چهل سال پیش اولین روزهای پس از پیروزی انقلاب ایران ، نسل جوان که شور و هیجان ناشی از انقلاب تمام وجودشان را فرا گرفته بود ، تحت تاثیر تبلیغات گروه های مختلف هر کدام جذب گروهی میشدند، من و هم نسل های ما که جوانانی ۱۷ یا ۱۸ ساله بودیم و هنوز گرما و سرمای روزگار را نچشیده بودیم با دیدن شعارهای سازمان مجاهدین که میگفتند بر سردرب سازمان مجاهدین نوشته شده است ، فدا وصداقت ، جذب این سازمان شدیم ، ما که هنوز عمق ماجرا را نمیدانستیم به همین اکتفا کرده و فکر میکردیم که در درون هم همین باشند . گذر زمان وشرایط و تحولات در ایران به اندازه ای سریع بود که ما حتی نتوانستیم خودمان را پیدا کنیم چه برسد به انکه برگردیم وپشت سرمان را نگاه کنیم ، تا از ان درس بگیریم . هنوز گرد و غبار دو سال تغئیرات برق اسا در ایران سپری نشده بود که با تصمیم ابلهانه بیمار روانی مسعود رجوی و اعلام جنگ مسلحانه ، شرایط بطور کل تغئیر کرد ، و به تعبیری ویرانی نسل ما اغاز گشت ، والبته نه فقط ما بلکه کل جامعه ایران وتمام مردم ایران تحت تاثیر این رخداد ویرانگر بودند ، از پدران ومادران ما تا دوستان واشنایان و تا تک تک مردم ایران متاثر از این حادثه بودند . مسعود رجوی که عقده حکومت داشت وقتی دید بی کلاه مانده است جنگ و خونریزی را در ایران اغاز کرد ، او طبق ماهیت و ذات وجودیش وبرخلاف شعار و سرلوحه سازمانش که فدا وصداقت بود یک لگد به هر دو انها زد وگریخت اوهزاران نفر را از هر طرف یا به کشتن داد ویا کشت ، در حقیقت اولین بریده و خائن سازمان مجاهدین ، مسعود رجوی بود همو که اینک گم شده ومعلوم نیست زیر دشداشه کدام شیخک مرتجع عرب پنهان گشته است .
داستان نسل ما بسیار غمبار است از هر کجایش شروع کنی به نقطه ای میرسی که میبینی چگونه ذره ذره وجود این نسل را ویران کرده اند ، بطور خاص انانی که هنوز در حصار این فرقه از تاریخ گذشته هستند ، این قربانیان با اینکه دنیائی از تناقضند اما فکر میکنند شاید با ماندنشان راهی گشوده شود ، باید به اینان گفت فرقه رجوی تا زمانی که بتواند از انها همچون گذشته مانند یک سرباز و یک مهره شطرنج استفاده میکند و سپس به کشتن میدهد و برخلاف گفته های رجوی هیچ کدام از شما گوهرهای بی بدلیل نیستید که اگر میبودید که اوضاعتان فرق میکرد مثلا زمانیکه بیمار میشدید شما را برای درمان نزد پزشک میفرستاد و دارو و درمانتان میکرد و نه اینکه به جای دکتر و دارو درمان برایتان نشست غسل بگذارد یادتان نرود اینها همان کسانی هستند که دهها نفر از کسانی که بیماریشان به گونه ای بود که باید برای معالجه به خارج از عراق منتقل میشدند اما رجوی بد طینت وشارلاطان انقدر انها را نگه داشت تا بیماری انها را از پای دراورد ویا اینکه در البانی از پای افتادند ، نگاه کنید ببینید این شارلاطان های ضدبشر حتی نگذاشته اند شما با پدرو مادر و خواهرو برادرتان ملاقات کنید، ازخودتان بپرسید اینهمه کینه و دشمنی با نیروهای خودشان ازبرای چیست ؟
از خودتان بپرسید چگونه سران فرقه در نشست ها جد و آباد شما را به فحش های ناموسی میکشیدند؟ آیا واقعا فکر میکنید آنها شما را گوهر بی بدلیل میدانستند و یا که نه یک مهره شطرنج آن هم سرباز که باید فقط فدا شود ؟ شک نکنید آنچه نوشته شده فدا و صداقت برای قربانی کردن شماست و هیچ واقعیت بیرونی ندارد ، که اگر می داشت نفر شما یک این سازمان یعنی مسعود رجوی جانش را بر نمیداشت و فرار نمیکرد .
برای فهم بهتر این فرقه باید از ان فاصله گرفت تا عمق خیانت و جنایت این دستگاه را فهمید که چگونه رجوی از نیروهایش یا شکنجه گر ساخت یا شکنجه شده هر دو روی سکه یکیست همه قربانی این دستگاه هستند دستگاهی که نیروهایش را فقط سرباز مهره شطرنج میداند تا با سوار شدن بر موج خون انها به قدرت برسد .
دوران یکه تازی وعصر عوامفریبی فرقه هایی همچون رجوی به پایان رسیده است گواه انرا در مخفی شدن رجوی بیابید همو که روزگاری دست به کمر میزد و نعره میکشید امروز رفته دنبال کارش ودیگر هم هرگز هرگز بازنخواهدگشت .
منصور نظری – ایران اینترلینک