اکنون پس از چند سال سرمایه گذاری،میتینگ و رشوه پردازی به شخصیت های بازنشسته و بی تاثیر آمریکایی در اروپا،بطلان اقدامات تبلیغاتی گروه رجوی به منصه ظهور رسیده است.مقاله “مشکلات آنها و مشکلات اینها” ضمن اعتراف به اینکه دامن پوشی برای غرب نتیجه نداده است،یک فرافکنی عاجزانه نسبت به بن بست اقدامات مجاهدین خلق برای برون رفت از بحران های لاعلاج اضمحلال است.
منوچهر هزارخانی بعنوان نویسنده ای که از سی و سه سال پیش سرنوشت خود را در باطلاق گروه رجوی فرو برد،اعتراف نامه جالبی از بی تاثیر بودن خدمات لابی گران آمریکایی برای خروج از لیست تروریستی بین المللی نوشته است.او در اعتراض به گزارش “هنری ووستر” مدیر دفتر ایران در وزارت امورخارجه آمریکا که گفته بود؛”یکی از مشکلاتی که ما با مجاهدین خلق داریم این است که به دیده ما آنها نماینده یک جنبش اطلاح طلب دموکراتیک در ایران نمی توانند باشند”،نوشته است،مجاهدین خلق که عمل تروریستی نداشته اند.اگر هم داشته اند چه ربطی به دموکرات نبودن آنان دارد.”حتما باید نماینده جنبش اصلاح طلب دموکراتیک بود تا به تروریسم متهم نشد”؟
هزارخانی که به مرد بزله گوی مجلس رجوی معروف است،ظاهرا فراموش کرده است که همین چند هفته پیش تلویزیون “آزادی” به ترور صیاد شیرازی در تهران و کردکشی در عراق افتخار کرده و آن را جزو شاهکارهای اشرف نشینان قلمداد نموده است.از طرف دیگر باید خاطر نشان کرد هنوز جوهر نشریات مجاهد که هر روز از ده ها عمل تروریستی و سرنگونی قریب الوقوع در ایران خبر داده، خشک نشده است.هنوز “شور ضد امپریالیستی خلق قهرمان ایران”در ترور 6 شهروند آمریکایی،مشارکت فعال در تسخیر”لانه جاسوسی”،”دعوت فعال به اعدام انقلابی بازمانده های نظام سلطنتی”،”انفجار خشم خلق قهرمان ایران”در ساختمان حزب جمهوری و دفتر نخست وزیری،ترور “سرانگشتان رژیم” در بقالی ها و داخل منازل،خمپاره اندازی “پیشمرگه های مجاهد خلق” از کردستان عراق به روستاهای کردستان ایران،حمله به پاسگاه های ارتش در حال جنگ با عراق،مشارکت در ارتش خصوصی صدام حسین و دست اندازی به خاک ایران برای تجزیه و تقدیم به دیکتاتور بغداد،اعزام واحد های عملیاتی اشرف نشینان از عراق و ترور در شهرهای ایران،کف زدن برای “اوج آلان” و جشن و پایکوبی برای فروریختن برج های دوقلوی نیویورک و تعریف و تمجید از “کار بزرگ بن لادن”،از یادها فراموش نشده است.
مهمتر از اینها فراموش نشدن تاریخچه فراخوانی به سرنگونی 6 ماهه در پاریس و به نابودی کشاندن انرژی یک نسل با استراتژی “ارتش آزادیبخش” است که حتی با پشتیبانی همه جانبه و 25 ساله صدام حسین نتیجه نداد و از همان ابتدا فریب بزرگ گروه رجوی برای اوپوزیسیون نمایی بوده است.حال اگر آقای هزارخانی تصور می نماید که با هزینه تبلیغات چند میلیون دلاری و ظاهر شدن در کنار چند بازنشسته اجیر شده و شنیدن سخنرانی دیکته شده آنان که برای هر 40.000 دلار تکرار می گردد،سیاست آمریکا در قبال این گروه تغییر خواهد نمود سخت در اشتباه است!
اکنون سیاستگذاران آمریکایی بیش از هزارخانی می دانند که مجاهدین خلق هم تروریست هستند و هم غیر دموکراتیک.اما مشکل آمریکایی ها هیچیک از این دو مشکلی که هزارخانی به آن اشاره نموده است نیست.آمریکا پس از سقوط صدام حسین در عراق از نزدیک با گروهی مواجه گردید که آوازه تبلیغاتی اش را از دور شنیده بود.از هنگام خلع سلاح و دامن پوشی رجوی تا چند سال همزیستی در کنار پادگان اشرف،بخوبی دریافت که این گروه زائده جنگ عراق با ایران بوده و هیچ گونه توانایی برای تغییر در ایران ندارد.هر چقدر بیشتر تحقیق کرد بیشتر فهمید که آنها جایگاه خوبی بعنوان یک ارتش مزدور در کنار صدام حسین داشته ولی هیچگونه پایگاه مردمی در ایران ندارند.
از سال 1388 و اعتراضات سازمانیافته پس از انتخابات ریاست جمهوری،میدان آزمایش خوبی برای گروه رجوی بوجود آمد.آمریکا بخوبی دریافت که مجاهدین خلق بجز مشارکت با موساد برای ترور و شرکت خشونت آمیز در اغتشاشات و به آتش کشیدن خیابان های تهران توانمندی دیگری ندارند.و این مسئله در مغایرت با انقلاب مخملی و داشتن پایگاه مردمی برای چنین ساختاری بود.بعبارتی گله مندی هزارخانی از دست آمریکایی ها نشان می دهد که او مشکل اصلی آمریکا با سازمان تروریستی مجاهدین خلق در رابطه با ایران را درنیافته است.وگرنه بخاطر فرار از واقعیت ها بین “این آمریکا” و آن “آمریکا” تفاوت قائل نمی شد.
اما موذیانه ترین رفتار،دوجایه خوری جناب هزارخانی در مقوله رابطه مجاهدین با آمریکا است.سرتیتر مقاله گویای همه چیز است.او نه “مشکلات آنها”(آمریکا) را در رابطه با ایران می داند و نه “مشکلات اینها”(یعنی مجاهدین) را مشکل خود می پندارد.گویا بخوبی دریافته است که تحرکات تبلیغاتی مجاهدین برای خروج از لیست تروریستی، آب در هاون کوبیدن است.و این در شرایطی است که به حسن انجام وظیفه ماهانه به مقاله نویسی می پردازد.تا در تشکیلات شورای ورشکسته، کارگزاران رجوی نگویند و نشنود که “هزارخانی مستاصل را رژیم خورده و در سر پیری به یغما برده است.”
همه می دانند که مشکل رجوی نه اردوکشی و سینه زدن در ژنو و نه داد و فریاد بر سر فاضلاب و افعی های مستقر در کمپ لیبرتی و نه نامگذاری در لیست تروریستی بین المللی است.مشکلات رجوی احقاق حقوق بشر و خواسته های انسانی برای تروریست هایی با 30 سال سابقه در عراق نیست.او از اینکه پس از صدام حسین نتوانسته از آمریکایی ها دلربایی کرده و جایگزین قدرتمند تری دست و پا کند سخت در خود آزاری است.بنابر این”مشکلات اینها”(مجاهدین خلق) برخلاف آنچه که هزارخانی به “مشکلات آنها(آمریکا) پیوند داده ربطی ندارد.بلکه مشکلی همگانی است که بوی کهنگی و تعفن آن فراگیر شده و برچسب از تاریخ مصرف گذشته خورده است!
25 آوریل 2012
محمد علوی