باند رجوی طی انتشار نامه ای از زندانیان اوین دست به فرافکنی زد. وب سایت رسمی سازمان مجاهدین خلق طی انتشار مقاله ای به وضعیت زندانیان اوین پرداخته و نوشته است؛
“دراین هفته جمعی از زندانیان اوین نامهیی منتشر کردند که در آن به شرایط بسیار بد زندان اوین مانند مافیای زندان و مواد مخدر، عدم رعایت قانون تفکیک جرایم، عدم ورود نور و هوای تازه، اجیر کردن زندانیان، اخاذیهای فروشگاه زندان و فروش وسایل بیکیفیت با قیمت گران، کیفیت پایین تغذیه، بهداشت و خدمات درمانی و محدودیت در استفاده از نشریات و کتاب، اشاره کرده بودند.“
باند رجوی در همین پاراگراف کوتاه اعتراف می کند که زندانیان زندان اوین می توانند نامه منتشر کرده و آن را به اطلاع همگان در سراسر جهان برسانند.
اعتراف می کنند که در زندان اوین فروشگاه وجود دارد ولی قیمت اجناس گران است.
اعتراف می کنند که غذا و بهداشت در زندان وجود دارد اما کیفیت آن پایین بوده و خدمات درمانی نیز محدود می باشد.
حال با استناد به سرگذشت و گواهی صد ها جداشده از مجاهدین خلق، می توان از آنان پرسید که؛
در زندان های سازمان مجاهدین خلق چند نفر توانستند نامه جمعی نوشته و در نشریات یا وب سایت های خارج از کشور منتشر نمایند؟
آیا در زندان های سازمان مجاهدین خلق در پادگان اشرف و سایر پایگاه هایشان نیز فروشگاه وجود داشت؟
زندانبان های سازمان مجاهدین خلق چند وعده غذا بین زندانیان معترض و جدایی خواه توزیع می کردند؟
آیا بهداشت و خدمات درمانی در زندان های سازمان مجاهدین خلق وجود داشت؟
از تابستان سال ۱۳۸۰ شمسی به جرم جدایی خواهی، ماه ها در انفرادی زندان پادگان اشرف و در یک سلول ۶ متری زندانی بودم. داخل سلول پر از سوسک و حشرات موذی بود. روزی یک لیوان چایی بدون قند و چند قاشق غذاخوری عدس و برنج غذایی بود که توسط زندانبانان به من داده می شد. از حمام خبری نبود. هوا بسیار گرم و نفس کشیدن سخت بود.
مهدی ابریشمچی و حسن نظام الملکی هر شب در کنار مهوش سپهری و دیگران مرا به شدیدترین وجه شکنجه می کردند تا با دست خط خودم برایشان بنویسم که طی ۲۵ سال عضویت در سازمان، مزدور و نفوذی جمهوری اسلامی ایران بوده ام تا دست از سرم بردارند. پیش از آن نیز مهدی ابریشمچی با نوک پایش استخوان قفسه سینه ام را شکسته بود که هیچگونه مداوایی روی آن صورت نگرفته بود.
هر شب پس از شکنجه های بسیار شدید، نیمه های شب بدن له شده ام را به داخل سلول برمی گرداندند و من در میان آن همه سوسک از درد به خودم می پیچیدم. نه خوابی وجود داشت و نه آسایشی. صبح اول وقت هم با فحش و بد و بیراه زندانبانان مواجه بودم و تکرار این خبر که به زودی اعدام خواهم شد.
در چنین شرایطی وقتی درخواست یک عدد قرص سردرد می کردم، با فحش و بد و بیراه مواجه بودم. آنها حتی حاضر نبودند یک عدد قرص تحویل بدهند تا فاصله شکنجه های شب بعد مقداری از درد ام را تسکین دهم.
در زندان های سازمان مجاهدین نه از نامه نگاری خبری بود، نه از فروشگاه و نه از بهداشت و خدمات درمانی. نه از قلم و کاغذ خبری بود، نه از دوربین و ارسال عکس و فیلم به خارج از زندان یا… نه برای زندانی وکیل وجود داشت و نه دادگاه و همه چیز توسط فرماندهان ارشد سازمان و تحت هدایت مسعود و مریم رجوی در گوشه ای خارج از دید دیگر اعضا روی زندانی اعمال می گردید. شرح این ماجرا را سال ها پیش نوشته ام و نیاز به تکرار نیست. دیگر جداشدگان نیز به کرات از زندان و شکنجه گاه های مجاهدین خلق نوشته اند.
حال از این باند زندان ساز و زندانبان که اکنون نیز در آلبانی دیگر اعضای سازمان را به بند کشیده است باید پرسید که؛ آیا زندان اوین با زندان های سازمان مجاهدین خلق قابل مقایسه است؟
آیا دور از انصاف است که خواسته شود در برابر هر صد مطلبی که از زندان اوین گزارش می گردد، یک مطلب نیز از زندان های سازمان مجاهدین خلق، شکنجه گاه ها و شکنجه گران اش بنویسند؟
۳۰ می ۲۰۱۷ برابر با 9 خرداد 1396
جواد فیروزمند عضو جداشده و سابق شورای مرکزی سازمان مجاهدین خلق