يک نفر به اين ها بگويد که اين کار ها بد است
يک
ـــــــــــــــــــــــــ
«در شرايطی هستيم که بعضی ملاحظات غير ضروری در رعايت چپ و راست قضايا، چيزی به جز خيانت به خلق نخواهد بود.
خلقی که عده يی دست به يکی کرده اند تا به روزگاری سياه تر از آنچه هست بنشانندش؛ خودش را و ميهنش را تکه پاره کنند، و نسل ها و نسل های آينده اش را نيز همچون نسل های سوخته ی امروز، در آتش هذيان های تب زده ی خود بسوزانند و خاکستر کنند؛ و سرانجام، خودشان نيز قربانی ماليخوليای نهادينه شده ی خويش شوند.». ٭
دو
ـــــــــــــــــــــــــ
از سرفصل کيفی آنچه «انقلاب ايده ئولوژيک» نام گرفته است، و اگر انفلاب را نه در معنای آرمانی آن، بلکه در معنای لغوی آن، يعنی چيزی معادل زير و رو شدن و دگرگونی و تغيير کامل ماهيت» در نظر بگيريم، مناسب ترين نامگذاری نيز هست، مجاهدين خلق، هرزه زبانی و هرزه نويسی و عربده کشی و تهديد و افترا و اتهام را به عنوان اصلی ترين حربه برای ارعاب افراد و جريان های سياسی و رسانه های مردمی، به کار می گيرند.
و اين، در کنار تطميع و بذل و بخشش های سخاوتمندانه، تا حدود زيادی برای آن ها کارساز بوده است.
سه
ـــــــــــــــــــــــــ
تسليم شدن به اين حربه ی سخيف، و با بهانه های مختلف، از برخورد فعال با مجموعه ی انحرافات اين تشکيلات، شانه خالی کردن، کار را به جايی رسانيده است که رهبر مجاهدين خلق، و تمام ده پانزده تن اذناب به اصطلاح مستقل او که در مجموعه يی متشکل از نود و چند درصد عضو و هوادار تشکيلاتی و رسمی مجاهدين، تحت نام «شورا» گرد آمده اند، امروز بدون هيچ آزرمی، و تازه از موضع طلبکاری، و فحاشی و اتهام زنی به ديگران، خود را مفتخر می دانند که:
ـ به زير سايه ی حمايت کثيف ترين جنايتکارانی که می توان در آمريکا و اروپا يافت خزيده اند، و حال و آينده و بود و نبود تشکيلات و مزايای مربوطه را در گرو آن ها می بينند.
ـ به گفته ی صريح قاضی تد پو (يکی از همين جنايتکاران) در سال های اخير، برای سازمان های اطلاعاتی آمريکا، از سيا گرفته تا بقيه، جاسوسی فعال می کنند. (۱)
ـ همچون پروانه بر گرد شمع وجود فرماندهان نظامی اشغال عراق و قتل عام هزاران و هزاران عراقی می چرخند، و جرج کيسی ها سمبل آزادی و آزادگی و عدالت به نزدشان شده اند
ـ رؤسای از کار برکنار شده ی سيا و اف بی آی، طراحان نقشه ی خاورميانه ی بزرگ، لابی های اسراييل، و جان بولتون ها و رودی جوليانی ها را تقديس می کنند.
ـ در برابر عظمت روح ايران دوستی دينا روهرا باکر ها که رسماً پيشنهاد جدايی آذربايجان از ايران را به وزارت خارجه ی آمريکا ارائه می دهند (۲) و آدميرال جيمز ليونز ها که در مقالاتی با عناوينی چون «چرا بايد به ايران حمله ی نظامی کنيم؟» حمله ی نظامی به ايران را اکیداً توصيه می کنند (۳)، و جان بولتون ها که هيچ فرصتی را برای ترغيب اسراييل به بمباران ايران، و تحميل ورود آمريکا به اين جنايت کثيف از دست نمی دهند (۴)، زانو می زنند.
ـ با گانگستر های موسوم به «ارتش آزاد سوريه»، که فرمانده آن، رياض اسعد، به گونه يی که در زير خواهيم داد، اولويت را نجات سرزمين هايی که توسط استعمار ايرانی اشغال شده اند، و در پيشاپيش آن خوزستان و «الاحواز»، می داند، همپيمان و همکار و همرزم می شوند، و از او وعده می گيرند که در «آزاد کردن ايران» (آن هم اينچنين آزاد کردنی) به آن ها کمک کند، و خود نيز، پياده نظام خود را کانديدای مأموريت «مرسونری» در سوريه می کنند.
ـ در خدمت جان سانو، مسئول رسمی بخش «عمليات مخفی سيا» در سياه ترين مقطع تاريخ اين بخش سيا، قرار می گيرند. يعنی در خدمت مسئول بخش:
زندان های مخفی و بی قانون سيا در سراسر جهان،
قتل های در زير شکنجه در شکنجه گاه های پنهان و غير رسمی،
ربودن و قتل فعالان سياسی،
خرابکاری ها و انفجار ها،
فضاحت های «کهريزک» های آمريکايی در گوشه و کنار دنيا،
مأموريت های موسوم به «مأموريت های کثيف»، که حتی سيا هم نمی تواند مسئوليت آن را به عهده بگيرد،
و اموری از اين دست، در بدترين دوران فعاليت های بخش «عمليات مخفی سيا» در عصر جرج بوش پسر. و نقطه ی اوج بيماری هاری او.
اين جان سانو، از گل های سرسبد محافل شان است، و در بازگشايی «دفتر مقاومت در آمريکا» به منظور بر طرف کردن ترديد های آمريکاييان، و مطمئن کردن آن ها از همدستی مجاهدين و شورای مقاومت با خودش و مشابهان خودش، پشت تريبون می رود و اطمينان می دهد که شما ناراحت و نگران نباشيد و بگذاريد ما کاری که بايد بکنيم را بکنيم، آن وقت مجاهدين و شورا را برای تحکيم کارمان حاضر و آماده داريم. (۵)
ـ شبانه روز در حال رله کردن آنچه بايد، يک حرف و دو حرف، رله کنند هستند. که فرمود: يک حرف و دو حرف بر زبانم، بنهاد و الی آخر.
ـ «رييس جمهور برگزيده مقاومت» شان، در پيام چهارم ارديبهشت ۱۳۹۰ خود به تظاهرات واشنگتن، موجوداتی از قماش جانوران فوق را «از شريف ترين مقام های ارشد دولت های آمريکا» می خواند و می گويد:
«سلام بر انصاف و روشن بينی آنها که سمبلهای بزرگ تاريخ آمريکا هم چون جفرسون و لينکلن را زنده کرده اند.
«ديديم که رژيم آخوندی و باندهای بي مقدار هدايت شده از تهران، با چه توحش و سخافتی اين انسانهای والا را هدف حمله و کين توزی خود قرار دادند… اين است آمريکايی که در کنار مردم ايران قرار دارد.». (۶)
ـ و همينطور بشمار تا آخر. هر چند که اين کار، «آخر» ی ندارد، و هر بار هنوز در آغاز خود است و بعدتر و بعدتری را در پی خواهد داشت.
چهار
ــــــــــــــــــــــــ
من نه معتقد به نصيحت کردن و مصلحت جويی و انتقاد سازنده در حق رهبر مجاهدين هستم که بخواهم او وهمدستان او را که خود کاملاً به قبح کار هايی که می کنند آگاه هستند، و ديری است که فروش ميهن خود و مردم آن در کريدور های خون آلود ارباب خون و نفت و سلاح و جنايت را به عنوان يک کسب و کار برای خودشان برگزيده اند، طرف صحبت قرار دهم و اميدی به آن ها بسته باشم و توهمی نسبت به اصلاح آن ها داشته باشم، و نه دشمنی و عداوتی شخصی با آن ها دارم که بخواهم بی جهت به کار هاشان گير بدهم.
و هميشه هم، فقط در آنجا هايی که پای مصالح کلان خلق در ابعاد وسيع در ميان بوده است، اشاره يی به آن ها داشته ام، و به گواهی نوشته هايم، بيش از اندازه ی معمول، رعايت چپ و راست را در موردشان کرده ام. به مصداق «هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش».
نه منتقدم، و نه دشمن. مخالفم. مخالفی که دشمن نيست و معتقد است انزجار و نفرت از اعمال کسانی، با کينه نسبت به آن ها فرق دارد. چرا که کينه، معطوف به خود آدم هاست، و نفرت، معطوف به رفتار ها و حالات. نفرت، با بر طرف شدن عامل ايجاد نفرت در طرف مقابل، از بين می رود؛ ولی کينه، حتی با از بين رفتن طرف مخالف هم از ميان نخواهد رفت. اين بحث خاص نفرت و مهر و کين، مفصل است و سال ها پيش به آن پرداخته ام. (۷)
هرچند که اين قوم، حتی منتقد ـ تا چه رسد به مخالف ـ را هم دشمن می پندارند و می کردارند و می گفتارند؛ و اين که کسی محض رضای خدا به ما «لنگ و لگد» نمی اندازد، و چنين شخصی حتماً «مزدور وزارت بدنام اطلاعات» است، و دليل مزدور بودن او هم همين است که به ما «لنگ و لگد» می اندازد.
دايره يی بسته که از نقطه يی در خود شروع می شود تا به همان نقطه برسد و دوباره از همان نقطه در خود حرکت کند. منطق در عالی ترين مدار!
گفت هان! آخر چه خوردستی بگو
گفت از آن خوردم که باشد در سبو
گفت آخر در سبو برگو که چيست
گفت از آنچه خورده ام، در آن خفی است!
و چنين است که قداره بر زمين می کوبند و قمه دور سر می چرخانند و لش و لوش های نوچه ی خود را بر گرد خود جمع می کنند و برای شکم سفره کردن، نفس کش می طلبند.
و چنين است که خيلی ها را مرعوب می سازند. که النصر بالرعب!
پنج
ـــــــــــــــــــــــــ
با آغاز رياست جمهوری يکی از مهره های «کمی ويژه» ی نظام ملايان، در نقش و در مسئوليت محلل روابط با قدرت های جهانی و کشور های منطقه، ظاهراً خطر تجاوز نظامی به ايران، و حتی تحريم ها نيز در حال کمرنگ شدن است.
و اين امر، جنگ افروزان جهانی، مخصوصاً دولت اسراييل و پيش برندگان سياست های آن در آمريکا همچون جان بولتون ها و رودی جوليانی ها و جمع ديگری از اين جنس مرغوب را که «اسپانسر های سياسی» کنونی سازمان مجاهدين خلق هستند شديداً دستپاچه کرده است و به تکاپو انداخته است.
اين که شيخ حسن فريدون سابق، و دکتر روحانی لاحق، تا چه اندازه در رفع تنش بر سر مهم ترين بهانه ی جنگ افروزان جهانی برای حمله به ايران، يعنی بحران ساختگی اتمی، موفق شود يا نشود، بحث ديگری است البته.
اين را تا وقايع بعدی، علی الحساب می توانيد از رضا مارمولک بپرسيد که تجربه اش اگرچه از شیخنا کمتر است، به هر حال از من و شمای چشم و گوش بسته کمتر نيست.
شش
ــــــــــــــــــــــ
تلاش فعلی «اسپانسر های سياسی» سازمان مجاهدين در آمريکا و منطقه و کمی هم اروپا، امروز روی آميزه يی لايتجزا و لاینفک، از سه موضوع زير متمرکز است:
ـ بمب اتمی يی که طی ساعات يا روزها يا هفته ها ياماه های آينده توسط ملايان ساخته خواهد شد و دنيا را کن فیکون خواهد کرد.
ـ نقش ملايان در سوريه.
ـ با آمدن روحانی، هيچ چيزی در ارتباط با دو موضوع بالا تغيير نکرده است. (و البته زود باشيم هر کاری از دستمان بر می آيد بکنيم تا اگر خدای ناکرده تغيير کرده باشد، يک وقت خودمان را دست بسته نيابيم، و کارمان حکايت آش نخورده و دهن سوخته نشود!)
در آن بالا ها ـ آنجا که با استفاده از کارت مجاهدين، قمار بر سر سرنوشت مردم ميهن ما و خلق های منطقه، ميان لابی های اسراييل و هار ترين جناح های امپرياليسم، با اوباما و متحدين آمريکايی و اروپايی او در جريان است ـ «عنصر» تبليغات، و انفورميش، و صد البته ديس انفورميشن (يعنی راست و دروغ را با هدف جا انداختن دروغ، با يکديگر در آميختن) به شدت فعال شده است.
هفت
ـــــــــــــــــــــــــ
می خواستم در اين مقاله، هرچند به اختصار کامل، به همه ی اين موضوعات بپردازم، که به قول قدما «مقدمه، جای ذی المقدمه را گرفت». مقدمه ی لازم البته.
بنابر اين، بسياری از اين موضوعات را به مقالات جداگانه ارجاع می دهم، و در اينجا ـ باز هم البته به اختصار کامل ـ به دو موضوع زير می پردازم:
ـ بيانيه ی اخير فرمانده ارتش آزاد سوريه
ـ جلسه ی استماع زيرکميته ی «خاورميانه و آفريقا» در کنگره ی آمريکا ، تحت عنوان «پيوند ايران ـ سوريه، و تأثيرات آن در خاورميانه»
البته در مقاله ی «ضروری بود که اسراييل ايران را همين ديروز بمباران کند» (۸) توضيح داده شده است که چگونه در يک مجموعه اقدامات پی در پی:
ـ نخست، مجاهدين يک مرکز سال های سال پيش از اين کشف شده و تحت مراقبت نهاد های بين المللی قرار گرفته را دوباره از نو «کشف» می کنند و تأکيد هم دارند که پروژه ی اين مرکز را همين حسن روحانی که مبادا به او نزديک شويد رهبری کرده است و می کند!
ـ بعد، نتانياهو که با رفتن احمدی نژاد و آمدن روحانی، احساس ضعف می کرد، جانی تازه می گيرد و به وسط ميدان می پرد و شروع به عربده کشی می کند، و مردم ما را به بمباران وعده می دهد.
ـ و درست در فردای عربده کشی او، جان بولتون که تازه از وظيفه ی خطير شرکت در «گردهمايی بزرگ مقاومت در پاريس» فارغ شده است، سر ضرب، با روزنامه ی اسراييلی جروزالم پست مصاحبه يی ترتيب می دهد و خواهان بمباران هرچه سريع تر ايران، بدون فوت وقت، می شود.
بقيه ی موضوعات، که اصلاً کم اهميت هم نيستند، بمانند برای بعد.
هشت
ـــــــــــــــــــــــ
اول ببينيم که سرهنگ رياض اسعد، که قرار است برای آزادی مردم ميهن ما هم بعد از «آزاد کردن سوريه»، به ياری مقاومت ايران، و رييس جمهوری برگزيده ی آن بشتابد، در مورد خوزستان چه گفته است.
فرمانده ارتش آزاد سوريه، سرهنگ رياض اسعد، در پی شکست های پی در پی ارتش آزاد، به واسطه ی نقش فعال حزب الله لبنان که به منظور ممانعت از حمله ی سريع اسراييل به لبنان، در پی سقوط احتمالی اسد، به صورت رسمی و علنی وارد معرکه ی سوريه شده است، بيانيه يی به تاريخ دوم همين ماه جاری اوت صادر کرده است عليه حزب الله لبنان، عليه نظام ملايان، و نيز در کنار آن، عليه «استعمار فارس» که توانسته است «الاحواز» و خوزستان را از مام ميهن عربی جدا کند.
«فارس»، واژه يی است که در فرهنگ کشور های عربی، معادل «ايران» و «ايرانی» به کار می رود، و ربطی به واژه ی «فارس» در زبان ما ندارد.
همچنان که مبارزه ی فرهنگی و قومی و مليتی عرب های شريف و مورد ستم مضاعف قرار گرفته ی خوزستان ربطی به تجزيه طلبی ندارد، ولی ملايان زبون و دون سيرت و ضعيف کش که بلدند زورشان را به اسيران پر و بال بسته برسانند، اين هموطنان آزاده و پاکنهاد عرب ما را تحت فشار و شکنجه و خطر اعدام قرار داده اند و زندان ها را از اين فرزندان عزيز ايران پر کرده اند.
در پستی و دنائتِ آميخته به زبونی ملايان، همين ضعيف کشی و برای اسيران پر و بال بسته قدرت نمايی کردن بس.
گزارش هايی تلطيف شده از بيانيه ی سرهنگ رياض اسعد در رسانه های پرآوازه ی عربی، همچون بخش عربی سی ان ان، «النهار» لبنان، و «المستقبل» لبنان (روزنامه ی گروه سعد حريری)، منتشر شده است. (۹)
متن کامل اين بيانيه را اما می توان در چند پايگاه خبری عربی هواداران و همراهان ارتش آزاد سوريه، و در صفحات فيس بوکی متعدد مرتبط با آن دم و دستگاه، از جمله در صفحه ی فيس بوک خود رياض الاسعد، مطالعه کرد.
برای انتقال دقيق تر محتوای بيانيه ی رياض اسعد، ترجيح می دهم که قسمت مربوط به موضوع مورد بحث را همانطور که در متن کامل بيانيه آمده است ترجمه کنم.
نظر به حساسيت موضوع، و به منظور جلوگيری از هرگونه اقدام در جهت کمرنگ کردن يا تحريف موضوع، بهتر است که اول، عين متن عربی قسمت مربوط، را نه در پاورقی، بلکه در همينجا بياورم، و بعد، ترجمه ی آن را بنويسم.
نه
ـــــــــــــــــــــــــ
قسمت مربوط به موضوع مورد بحث، به نقل از متن کامل اعلاميه:
«كفوا عن استخدام تضحيات ووجع الناس وخاصة أهل فلسطين لتبطشوا في أشقاء فلسطين وتبيدوا أهل العروبة لصالح أجنداتكم الاستعمارية الفارسية , فانسحبوا من الأحواز أولا وبالتالي من سوريا وطهروا مرقد خالد ابن الوليد من رجسكم قبل ان تتحدثوا عن قبلة المسلمين التي حررها أبانا صلاح الدين الأيوبي…»
«فعليكم قبل أن تدنسوا رفعة فلسطين وتتبجحون بتحرير القدس أن تنسحبوا من كل الأراضي العربية المحتلة فارسيا وفي مقدمتها الأحواز العربية ومن المدن السورية وخاصة من المخيمات الفلسطينية فلن تتحرر القدس وحمص ودمشق واليرموك محتل من قبل الفرس,”ولا نامت أعين الجبناء.». (۱۰)
ترجمه:
«دست بر داريد از به کار گرفتن قربانيان و رنج مردمان، و مخصوصاً مردم فلسطين، به منظور دست اندازی به برادران فلسطينی؛ و از نابود کردن عرب ها به نفع برنامه های استعمار فارسی خود.
«نخست از احواز، عقب بکشيد؛ و بعد، از سوريه. و مرقد خالد ابن وليد [که در حُمص سوريه مدفون است] را از پلشتی وجود خودتان پاک کنيد، قبل از آن که از قبله ی [نخست] مسلمين [قدس] حرف بزنيد که به دست صلاح الدين ايوبی آزاد شد…
«بر شماست که پيش از بی حرمتی به مقام رفيع فلسطين، و برای آزادی قدس، پهلوان پنبه بازی درآوردن، از تمام سرزمين های عربی که به وسيله ی فارس ها [معادل «ايرانی ها» در زبان عربان غير ايرانی ـ م] اشغال شده است و در پيشاپيش آن ها الاحواز عرب، و از شهر های سوريه، و مخصوصاً اردوگاه های فلسطينی، عقب نشينی کنيد. در حالی که حمص و دمشق و يرموک در اشغال فارس ها باشند، قدس هرگز آزاد نخواهد شد. “ولا نامت أعين الجبناء».
مضمون «و لا نامت أعين الجبناء» (چشم بزدلان به خواب نمی رود) که فرمانده ارتش آزاد سوريه، در پايان اين رجز خوانی آورده است، نقل قولی است از خالد ابن وليد، در سخنانی که در بستر مرگ خود گفته است با اين مضمون که من در صد جنگ شرکت کرده ام، و در بدنم يک جای سالم باقی نمانده است، اما در بستر خود می ميرم. يعنی مرگ، همانطور که مقدر است فرا می رسد، و انسان شجاع، مرتباً نگران آن نيست و از آن نمی ترسد.
خالد ابن وليد از فرماندهان برجسته ی عرب بود که در جنگ با ايرانيان هم شرکت داشت. بر خلاف ابوبکر که با او مدارا می کرد، او را که گفته می شود دارای سوابق شخصی حاشيه داری بود، عمر از فرماندهی عزل کرد.
ده
ـــــــــــــــــــــــــ
همچنان که قبلاً در مقاله ی «رهبری مجاهدين، خود را برای ليبی و سوريه کردن ايران کانديدا می کند» نوشته بودم، مجاهدين پيوند عميقی با «ارتش آزاد سوريه» دارند، و حتی نام آن را تغيير داده اند و عنوان «ارتش آزادی بخش سوريه» و «ارتش آزادی سوريه» را از خودشان در آورده اند و روی آن گذاشته اند تا با «ارتش آزادی بخش ملی» و «ارتش آزادی» خودشان قرينه سازی کنند.
و نيز رهبر مجاهدين، با صراحت، و رسماً و علناً در حالی که دست اندر کاران جنبش سبز» را به دليل موافق نبودن با انحراف جنبش ايران به سمت و سوی انحراف جنبش در سوريه، خائن می نامد، اعلام کرده است که هدف او ـ بر عکس آن ها ـ «ارتقاء دادن جنبش به سطح سوريه» است تا خيانت دست اندرکاران جنبش سبز جبران شود، و قيام خلق، از «زير خاکستر خيانت»، شعله ور گردد! (۱۱) همانطور که در سوريه پيش آمد.
همانطور که در سوريه پيش آمد يعنی:
با توطئه ی ارتش آزاد سوريه و گانگستر های مشابه، جنبش مدنی و مسالمت آميز و مردمی سوريه که می رفت تا همچون ديگر جنبش های «بهار عربی»، بدون اجازه ی شيوخ خليج فارس و پادشاه عربستان سعودی و ملک اردن و … بدون خشونت زياد به نتيجه برسد، و به اين کشور ها نيز سرايت کند، به منظور حفظ کيان مرتجع ترين حکومت های منطقه، از نيمه راه خود ربوده شد، و سرنوشت صد ها هزار سوری را با کشته شدن و لت و پار شدن و آواره شدن رقم زد.
علاوه بر بلندپايگان ارتش آزاد سوريه، خود اين «سردار بزرگ»، يعنی سرهنگ رياض اسعد، در مورد مريم رجوی و تنها آلترناتيو دموکراتيک» چنين می گويد:
«از طرف خودم و مردم سوریه به خواهر مریم درود میفرستم و از او سپاسگزاری میکنم. ما برای او احترام خاصی قائلیم و به او افتخار میکنیم. او سمبل و رمز مقاومت مردم ایران بهطور خاص و مردم منطقه بهطور عام است.
«ما از تلاشهایشان بسیار قدردانی میکنیم. ما به این سازمان و بهطور خاص به خواهر مریم میگوییم آرزوهایمان این است که انقلاب مردم ایران در آیندهیی بسیار نزدیک پیروز شود. و به ایشان تأکید میکنیم که تضعیف و سرنگونی رژیم سوریه، تأثیر بسیار زیادی بر رژیم ایران خواهد داشت. و این رژیم را ضعیفتر خواهد کرد.
«این بزرگترین کمکی است که ما اکنون میتوانیم به شما در این مسیر تقدیم کنیم و به شما کمک کنیم و به شما میگوییم که شما چهره آینده هستید و شما رهبر آینده هستید.
« آرزو میکنیم که انقلاب سریعتر و با موفقیت بیشتر و پر قدرتتر به نتیجه برسد. و از مردم ایران میخواهم و پیامم به مردم ایران این است که در اتحاد و حمایت از شما رودرروی این رژیم فاسد بایستید تا این که شما بتوانید به مبارزهتان ادامه داده و این رژیم را هر چه سریعتر سرنگون کنید.»
و دستيار عمده ی او، فرمانده ارتش آزاد در حلب، سرگرد مالک الکردی، سخنان سرهنگ را تکميل می کند و وعده می دهد که:
« انشاءالله روزهای اندکی بیشتر به پیروزی ظفرمند بر این رژیم باقی نمانده است و پس از آن ما دست به دست شما خواهیم داد برای رسیدن به آزادی خودتان و آزادی مظلومین در همه جا.» (۱۲)
و از اين پيام ها و اعلام حمايت ها طی دو سال اخير فراوان است.
در ماه رمضان امسال هم، رييس جمهور برگزيده ی مقاومت، در ادامه ی همان خط کلی ويران کردن ايران که قبلاً ذکر شد، کنفرانسی در باريس تحت عنوان «کنفرانس عربی ـ اسلامی» با حضور اعراب مسلمان صائم و ساجد و راکعی مثل «تام ريچ» وزير وزارت امنيت آمريکا ی جرج بوش پسر (متشکل از بيش از ۱۸ سازمان اطلاعاتی و امنيتی برای هماهنگی های لازم در آستانه ی حمله به عراق)، و رابرت توريسلی و … تشکيل می دهد و «ژنرال عبدالاله النعيمی، فرمانده شورای نظامی منطقه ی جولان» سوريه هم در آن مشابه همان حرف های همکاران خود را تکرار می کند،
از آنجا که کرد های سوريه، توانسته اند دست ارتش آزاد و گانگستر های ديگر را از مناطق کرد نشين ميهن خود کوتاه کنند، اين ژنرال محترم در حالی که برای خير و صلاح مردم سوريه، به شغل شريف مزدوری عربستان سعودی و ديگر کشور های خارجی عليه ميهن خود مشغول است، خشم خود را از در امان ماندن کرد ها چنين بيان می کند:
«هيچ کس نمی تواند پروژه های تجزيه طلبانه خودش را در کشور ما اجرا کند و چنين طرح هايی در اذهان ظالمين و سرکوبگران باقی خواهد ماند.»! (۱۳)
يازده
ـــــــــــــــــــــــــ
همچنان که در آغاز مقاله آمد:
تلاش فعلی «اسپانسر های سياسی» سازمان مجاهدين در آمريکا و منطقه و کمی هم اروپا، فعلاً روی آميزه يی از سه موضوع زير متمرکز است:
ـ بمب اتمی يی که طی ساعات يا روزها يا هفته ها يا ماه های آينده توسط ملايان ساخته خواهد شد و دنيا را کن فیکون خواهد کرد.
ـ نقش ملايان در سوريه.
ـ با آمدن روحانی، هيچ چيزی در ارتباط با دو موضوع بالا تغيير نکرده است.
يکی از «اسپانسر های سياسی» مجاهدين در آمريکا، زن منفور و جنگ طلب و بدنام و به غايت بدسابقه، و به معنای واقعی کلمه، مرتجع و ضد مردمی يی است از حزب جمهموری خواه به نام «ايلنا رز لهتينن» که رياست زيرکميته ی «خاورميانه و آفريقا» در کنگره ی آمريکا را به عهده دارد.
مطابق برنامه يی که بايد از پيش برود، او در ۳۱ ژوئيه، يک «جلسه ی استماع» در کنگره تشکيل می دهد با نام «پيوند ايران ـ سوريه، و تأثيرات آن در خاورميانه».
محور صحبت ها ممانعت از فرصت دادن به روحانی، تشديد تحريم ها، هرچه جدی تر و بزرگتر نشان دادن خطر اتمی ايران، پشتيبانی و تقويت کردن گزينه ی نظامی به طور عينی به جای حرف زدن از آن، فشار بر اوباما، و بازی با کارت مجاهدين خلق بود.
پس از سخنان رييس «زيرکميته»، ايلنا رز لهتينن، جان بولتون خوش سبيل، برای «ادای شهادت»، و دقيقاً تحت عنوان «شاهد»، به پشت تريبون می رود، و طی يک سخنرانی طولانی، انصافاً و وجداناً برای رهايی مردم خاورميانه و سوريه و به خصوص ايران، سنگ تمام می گذارد.
سخنان اين بزرگوار، آنقدر طولانی است که من علی رغم ارادت خاصی که به او دارم، نمی توانم زحمت ترجمه ی همه اش را بکشم. کسانی که می خواهند متن کامل سخنان او را بخوانند می توانند به لينک پاورقی مراجعه کنند. (۱۴)
اين شاهد عادل، در اين سخنرانی، راه حل های خود را با محوريت مسائل ايران، در مورد سوريه و خاورميانه و اسراييل و آمريکا، عرضه می کند.
او می گويد:
«ما بايد، هم به صورت علنی، و هم به صورت مخفی، از اپوزيسيون ايران [مجاهدين خلق] حمايت کنيم. چه از طريق حمايت سياسی، و چه از طريق قرار دادن “ماتريل” در اختيار آن ها، به منظور تغيير رژیم ايران.».
او راه حل حمله ی نظامی به پشتيبانی از اسراييل را پيشنهاد می کند و دليل می آورد که «تحريم، برای ممانعت از تبديل شدن ايران به يک قدرت اتمی، کارساز نيست».
طفلک معصوم، به شدت بابت اين که اوباما و اتحاديه ی اروپا، گول روحانی را خورده اند، و حتی می خواهند تحريم ها را هم کمی سبک کنند، غصه می خورد، و کلی در باره ی اين موضوع جانگداز، داد سخن می دهد و بالا و پايين می پرد و گريه و زاری می کند.
جان بولتون، از شدت عشق و علاقه اش به مردم ايران، در مقام شاهد عادل، اضافه می کند:
«با وجودی که تغيير رژيم ايران، مرجح است، اما بيشترين منفعت آمريکا اين است که پيشگيری کند و اجازه ندهد که ايران برنامه ی هسته يی خود را به سرانجام برساند.
«زمان به نفع ما نيست. اوباما مرتباً [به جای عمل] تکرار می کند که همه ی گزينه ها روی ميز هستند؛ اما هيچکسی اين را باور ندارد.
«برای همين است که لازم است که اسراييل قطعاً و قاطعانه، در زمانی بسيار نزديک، تصميم بگيرد که آيا می خواهد به يک اقدام نظامی پيشگيرانه عليه برنامه ی هسته يی ايران دست بزند.».
بولتون، بلافاصله، خودش پاسخ می دهد که:
«اگر اسراييل به اين اقدام دست نزند، پيشاپيش، نتيجه، روشن است: ممکن است که ايران به سلاح های اتمی دست بيابد.»
و تأکيد می کند:
«اگر اسراييل بخواهد ايران را بمباران کند، ما بايد او را از همه نظر تغذيه کنيم. هم به لحاظ سياسی؛ هم به لحاظ نظامی. و چه قبل از حمله، چه در مدت زمان حمله، و چه بعد از آن، از نظر اطلاعاتی به او کمک کنيم، و آماده باشيم که در سازمان ملل و جا های ديگر، از اسراييل دفاع کنيم. چرا که اين اقدام اسراييل، مطلقاً و کاملاً قانونی و برحق و به منظور دفاع از خود است.».
دوازده
ـــــــــــــــــــــــــ
بيم آن می رود که خوانندگان گرامی، مرا به خاطر طولانی تر شدن مقاله، سرزنش و [بيش از اين] لعنت کنند، و يادشان برود که بايد هرچه سرزنش [و احياناً لعنت] دارند را نثار جنگ افروزان و جنگ طلبان و خدمتگزاران آن ها و دشمنان خارجی و علی الخصوص داخلی جنبش صلح طلب و مستقل و آزادی خواه و عدالت طلب و ضد وابستگی و ضد وابستگی گرايی و متکی به مردمانی کنند که به همت والای خويش، آرزوی ناکام ماندن جنبش خود عليه نظام حاکم را در جميع جهات، بر دل حسرت به دلانِ جميع جهات، خواهند نهاد.
از همين رو، ادامه ی مباحث مطرح شده، و نيز مباحث ديگر مطرح نشده را به مقالات آينده موکول می کنم.
با اين کلام هميشه زنده و هميشه تازه ی سعدی که:
دشمن، چون از همهْ حيلتی فرو مانَد، سلسله ی دوستی بجنبانَد. پس آنگاه ـ به دوستی ـ آن کند که هيچ دشمنی نتَواند.