9.1 C
Paris
Saturday, December 21, 2024

باز هم مرگی دیگر در زندان اشرف 3 در آلبانی

همین چند لحظه پیش داشتم اخبار را مرور میکردم که عکسی در سایت فرقه رجوی توجه ام را جلب کرد. عکس محمد سیدی کاشانی معروف در تشکیلات به نام «بابا» بود. واقعا ناراحت شدم که یکی از مخالفین سرسخت رجوی که در حقیقت زندانی این فرقه رجوی بود درگذشت.

با خودم گفت چرا شگنجه گران و آدم کشانی همچون مهدی ابریشمچی یا رحمان یا مهدی برائی یا دهها شکنجه گر و آدم کشی که سالیان سال دستشان به خون بی گناهان الوده است نمی میرند؟

شاید هم رازی در میان باشد که عزرائیل خواسته باشد اینها را نگه دارد تا در یک دادگاه بین المللی در این دنیا محاکمه شوند والله اعلم؟!

و نکته جالبتر اینکه در زیر این عکس شیادی مریم قجر را به خوبی نمایان کرده اند که نوشته: «محمد سیدی کاشانی از مظاهر شرف و پایداری در زمانۀ ما». واقعا شیادی و بی شرفی تا کجا؟

من در مدت بیش از بیست سال که در قرارگاه اشرف بودم شاهد بودم که سیدی کاشانی با نام مستعار بابا یک زندانی و مخالف رجوی شیاد بود و بدلیل مخالفت هایش با رجوی تمام مسئولیت های او را گرفته بودند و در واقع یک عضو تیم بود.

حال بشنوید از خاطره ای که خود من با ایشان داشتم:

در زمانی که من در اشرف بودم یک بخش اجتماعی بود برای سوء استفاده از عراقیان که در همان اردوگاه بدنام اشرف راه اندازی کرده بودند. یک روز ظهر گرم تابستان که دمای هوا گاهی به بالای پنجاه هم می رسید من با خودرو، یکی از شیوخ عراقی را که همان بخش به اشرف کشانده بود به درب خروجی اشرف برمی گرداندم. در حین بازگشت در خیابان صد که حتی پرنده هم پر نمی زد متوجه شدم شخصی از کنار خیابان در حال راه رفتن است. خیلی تعجب کردم که در موقع ظهر به این گرمی این نفر پیاده کجا می رود؟ وقتی نزدیک شدم دیدم بابا یا همین مرحوم سیدی کاشانی است. بلافاصله ترمز کردم و او را سوار کردم و با احترام زیاد به او گفتم کجا می روید؟ شما را می رسانم. البته من شخصا برای ایشان احترام خاصی قائل بودم زیرا از زمانی که من تازه من وارد بغداد شده بودم با ایشان برخورد داشتم و چندین ماه در آنجا مسئول من بود و خیلی با او رفیق بودم و دوم به دلیل اینکه هیچ گاه در دستگاه رجوی نبود و نه تنها من بلکه همه به ایشان از رجوی هم بیشتر احترام می گذاشتند.

همین که سوار شد سوال کردم کجا تشریف می برید؟ که در جواب گفت امروز نشست است و چون آقا (مجید معینی) که مسئول مزار (قبرستان اشرف) است در مقر نیست من می روم قبرستان دنبالش تا به او بگویم که نشست است و به مقر برگردد. من واقعا خیلی ناراحت شدم که این چه سیستمی است که این سیدی کاشانی (بابا) که از رجوی هم در سازمان قدیمی تر است باید با پای پیاده برود در صورتی که زنان رجوی هر کدامشان یک ماشین زیر پایشان دارند؟

در راه رساندن او به مزار از من پرسید تو کجا می رفتی و مسیرت کجا بود؟ گفتم که یکی از شیوخ عراقی را برده بودم جلوی درب اشرف که برگردد و داشتم به مقرمان بر می گشتم. بلافاصله لبخند پرمعنایی زد و گفت کار بیهوده است البته یک خوبی دارد و آن این است که افراد با این کارها (آوردن و بردن عراقیان) مدتی سرگرم می شوند و می گویند داریم کار و مبارزه می کنیم!!

وقتی وارد جادۀ مزار شدیم از دور محل استقرار آمریکایی ها و زندان تیف که جداشدگان در آنجا بودند دیده می شد. به بابا گفتم این تیف که آمریکایی ها دایر کرده اند روز به روز افرادش یعنی جدا شدگان زیاد تر می شوند. گفت: «این هم از ثمرات همین انقلاب! است… خداوند لعنت کند به هر کسی که این افراد را با تهمت ضدیت با انقلاب به آنجا می راند… آنها با هزاران آرزو به طرف ما می آیند بعد ما خودمان دو دستی آنها را تحویل آمریکایی ها می دهیم».

بله دوستان؛ در دستگاه رجوی تا زمانی که کسی که مجیزگوی او نیست زنده است هیچ جایگاهی ندارد ولی همین که مرد تمام شعر و شعارها و القاب معمول این دستگاه و مخصوص مردگان در مورد او یکریز بکار می رود.

نوشتۀ غفور فتاحیان عضو قدیمی جداشده از فرقۀ رجوی – انجمن نجات از فرقه ها

AriaNews
AriaNewshttps://www.ariairan.com/
اخبار اجتماعی، فرهنگی، ورزشی، اقتصادی، علمی از سراسر جهان در Aria News | آریا نیوز
آخرین خبرها
اخبار مرتبط