3 ژانویه 2012
محمد علوی
آرزوهای برباد رفته رجوی و فرصت های آینده
در آستانه اخراج مجاهدین و در سی امین سال حضور گروه رجوی در عراق،ضربات و شکست های جبران ناپذیری بر پیکر تشکیلات او وارد گردیده است.با اینحال تشکیلات او به اندازه زیادی دست نخورده باقی ماند.اگر از دود و دم هیاهوی تبلیغاتی گروه رجوی بگذریم و در دنیای واقعی بررسی کنیم که چه عواملی منجر به شکست های استراتژیکی او گردید؟نیازمند زمان و فرصت مطلوب هستیم.اما در یک قلم کلی باید اذعان داشت که راه حل رجوی در عراق به پایان رسیده است.ارتش تا دندان مسلح او ابتدا به پیاده نظام و اکنون به سیاهی لشگری بدل گردیده که با آشپزخانه و کوله پشتی های شخصی در جستجوی مکانی نو برای شروع فصلی جدید است .فصلی که مشخص نیست بر اساس باورهای نو ساخته خواهد شد یا همانند سالیان گذشته یک زمستان دیگر را به ارمغان خواهد آورد!
طبعا در چنین رویکردی او پاسخگوی سود و زیان تاریخ سی و دو سال گذشته مجاهدین نیست.جریانی که می توانست بدون دست بردن به سلاح و با اتکا به مردم نقش موثری در شکوفایی میهن خود داشته باشد،با سیاهی نمایی،ایران هراسی، پیوند به بیگانگان و پیوستن به کرسی کیش شخصیت ، امروز “از همه جا رانده و از آنجا مانده” است.درس عبرتی که مدام در تاریخ ایران تکرار شده و نیروهای پویای جامعه را به مهره ای هرز و غیر کارآمد مبدل ساخته است!
رجوی در تئوری تشکیلاتی خود معتقد است که این مسئله،فرآیند غیر قابل اجتناب “دم و بازدم” یک هیئت از موجودات زنده است.حال همین تئوری ویروس جان تشکیلات خود او شده است.در این برداشت سطحی و اشتباه،ارزش حیاتی مولد در اختیار سیستمی است که با مکانیزم های کنترل شده به محصول نیرو می دهند.تا بارور ، قابل تحرک و قابل تکثیر باشند.اما همینکه محصول دور از جریان تولید قرار می گیرد به نیروی مخرب و دشمن تبدیل می شود.یعنی اینکه هیچ چیزی قائم به اصالت ذاتی و محتوایی خود نبوده و دائما باید زیر شارژ و تزریق او قرار گیرد تا در جریان حیات، مثمر ثمر باشد وگرنه بخودی خود ارزشی نخواهد داشت.اینکه رجوی در تاریخ سی و دو سال گذشته هیچ حزب ،گروه و شخصیت دگر اندیش را تحمل ننموده،محصول چنین رویکردی است.به همین دلیل “آزمون و خطا” و تصحیح در مرام او به معنای واقعی جایی نداشته ،امنیتی و خودگردانی است.چنانکه بارها به اثبات رسیده است اگر دوستی با او را ادامه ندهی در قالبی که او چیده است سرباز دشمن هستی.
این دیدگاه در جوامع مدرن امروز کاربردی ندارد.چرا که از یک طرف جامعه تهی از ماکزیمم ظرفیت ها می شود و از طرف دیگر به تعارض دیدگاهی و جنگ عملی در خیابان و خانه منجر می گردد (راه طی شده مجاهدین تا کنون).مدیریت پیشرفته دنیای امروز دائما در حال تحول بوده و در استفاده حداکثر از ظرفیت و پناسیل نیروهای غیر خودی عمل می نماید.بعبارتی باید گفت که اصل مشارکت و انعطاف، نیروهای سرگردان شده از چیره گی حاکمیت گروهی را مورد استفاده موثر قرار داده و بارور می نماید.در چنین استراتژی جای خالی بسرعت شناسایی و با بکار گیری همان نیرو به محصول و ارزش اضافه می رسد.دشمن سازی و دشمن تراشی در چنین دستگاهی ارزش حیاتی ندارد.بعنوان مثال یک فرد از جریان مشخص در کشورهای اروپایی با اینکه مخالف دولت،جریان یا گروه حاکم است،هیچ وقت نیروی تولید خود را در اختیار بیگانگان و جنگ با مردم قرار نمی دهد.در این جوامع پیشرفته، چهارچوب های شناخته شده ای رسمیت یافته اند که بر اساس قانون عمل می کنند.قانونی که نمایندگان مردم وضع نموده و جایگاه هر چیزی بر اساس عمل به آن شناخته می شود .به همین دلیل اوپوزیسیون و اوپوزیسیون گرایی ارزش مطلق نبوده و نمی تواند عاملی برای ایجاد خشونت،جنگ و تشویق به نابودی پیشرفت های جامعه گردد.
در چنین شرایطی گروه رجوی از عراق در حال جابجایی به اروپا و … است.اما باورهای او نسبت به مردم و پیشرفت های جامعه ایرانی پس از سی و دو سال هنوز دست نخورده باقی مانده است.عدم تکثر گرایی این دیدگاه بیشتر به حیات ساکنان سیاره ای شباهت دارد که در تکاپوی فرود آمدن بر چرخه هستی صد سال پیش هستند.از اینرو در رویای انقلابی از دوران “هوشی مینه”،” چه گوارا”،”یاسرعرفات”،”مائو”،… بسر می برند که از ابتدا تا انتها رئیس جمهور اش خانم و رهبراش آقای رجوی باشند.در چنین فرضیه ای ارزش مسلم، جنگ به هر وسیله و تداوم آن تا نابودی کامل یکی از طرف های درگیر است.چیزی که معیار مثبت مبارزاتی و اجتماعی نداشته و این گروه را در تمامیت خود بایگانی و طرد خواهد نمود.
پیش از این در مقاله ای نوشته بودم،” علیرغم تلاش با ارزش و بی وقفه انجمن ها، منتقدان،جداشدگان،قربانیان،خانواده ها و گروه های سیاسی اجتماعی دگر اندیش،گرچه رجوی در عراق باخته است.اما تشکیلات او دست نخورده باقی می ماند… “
اکنون نیز تاکید میکنم دست نخوردن تشکیلات مجاهدین در قامت ارتش سیاهی لشگر و بازگشت از “کانون استراتژیکی نبرد” به قلب شانزه لیزه که سالهای آینده را وبال گردن هسته مرکزی مستقر در فرانسه می باشد و او را تا انتها خواهد پیچاند،پیروزی نیست.جشن پیروزی برای رجوی زمانی می توانست محقق گردد که مریم و حواریونش روی تانک های اهدایی دشمنان مردم ایران در تهران مستقر شوند.نه اینکه هست و نیست خود را در قمارخانه صدام باخته و با سرافکندگی در برابر دوست و دشمن و زیر مدار صفر درجه بدنبال پناهگاهی امن باشند.رویا پردازی ، شکرشکنی و ردیف کردن خزئبلاتی تحت این عنوان که “فرصت دشمنان از کف رفت،آنها طی ده سال گذشته نتوانستند ما را از هم بدرند و ما پیروز شدیم”،چیزی جز حمل بر حماقت و خود فریبی او نیست.
تلاقی کارنامه چهل و شش سال گذشته با نقطه اخراج اجباری از عراق در مدار منهای سی سال پیش،بیانگر آوار شدن کوهی از آرزوهای از کف رفته رجوی و کمرشکن شدن نهایی تشکیلات او است.”فرصت های از دست رفته گذشته” گرچه اکنون زبان رجوی را مقداری درازتر کرده است.اما فرصت هایی که در آینده بوجود خواهد آمد،جریان قانون فریب و غیر اجتماعی او را در اروپا برای همیشه منزوی و متلاشی خواهد نمود!