حذف و نابود گردد.اکثر قریب به اتفاق 17 مرزبانی که در بلوچستان کشته شدند ،فرزندان خانواده های ایرانی بودند که خدمت سربازی را طی می نمودند.رجوی از قاتلان آنان علنا حمایت کرد و خواستار ترور های بیشتری از جانب گروه ریگی گردید.
من خود شخصا با هر گونه اعدام در سرتاسر جهان مخالف هستم.اما حمایت رجوی از گروه هایی مانند “جندالله”- ریگی که تشابه زیادی با برادران جگرخوارشان در سوریه دارد،قابل دفاع نیست و اساسا این گونه حمایت ها در مسیر گسترش خون بازی مجاهدین است که به شدت آن را نهی میکنم.قتل عام 17 مرزبان ایرانی که فرزندان مردم ایران به شمار می آیند،یک عمل تروریستی بوده و به هیچ شکلی اسم مبارزه یا چرندیات مشابه آن را نمی توان روی آن گذارد.حمایت رجوی از چنین وقایعی نشان دهنده حمایت از گسترش تروریسم و عمق تغییر ناپذیر این گروه می باشد.
به عقیده من پس از سرنگونی صدام حسین و خلع سلاح، مجاهدین تمام شدند.از آن روز ماهیت انتقام جوی رجوی به شکل عجیب و باور نکردنی با خون و خونریزی عجین گردیده که غیر قابل کنترل شده است.ماهیتی که سودایی جز خون و آتش ندارد.هر جا خونی از مردم ایران ریخته شود،تحریم های کمرشکن زندگی اجتماعی مردم را به درد و رنج آلوده نموده و ذره ذره آنها را آب کند، رجوی در کنار جنگ طلبان آمریکایی حضور دارد و کف می زند.به نظر من،مسئله اصلی رجوی حکومت ایران نیست.بیماری از نوع دون پایه گی با رنگ و لعاب ایدئولوژیک است که به هر شکلی می خواهد از مردم ایران انتقام بگیرد. انتقام شخصی که خصوصیات مشترک و ویژه اش را فقط می توان در میان دشمنان مردم ایران سراغ گرفت!
29 اکتبر 2013
جواد فیروزمند