از ما سوال می کنند: « تروریست ها کجا هستند؟ در کشور ما یا در کشور شما؟»
یادمان هست که ما در سال 1979 جزو متحدان فعال و اسلحه رسان عراق متجاوز بودیم، و حتی مشترک المنافع، در حالی که نقض آشکار حقوق بین الملل می کردیم؟ و یک کشور تحت تجاوز را تحریم کردیم؟ این جنگ خونین برای ایران به اندازه جنگی که ما در سال های 14-18 داشتیم هزینه و تلفات داشت با این تفاوت که جنگ ما مربوط به صد سال پیش است در حالی که از جنگ ایران چهل سال گذشته است.
انگار به این مسئله هم چندان واقف نیستیم که در خاکمان و به کمک دولت ( نمایندگان و شهرداران) مجاهدین خلق را اسکان داده ایم، فرقه ای سیاسی -مذهبی که تا امروز هیچ گونه پایگاهی در کشور خودش پیدا نکرده، و در کنار صدام حسین علیه مام میهن جنگیده است؟ فرقه ای که با عملیات انتحاری نیمی از دولت کشورش را کشته و باعث مرگ هزاران غیر نظامی شده است. از ما سوال می کنند: « تروریست ها کجا هستند؟ در کشور ما یا در کشور شما؟»…
ترجمه مقاله پر مخاطب از نشریه لوموند فرانسه
ایران ، برداشت های سفر
Iran, impressions de voyage
آدم از ایران دست خالی بر نمی گردد. آنچه که توانستم ببینم و بشنوم، در کنار پی یر کُنِسا متخصص ایران شناس و نویسنده کتاب ” دشمن تراشی”، در طول اقامت کوتاهم در تهران و در قم، کافی بود تا پیشداوری های سطحی که در هنگام عزیمت از آنها در امان نبودم، تکان شدیدی بخورند.
از لحاظ رسمی یا همان جامعه مدنی دلگرمی اطمینان بخشی احساس می شود. « طناب دار شل تر شده و شرایط در حال پیشرفت است.» مدرنیته در جریان است، و ماشین سکولاریزه شدن هم همین طور. در ایران تعداد افرادی که به اینترنت وصلند از ترکیه هم بیشتر است. و تعداد دختران مدرک دار بیشتر از پسران. ستون حکومت روحانیون دیگر با کلان شهری مثل تهران همخوانی ندارد و نه با جمعیتی که ظرف سی سال دو برابر شده است و سطح آموزشی دارد که با همسایگانش قابل مقایسه نیست.
فقط تزریق خشونت از خارج از مرزهاست که می تواند این تب و تاب را متوقف کند، مثل تهاجمی که ارتش عراق انجام داد و شرایط بروز اتحادی مقدس بدور خمینی را مهیا کرد. به ما گفته شد: « احمدی نژاد هدیه بوش بود به مردم ما.» ما بعد از این که به سرویس های اطلاعاتی امریکا اطلاعات اساسی راجع به طالبان دادیم خودمان را در ردیف کشورهای محور شرارت دیدیم، به این شکل احساس کردیم به ما خیانت شده و تحقیر شدیم.
فرد محوری در ایران متولد شده است
تغییر نسل ها عرق می ریزد. جوان ها دیگر دنبال مرگ نیستند. می خواهند زندگی کنند، لذت ببرند و مصرف کنند. زنان سر کشند و خودشان را بالا می کشند. فرد محوری در ایران متولد شده است. دیگر برای ایران بازگشت به عقب به نظر مشکل می رسد. ترکیب ناپایدار دموکراسی با حکومت روحانیون غیر معمول است، ولی [این حکومت] آنقدر تکه پاره و چند صدایی است که نمی شود گفت « تمامیت طلب» است. پراکندگی مراکز قدرت ( هرگز نمی توانیم بگوییم کدام شان و در چه زمینه ای بیشتر قدرت دارند) فرمول ” من خود حکومت هستم” یا ” من خود میهن هستم” را غیر قابل اجرا می کند. رهبر می تواند توسط آیت الله های همکار خودش مورد اعتراض قرار بگیرد ( که از لحاظ مذهبی مستقلند) و وقتی بعد از دیدارهای ژنو، وارد سخنرانی های شدید اللحن افراطی می شود، بقیه شانه بالا می اندازند ( فقط برای حفظ ظواهر و آرام کردن هیجانات او، نه برای داستان سازی های غم انگیز) . در کدام یک از دیگر کشورهای منطقه رئیس جمهور با 53 درصد آرا انتخاب می شود، آن هم در مقابل همه دستگاه های سرکار در حکومت؟ در عربستان سعودی؟
علیرغم این که هنوز بعضی از سخنران ها از توطئه بیگانگان حرف می زنند و گاهی سخنرانی های افراطی نفرت انگیز می کنند، حرف های یهود ستیزانه در میان مردم ریشه بسیار ضعیفی دارد. علاوه بر وجود یک معبد یا کلیسای مسیحی در مرکز شهر، نشانه های کوروش کبیر کاملا از از اعماق ناپدید نشده است. فکر می کنیم و می گوییم که آنها ضد یهودند اما می شنویم که گفته می شود: « مردم عادی اینجا بیشتر ضد عربند تا ضد یهودی». موضوع فلسطین که یک سری خطرات آفریده است آیا بیشتر برای این نیست که ایران بتواند به خودش در اذهان اعراب دوباره جا و مشروعیت بدهد ؟ هر چیزی می شود گفت، فلسطین که نزدیک نیست.
هر قومی فکر می کند که خودش در مرکز دنیاست، تنها چیز دنیاست، افسوس ، این فکری است که همه تقریبا دارند. خود فرانسوی ها بشدت این طور فکر می کنند، ( مثلا در حوزه احساسات ورزشی) . این احساس ایرانی ها هم کمرنگ نیست. به این فکر می کنیم که برای آرام کردن فضا بد نیست تصویری را که دیگران در ذهن دارند بگیریم و بروز کنیم، تصویری که براساس منافعشان، اطلاعاتشان یا پیشداوری های پیشنیان شکل گرفته است. همین اتفاقات بنا به زاویه دید می تواند باعث بروز دو ذهنیت بالعکس بشود. هر کدام از دیگری انتقاد و شکایت هایی دارد بدون این که بفهمد دیگری هم به همان اندازه منتقد است. چنین معامله ای از نظر پی یر ( Conesa Pierre) فقط یک جنگ صلیبی است، و از نظر پُل( Paul )یک تجاوز شرم آور است.
گذشته سایه خودش را روی حال افکنده است؛ جنگ، صدام و مجاهدین خلق
چشم اندازی که خیلی از ایرانی های کنونی ( حتی مخالفان) از فرانسه دارند در این مورد چندان بی اهمیت نیست. بدون این که بخواهم ماجرای کارشکنی پس دادن سهام اورودیف یا گروگان گیری های لبنان را پیش بکشم، گذشته سایه خودش را روی حال افکنده است. خیلی از نکاتی که در حال حاضر به خاطر نداریم، را هم کنار بگذاریم.
یادمان هست که ما در سال 1979 جزو متحدان فعال و اسلحه رسان عراق متجاوز بودیم، و حتی مشترک المنافع، در حالی که نقض آشکار حقوق بین الملل می کردیم؟ و یک کشور تحت تجاوز را تحریم کردیم؟ این جنگ خونین برای ایران به اندازه جنگی که ما در سال های 14-18 داشتیم هزینه و تلفات داشت با این تفاوت که جنگ ما مربوط به صد سال پیش است در حالی که از جنگ ایران چهل سال گذشته است.
انگار به این مسئله هم چندان واقف نیستیم که در خاکمان و به کمک دولت ( نمایندگان و شهرداران) مجاهدین خلق را اسکان داده ایم، فرقه ای سیاسی -مذهبی که تا امروز هیچ گونه پایگاهی در کشور خودش پیدا نکرده، و در کنار صدام حسین علیه مام میهن جنگیده است؟ فرقه ای که با عملیات انتحاری نیمی از دولت کشورش را کشته و باعث مرگ هزاران غیر نظامی شده است. از ما سوال می کنند: « تروریست ها کجا هستند؟ در کشور ما یا در کشور شما؟»
از خودمان تعجب می کنیم که نسبت به تهدیدهای هسته ای اسرائیل لال می شویم ، کشوری که پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای را امضا نکرده، همان طور که در مورد هند و پاکستان هم حرفی نمی زنیم. کدام یک از این سه کشور که نه تنها فقط در آستانه نیستند بلکه کاملا در این زمین بازی می کند، سه هزار بار پذیرفته و مورد بازرسی آژانس وین ، قرار گرفته است؟
دو بام و دو هوا
و این که در گذشته ما چشمانمان را علی رغم هشدارهای بجا، بروی استفاده صدام حسین از سلاح های شیمیایی علیه سربازهای ایرانی و اکراد عراقی بستیم، فراموش نشده است. دو بام و دو هوا … این که فرانسه ژنرال دوگل از امریکایی ها هم امریکایی تر شده باشد جای تعجب ندارد. برای سبک کردن بار گناه سرخوردگان خودمان باید بگوییم که تاریخ جمهوری چهارم و حزب فرانسوی کارگران بین الملل چندان به گوش شان آشنا نیست. همیشه بار سنت ها را دست کم می گیرند.
عینک بیگانه را به چشم زدن خوشایند نیست. چیزی که برای یکی مهم است برای دیگری می تواند بی ارزش باشد. بررسی آمد و رفت پرونده های دعواهای حقوقی – که البته ما هم دعواهای حقوقی خودمان را داریم- عملیات مین یابی را ساده تر می کند. بیایید یک دانشنامه از زمین های مختلف تهیه کنیم، تا تمام نمایندگان و صنایع ما که در سراسر دنیا پراکنده شده اند از آن استفاده کنند: به هر کشور یک برگه اختصاص بدهیم، و در یک روی آن پیش داوری ها و بدبینی هایی که علیه فرانسه دارند را بنویسیم، و روی طرف دیگر آن پیشداوری های خودمان علیه آن کشور را درج کنیم. هر دو طرف به این شکل زمان زیادی را صرفه جویی می کنند!
بدون شک برای فرانسه خیلی دیر شده تا جبران تأخیر بکند آن هم نسبت به رقبایی که کمتر مرعوب شده اند و از قبل پای کارند ، – چینی ها، هندی ها ، کره ای ها، و مسلما امریکایی ها ( ارباب جهان دست خودش را باز می گذارد ممنوعیت ها برای دیگران وضع شده اند) . ژست های دوستانه کوچک ( از سر گیری پروازهای ایر فرانس و سهولت در صدور ویزاها) می تواند در این زمینه یاری دهنده باشد. هشت هزار دانشجوی ایرانی در آلمان بسر می برند، دو هزار دانشجو در فرانسه و صدها هزار در امریکا. به نظر می رسد بعضی از اروپایی ها مثل ایتالیا، ظاهرا دور تر از جلوی دماغ خودشان را هم می بینند. حیف که روابط فرهنگی که به شهرت ما قدرت و قوت می دهد، تا این اندازه ضعیف باشند. دیدن کم شدن متقاضیان ایرانی فرانسه در کشوری که سال ها دوستدار فرانسه بوده، و در ویترین کتابفروشی های آن ترجمه فارسی آثار برنانوس، ریکور، فوکو، بوردیو دیده می شود، دل مرا که مهمان انجمن ” فلسفه و دانایی” بودم، به درد می آورد. به من می گویند که بیست سال است [از سوی فرانسه] در کنار دیدگاه های بدبینانه که روی دفاتر بسته و تخصصی ما سایه انداخته ، چیز زیادی دیده نشده.
تفاوت بین مسلمان های بد و مسلمان های خوب است
موضوع آزار دهنده در این وسط انکار بدیهیات است: جنگ چند وجهی فرامرزی میان سنی و شیعه ( که معادل جنگ میان کاتولیک ها و پروتستان اروپا در قرن شانزدهم است) . به نظر عده ای (مذهبی ها) تفاوتی است بین مسلمان های بد و مسلمان های خوب ، آنچه که آدم را به لبخند وا می دارد، برای بقیه ( سکولارها) فاصله بین خشکه مذهبی هایی است که توسط اسرائیل و غرب تحریک می شوند (تکفیری ها، رابط های حرفه ای سابق) و معتقدین ساده دل، احتمالا سلفی ها، بدون این که به کسی آسیبی بزنند، این هم آدم را به لبخند وا می دارد. انکاری از جنس ایدئولوژیک که بدون شک از افسانه هایی است که علما تحمیل می کنند. وگرنه سنگ روی سنگ بند می شد؟
اینجا به ما می گویند این سنی ها هستند که دشمنی را شروع می کنند و این که شیعیان، به دلیل دیدگاه و خلق و خویشان ، سعی می کنند جوابی ندهند ، مگر در حالتی که مجبور به دفاع از خودشان باشند. در بحرین به این شکل است در عراق بخصوص که السیستانی توانسته شور و شر شبه نظامیان اطرافش را متوقف کند. آنچه که در لبنان اتفاق افتاد بدون شک باید ماهیت حرف ها را عوض کند. به عبارتی، فضا را با خط های پر رنگ تری ترسیم کنیم. بیراه نرفتیم اگر شیعه را، چپ گرایی در اسلام ببینیم. با دو ستون دینی اش ( خردگرایی/ عدالت)، سنت ادبی اش ( آموزش تفسیری متون) ، ریشه های اجتماعی اش ( در اقلیت بودن، سرکوب شدگی، طردشدگی) ، دانش که از مقام عالی ای برخوردار است و نسبتا به زنان می رسد.
ظهور یک علی شریعتی (جامعه شناس ایرانی 1933-1977)) از میان سنی ها بسیار بعید خواهد بود، یا بروز یک سنی مارکسیست یا طرفدار پیشرفت کشورهای جهان سومی. حتی با این که مبارزه با فاصله طبقاتی جزو خطوط اصلی انقلاب اسلامی نبوده ( در تهران بر اساس محور شمال و جنوب یا شرق و غرب) اما به نوعی [انقلاب] از قیام مردم روستایی هم کمتر نبوده است . دو هزار شاهزاده سعودی مطمئنا نمی توانستند این آشوب (انقلاب) را با دید خوش نگاه کنند.
امور بیرونی بر اساس امور داخلی تصمیم گیری می شوند
این که یک دولت سوسیالیست ( کنایه به دولت فرانسه) با راست افراطی اسرائیل روابط خوبی را برقرار کند بر اساس قواعد تِکوویل[1] قابل توضیح است: امور بیرونی بر اساس امور داخلی تصمیم گیری می شوند. همین سیستم تصمیم می گیرد که با واپس گرا ترین کشور دنیا ، عربستان وهابی ها، متحد شود که در رأس « اتحادیه مقدسش»، جریان های تاریک اندیش اسلام گرا را آبیاری می کند و نخ های لازم را به تاریخ دانان ما بدهد که هی به هم ببافند.
در طبقه روحانیت ، چه کاتولیک چه شیعه، از همه رقم وجود دارد، و بدون شک در کشور ما هم در قرن نوزدهم به همان اندازه احمق میان کشیش های روستاها بود که در بین آخوندهای امروزی. اما آنقدر دلمان می خواست می توانستیم در میان مشاورین آموزشی شهرستان های زیبای ما هم به همان اندازه ظرافت طبع، بزرگ بینی و تعادل می دیدیم که در نزد فلان آیت الله یا رئیس فلان سمینار در قم یا در تهران در منزل فلان بزرگ مذهبی، مترجم آثار کانت و کامبراس.
شعور ما جهت گیری هایش را مطابق باد انجام می دهد و این جهت گیری ها در قیاس، همان قدر که توخالی هستند تنگ نظرانه اند. من بعنوان یک محقق تاریخ ادیان، که بشدت غیر متخصص در سیاست هستم ، اصلا ایران شناس نیستم. این برداشت های خلاصه وار هم به درد آنالیز کردن نمی خورند. فقط در گوش من جوابی می ماند که در قبال سوال از یک دانشمند ایرانی، نه چندان طرفدار رژیم گرفتیم: « چرا ما باید حرف های رهبران شما را باور کنیم؟»
– چون این منفعت اساسی کشور ماست، و دیر یا زود ایدئولوژی علیه آن هیچ کاری نمی تواند بکند.
چه اسلام قهقرایی چه نئو محافظه کاری، یقینا ایدئولوژی به منافع ملی آسیب بزرگی می زند به همان میزان که به گسترش وحشی گری کمک می نماید. چه اینجا و چه آنجا.
[1] نظام سیاسی تعریف شده توسط الکسی دو توکویل، که در آن دموکراسی یک دولت سوسیال است که همه شهروندان با هم برابرند با اشراف به این که از لحاظ اقتصادی و اجتماعی نمی توانند با هم برابر باشند، بنابراین سه نوع برابری وجود دارد: برابری در برابر قانون، برابری شانس، برابری توجه و رسیدگی (مترجم)
نویسنده؛ رژی دوبره – فیلسوف و منتقد فرانسوی (Régis Debray)
متن اصلی و سایت منتشر کننده؛ لوموند (LE MONDE)
ترجمه از متن اصلی فرانسه به فارسی ؛ مریم سعیدی فر
آریا ایران