ده سال پیش در چنین روزی محمد بوعزیزی، جوان سبزی فروش تونسی در اعتراض به بیکاری و هزینههای بالای زندگی در کشور تونس خود را به سوزاند و آتشی بر جهان عرب انداخت که آثارش تا همین امروز باقی است و احتمالا تا سالهای بعد ادامه پیدا کند.
رشته اعتراضات گسترده و تودهای که پس از حادثه در بسیاری از کشورهای عربی به راه افتاد، در آن زمان به «بهار عرب» معروف شد. گذشت زمان، پیروزی ضد انقلاب در مصر و عروج جریانهای اسلامگرای افراطی باعث شد تا دیگر کمتر کسی تمایل به استفاده از این ترکیب رمانتیک داشته باشد.
تونس؛ از بهار عرب تا رکود اقتصادی
انقلاب در تونس پس از چند هفته تظاهرات سراسری و پس از کشتار ۳۳۱ نفر در کمتر از یک ماه به پیروزی رسید. زینالعابدین بنعلی، رئیس جمهوری مورد حمایت غرب پس از دههها حضور در قدرت سرنگون شد و حزب اسلامی نهضت، شاخه سیاسی اخوانالمسلمین، پس از دههها قدرت وارد طبقه حاکم شد.
رسانههای اروپایی و بهویژه فرانسوی در آغاز کار تمایل جدی داشتند تا انقلاب تونس را هم مانند دیگر «انقلابهای مسالمت آمیز» موج سوم دموکراسی در اروپای شرقی نامگذاری کنند. اسم این تحول خونین سیاسی در آغاز «انقلاب یاسمن» گذاشته شد. با این حال سیر تند رویدادها باعث شد تا سیاستمداران و نویسندگان و رسانهها، واقعیت تحولات جدید را، دستکم در انعکاس خبری بپذیرند.
در تونس، خاستگاه بهار عربی و احتمالا بهلطف غربگرایی بنعلی، جامعه مدنی وجود خارجی داشت: سازمانهای مدافع حقوق زنان، سندیکاهای کارگری، نویسندگان و روشنفکران که مخالفان عمده حکومت سرکوبگر پیشین بودند، نقشی فعال در دوره انتقال قدرت و بهویژه تدوین قانون اساسی و مقررات برگزرای انتخابات بازی کردند. با این همه، فعال شدن جریانهای اسلامگرای افراطی و چند حمله به اقامتگاههای گردشگران غربی و ترور سیاستمداران «ضداسلامگرایی» که احتمالا به یمن تضعیف دستگاه امنیتی مخوف بنعلی انجام شد، پای توریستها، منبع اصلی درآمد را از این کشور کوتاه کرد. دموکراسی نوظهور تونس ۱۲ میلیون نفری، با وجود ادامه حیات با چالشهای جدی اقتصادی روبهرو است.
انقلاب و ضد انقلاب در مصر
مصر دومین کشوری بود که نسیم بهار عربی در زمستان ۲۰۱۱ به آن رسید. ارتش و استخبارات سازمانیافته چندین دهه دیکتاتوری حسنی مبارک تنها چند هفته در برابر معترضان خشمگین «میدان تحریر قاهره» دوام آورد.
با وجود سرکوب و کشتار گسترده معترضان در پایتخت و اسکندریه، انقلاب مصر، تقریبا یک ماه پس از انقلاب تونس با بیش از هزار کشته در کمتر از ۴ هفته تظاهرات، به پیروزی رسید. حسنی مبارک از قدرت کنار گرفت و جای خود را به یک شورای انتقالی نظامی سپرد.
اسلامگرایان در زادگاه اخوانالمسلمین به سرعت به قدرت رسیدند. محمد مرسی، نخستین رئیس جمهوری برگزیده در یک انتخابات آزاد، نماینده حزب آزادی و عدالت، بازوی سیاسی اخوانالمسلمین در ژوئن ۲۰۱۲ جای حسنی مبارک را گرفت. با این حال عمر این دولت منتخبِ اسلامگرا بیش از یک سال ادامه نیافت. مخالفان پرشمار مرسی که عمدتا هواداران رژیم ساقط شده مبارک بودند، در سایه حمایت ارتش دموکراسی در مصر را در نطفه خفه کردند. عبدالفتاح سیسی، رئیس ستاد مشترک ارتش، به سنت کودتاهای قرن بیستم، مرسی را از قدرت خلع کرد و به زندان انداخت. هواداران انقلاب فوریه ۲۰۱۱ در ژوئیه ۲۰۱۲ در خیابانهای قاهره و اسکندریه و در سایه سکوت اروپا و ایالات متحده قتل عام شدند.
هنگامی که محمد مرسی در تابستان ۲۰۱۹ و در جریان یکی از جلسات محاکمه به اتهام فعالیت انقلابی در فوریه ۲۰۱۱ سکته کرد و جان باخت، خبر مرگ او محکومیت دولتی بهجز ترکیه و قاهره را برنیانگیخت.
آخرین پرده از روند پیروزی ضدانقلاب در مصر، احتمالا بر حسب تصادف، یک هفته پیش از تولد ده سالگی بهار عربی در پاریس به نمایش درآمد: عبدالفتاح سیسی، دیکتاتور مورد حمایت غرب در کاخ الیزه و در بیخبری رسانههای فرانسوی «مدال شوالیه لژیون دونور»، بالاترین نشان دولتی جمهوری فرانسه را دریافت کرد.
مجری برنامه خبری-فکاهی کوتیدین تلویزیون فرانسه یک روز پس از این ماجرا، با نمایش تصاویر اعطای این نشان از تلویزیون دولتی مصر گفت احتمالا اولین بار است که ما، به دلیل سانسور در کشور دموکراتیک فرانسه، به آرشیو دیکتاتوری مصر متوسل شده ایم.
بحرین؛ انقلاب فراموش شده میدان لولو
شهروندان عمدتا شیعه امیرنشین بحرین، در امتداد روند پیروزمند تظاهرات «مردم سرنگونی نظام را میخواهند» در تونس و مصر به مسافران قطار بهار عربی پیوستند. اما ماجرا از همین جزیره کوچک حاشیه جنوب خلیج فارس پیچیده شد. پادشاهی آل خلیفه، ناتوان از سرکوب معترضان، از برادر بزرگتر، عربستان سعودی، درخواست کمک کرد. پادشاهی سعودی، که میدانست در صورت سقوط قریبالوقوع حکومت بحرین، این جزیره استراتژیک طبیعتا تحت نفوذ کامل ایران خواهد رفت، به سرعت وارد عمل شد و برای جمع کردن معترضان، حتی مجسمه وسط میدان لولو در منامه را هم تخریب کرد. سرکوب شدید، جامع و کمهزینه معترضان بحرین، که طبیعتا محکومیت بینالمللی بزرگی را هم در پی نداشت، نشان داد که پیروزی تودههای خشمگین در انقلاب امر محتومی نیست.
لیبی؛ از دخالت بشردوستانه تا فروپاشی
معمر قذافی، حاکم مطلق بیش از ۴ دهه لیبی، هدف بعدی طوفان بهار عرب بود. سرکوب معترضان، همچون مصر و تونس در این کشور شمال آفریقا آغاز شد و با دخالت ارتش و مسلح شدن بخشی از مخالفان، انقلاب شهری به جنگ داخلی تبدیل شد.
به نظر میرسد قدرتهای جهانی که از آغاز تحولات در برابر انقلابهای نابههنگام جهان عرب مبهوت مانده بودند، در ماجرای لیبی خود را بازیافتند. شورای امنیت سازمان ملل متحد، با چراغ سبز غیرمنتظره روسیه، با صدور دو قطعنامه در سال ۲۰۱۱، دخالت نظامی بشردوستانه برای حفظ جان شهروندان لیبیایی را تصویب کرد. فرانسه و بریتانیا، در دورانی که ایالات متحده روند پایان دادن به جنگهای بیحاصل خارجی دوران بوش را آغاز کرده بود، وارد میدان شدند و مواضع ارتشِ «دیکتاتور بداخلاق طرابلس» را در بیابانهای لیبی بمباران کردند. نزدیک به یک سال بعد سرهنگ قذافیِ تنها و پسرش معتصم در سرت، بدون برگزاری دادگاه سلاخی شدند. هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه وقت ایالات متحده و بسیاری از رهبران جهان، از نابودی قذافی و حرکت لیبی در مسیر دموکراسی و حقوق بشر ابراز شادمانی کردند.
تحولات بعدی، جنگ داخلی و فروپاشی کشوری به نام لیبی که تا همین امروز، و باوجود توافق صلح میان خلیفه هفتر و فائژ سراج ادامه دارد، بیپایگی تحیلیلها و آمال و آرزوهای «نهیلیستی» سیاستمداران و کارشناسان را روشن کرد.
جنگ بیپایان یمن
بهار عربی در زمستان ۲۰۱۱ به یمن، فقیرترین کشور خاورمیانه رسید. بسیاری از شهروندان این جامعه نهچندان شهری و بهشدت قبیلهای، خواستار تکرار فوری تجربه مصر و تونس و سرنگونی زودهنگام علی عبدلله صالح بودند. با این حال عربستان سعودی که پس از تجربه موفق سرکوب انقلاب در بحرین، اعتماد به نفس پیدا کرده بود، تلاش کرد تا در قامت رئیس شورای همکاری خلیج فارس، با مخالفان نهچندان منسجم، مذاکره کند و با جابهجایی آرام راس هرم قدرت، مانع ادامه اعتراضات شود. رئیس جمهوری یمن، یک سال پس از آغاز انقلاب در فوریه ۲۰۱۲ قدرت را ترک کرد و جای خود را به عبد ربه منصور هادی داد؛ رئیس جمهوری که در انتخابات تک نفره، مشابه انتخابات عراق در دوره صدام حسین، پیروز شد.
انقلاب یمن، با تضعیف دستگاه سرکوب دولتی، به شیعیان زیدی حوثی فرصت داد تا در سپتامبر ۲۰۱۴ و در اعتراض به گرانی و کمبود سوخت و نابهسامانی خدمات دولتی، صنعا، پایتخت را تصرف کنند. حوثیهای مورد حمایت ایران، پس از فرار هادی به عدن، شورای انقلاب تشکیل دادند و با عبدالله صالح، دشمن قسمخورده پیشین متحد شدند.
عربستان سعودی و متحدانش در مارس ۲۰۱۵ و با هدف سرنگونی برقآسای شورشیان حوثی به یمن حمله کردند. جنگ داخلی در یمن هماکنون در آستانه ۶ سالگی است. آخرین گزارش سازمان ملل نشانگر مرگ بیش از ۱۰۰ هزار نفر در این جنگ «فراموش شده» است. هزاران کودک یمنی که در در سالهای طولانی جنگ چشم به جهان گشوده اند، اگر از بمبارانها جان سالم به در ببرند، باید در سالهای آغازین زندگی با خطر مرگ ناشی از بیماری یا گرسنگی دست و پنچه نرم کنند.
با وجود تلاشهای پرشمار برای پایان دادن به جنگ داخلی، هنوز نه شورشیان مورد حمایت ایران و نه هواداران دولتِ ناپیدای منصور هادی در عدن، هیچکدام ارادهای قاطع برای ختم مخاصمه خونبار از خود نشان نداده اند. به نظر میرسد تصمیم پایان این جنگ، نه در یمن، بلکه باید در تهران یا ریاض گرفته شود.
سوریه: از «خیزش مردمی» تا تصفیه حساب جهانی
نسیم بهار عربی، دیرتر از دیگر نقاط جهان به سوریه رسید. آنقدر دیر که بشار اسد فرصت داشت تا در فوریه ۲۰۱۱ بگوید اتفاقات مصر و تونس به کشور ما ربطی ندارد.
با این همه سوریه، تنها متحد ایران در جهان عرب هم از قافله بهار عربی جدا نماند. شاید اگر رژیم اسد متحدِ دولت ناسازگاری مانند ایران نبود، انقلاب در این کشور، با شکل متفاوت دخالت خارجی، مسیر دیگری را میپیمود. سوریه، همسایه اسرائیل است و برخلاف مصر و اردن، هنوز موجودیت این کشور را به رسمیت نشناخته است. بدتر آنکه سوریه، بر سر قضیه جولان، همچنان با اسرائیل در حال جنگ است.
حکومت سرکوبگر خاندان اسد بر سوریه، بهعنوان متحد ۳۰ ساله جمهوری اسلامی ایران، نیروهای متخاصم منطقه را متحد کرد: عربستان و امارات، با وجود دشمنی خونی با اخوانالمسلمین، بر سر انقلاب سوریه با ترکیه و قطر و مصر همصدا شدند. سرکوب هفتههای نخست انقلاب در سوریه، که برخلاف مصر و تونس نه در پایتخت و شهرهای بزرگ، بلکه در حاشیههای فقیرنشین آغاز شد، بسیار کمتر از انقلابهای این دو کشور قربانی گرفت. با این حال، برای دشمنان رژیم علوی اسد، چه در خاورمیانه و چه در اروپا، راهی به جز پیروزی انقلاب نبود. امروز هیچکدام از روسای دولتهای اروپایی که ۱۰ سال پیش خود را برای سقوط «قریبالوقوع دولت اسد» آماده میکردند، در قدرت حضور ندارند.
نبود جامعه مدنی و احزاب سیاسی مستقل و قدرتگیری تاریخی و احتمالا لاجرم نیروهای افراط گرای اسلامی، سوریه را پس از عراق به دومین خاستگاه بربریت مسلح افراطی در جهان تبدیل کرد. دولت اسلامی عراق و شام (داعش) کمتر از دو سال پس از آغاز « خیزش مردمی» سوریه متولد شد.
اسطوره شبهنظامیان میانهرو، «ارتش آزاد»، «شورای انقلاب» و غیره که دستکم در سه سال نخست جنگ داخلی سوریه، نقطه امید مشترک دموکراسیهای اروپایی و کشورهای عربی برای خلاصی از شر بشار اسد بودند، در تابستان ۲۰۱۴ و پس از فتوحات برقآسای داعش در عراق و سوریه، بر باد رفتند.
ایران و روسیه، در برابر اروپا، ایالات متحده و «جهان عرب» بشار اسد را در قدرت نگاه داشتند. نه کاربرد سلاح شیمیایی و نه قتل عام شهروندان از سوی ارتش عربی و ارتش آزاد و دیگر شبهنظامیان اسلامگرای کوچک و بزرگ، برخلاف لیبی منجر به دخالت بشردوستانه نشد.
نزدیک به ۱۰ سال پس از بهار عربی و آغاز جنگ داخلی در سوریه، اسرائیل با ایران، ایران با کشورهای عربی و ترکیه، روسیه با اروپا و آمریکا، هر قدرتی به نحوی حسابهای خود را در میدان سوریه با رقبا و دشمنان صاف کرده و میکند.
۱۰ سال پیش، بهار عرب در چشم بسیاری از ناظران موج چهارم دموکراسی بود.
یورونیوز